چرا در آخر الزمان قم امن ترين مکان است ؟

 

چرا در آخر الزمان قم امن ترين مکان است ؟

مرحوم حاج شيخ عباس قمي(صاحب مفاتيح الجنان) در کتاب سفينة البحار(ج7، ذيل حرف ق) به نکاتي پيرامون قم و ويژگيهاي آن پرداخته و به رواياتي اشاره کرده است که به امن بودن اين منطقه توجه شده است. از امام صادق(ع) روايت شده است: اگر مصيبت بر شما وارد شد بر شما باد به قم که آنجا مأمن فاطميون است.
شايد ويژگيهاي ذيل باعث شده است که شهر مقدس قم داراي چنين جايگاهي باشد:
الف. مدفن کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س)؛
ب. مدفن بسياري از علما و فقها و اولياي بزرگ الهي؛
ج. لقب قم از پيامبر گرامي(ص) اخذ شده است که در شب معراج با ديدن شيطان در اين سرزمين با لفظ قم او را از اينجا راند.
د. شهر اهل بيت ميباشد با توجه به ولايت مداري مردم اين سرزمين از امام صادق(ع) نقل شده است: براي ما اهل بيت حرمي است که آن شهر قم است. (سفينة البحار).
هـ . قم مرکز علم اهل بيت و صدور آن به عالم است. از امام صادق(ع) نقل شده است: به زودي کوفه از مؤمنين خالي ميشود و جمع ميشود(مخفي ميشود) علم از آن همانگونه که مار در سوراخ خود مخفي ميشود، سپس ظاهر ميشود علم به شهري که به آن قم ميگويند و ميگردد معدن علم و فضل.(سفينة البحار).
و. اهالي قم هنگام ظهور، همراهان و ياوران امام مهدي(ع) هستند. از امام صادق(ع) نقل شده است: قم را قم ناميدند زيرا اهل آن با قائم آل محمد(ع) جمع ميشوند و با او قيام ميکنند و بر او استفامت و پايداري ميورزند و او را ياري و نصرت ميکنند. (سفينة البحار).
ز. يکي از درهاي بهشت براي اهل قم است. از امام رضا(ع) نقل شده است: براي بهشت هشت در است و يکي از آنها براي اهل قم است، پس خوشا به حال انها، پس خوشا به حال انها، پس خوشا به حال انها.
هر چند همه ويژگيها در جاي خود بسيار مهم و ارزشمند است اما نکته پنجم جايگاه خاصي دارد، زيرا منادي کامل و واقعي دين اسلام در دوران سخت و سنگين غيبت و صدور آن به جهان و آشنا کردن مردم با حقيقت دين، حوزه علميه قم است و خداوند و امام عصر(ع) اين ندا و دعوتگر را رها نميکند. با صدور دين و معارف مهدويت است که مردم آمادگي بيشتر براي ظهور پيدا ميکنند.

مراتب انتظار فرج

 

مراتب انتظار فرج

1. انتظار در جهت گشايش امور شخصي
اوّلين و ضعيف‌ترين مراتب انتظار، انتظار براي گشايش در امور شخصي خود و فتح و فرج غصّه‌ها و ناگواري‌هاي فردي مي‌باشد. البتّه همين امور شخصي گاهي غصّه‌هاي زندگي مادّي و امور عادّي خود است و گاهي دردها و غصّه‌هاي معنوي که انسان در دل دارد و خواستار گشايش آن با فرج امام زمان(ع) است. وجود مبارک حضرت مهدي(ع) در توقيع شريفي که به محمّد بن عثمان العمري ارسال داشتند بعد از جواب سؤالات اسحاق بن يعقوب مي‌فرمايند: «براي تعجيل در فرج بسيار دعا کنيد که آن فرج خود شماست».1 در دعاي افتتاح نيز مي‌خوانيم: «خداوندا پراکندگي ما را به وسيلة او جمع و گسيختگي‌مان را دور کن و پريشاني‌ها را بدو پيوست کن و کمي مان را به وسيلة او زياد کن و ذلّت ما را به وسيلة او تبديل به عزّت کن و... فقر ما را به وسيلة او جبران کن و شکاف و تفرقة ما را به او برطرف کن و سختي ما را به وسيلة او آسان کن و...».

2. انتظار جهت گشايش در امور مؤمنان

دومين مرتبة انتظار، انتظار براي رفع مشکلات از جامعة ايماني و آحاد مؤمنان و موحّدان است؛ مشکلاتي که از جهت مادّي و معنوي، ديني و دنيايي مؤمنان را محاصره نمود و آنان را در نوعي سرگرداني و بي‌ساماني قرار داده است. حضرت سجّاد(ع) مي‌فرمايد: «زماني که قائم ما قيام کند، خداوند آفت را از شيعيان ما بزدايد و دل‌هاي آنان را چون پاره‌هاي آهن (سخت و تزلزل‌ناپذير) کند و هر مرد آنان را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود».2 حضرت باقر(ع) مي‌فرمايند: «هر گاه زمان ما (ظهور ما) فرا رسد و مهدي ما بيايد، شيعة ما از شير دليرتر و از سر نيزه برنده‌تر خواهد بود...»3 حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «با مهدي ما حجّت‌ها تمام مي‌شود، او پايان‌بخش امامان، نجات‌بخش امّت و منتهاي نور است».4 در دعاي افتتاح چنين مي‌خوانيم: «خدايا ما به سوي تو، از دوري پيغمبرمان(ص) و غايب بودن وليّ‌مان شکايت مي‌کنيم». همچنين در دعاي عهد با امام زمان(ع)5 مي‌خوانيم: «خداوندا با حضور حضرت(ع) اين گرفتاري را از اين امّت برطرف کن و ظهور او را براي ما نزديک کن».

 
 
3. انتظار در جهت گشايش امور آحاد انساني
سومين مرتبة انتظار، انتظار براي گشايش در امور جامعة جهاني و همة آحاد و ساکنان زمين است، زيرا  ظهور امام عصر(ع) نويدبخش امنيت و عدالت جهاني است و از برکات و آثار آن، همة اهل زمين برخوردار خواهند شد. حضرت باقر(ع) مي‌فرمايند: «زماني که قائم به پا خيزد، ايمان را به هر دشمن کينه‌توزي عرضه مي‌کند، اگر از جان و دل ايمان نياورد، گردنش زده مي‌شود، يا همچون ذمّيان امروز جزيه مي‌پردازد و به کمر او زنّار مي‌بندد و آنان را از شهرها، به حومه‌ها و روستاها بيرون مي‌کند».

در دعاي عهد با امام زمان(ع)6 مي‌خوانيم: «خداوندا، او را پناهگاه بندگان مظلومت قرار بده...»


4. انتظار جهت گشايش امور جامدات، گياهان و حيوانات

چهارمين مرتبة انتظار، انتظار براي گشايش در حيات حيوانات، گياهان و جمادات است، زيرا با امر فرج در زمين و زمان و عالم نباتات و حيوانات نيز تحوّلات مثبت ايجاد خواهد شد و دامنة ظهور و شعاع نور آن شامل حال آنان نيز مي‌گردد. همچنان‌که در عصر غيبت مي‌خوانيم: «ظهر الفساد في البرّ و البحر بما کسبت أيدي النّاس».

پيامبر اکرم(ص) فرمودند: «او زمين را، همچنان‌که آکنده از ستم و بيداد شده، از عدل و داد پر مي‌کند. آسمان از ريختن نزولاتش هيچ دريغ نمي‌ورزد و زمين از روياندن گياهانش».7 حضرت علي(ع) فرمودند: «زماني که قائم ما قيام کند، آسمان نزولات خود را فرو ريزد و زمين گياهانش را بروياند و کينه و دشمني از دل‌هاي بندگان رخت بربندد و درندگان و چرندگان با هم بسازند چندان که زنان زيور (زنبيل) به سر، عراق را تا شام مي‌پيمايند و جز بر علف و سبزه گام نمي‌نهند و هيچ درنده‌اي آنها را آشفته و هراسان نمي‌کند».8

پيامبر(ص) فرمودند: «قيامت برپا نمي‌شود تا زماني که زمين از ستم و دشمني آکنده شود، آنگاه مردي از خاندان من قيام کند و زمين را، همچنان‌که از ظلم و جور آکنده شده از عدل و داد پر کند».9 در اين باره، در دعاي عهد10 مي‌خوانيم: «خداوندا، به او سرزمين‌هايت را آباد کن و بندگان را زندگاني (حقيقي) ببخش».


5. انتظار جهت گشايش امر انبيا و اوليا

پنجمن مرتبة انتظار، انتظار جهت گشايش غصّه‌ها و دردهاي اوليا و انبيا در گذشتة تاريخ و شادماني و فرج براي آنان است. در دعاي ندبه، در همين رابطه، مي‌خوانيم: «کجاست آن کسي که انتقام خون پيامبران و فرزندان آنها را مي‌گيرد».
 
 
6. انتظار جهت گشايش در امور آل محمد(ص)
ششمين مرتبة انتظار، انتظار براي گشايش امر پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و مستضعفان واقعي است، زيرا با ظهور امام عصر(ع) دولت کريمة اهل بيت(ع) تشکيل خواهد شد و بازگشت مجدّد آنان به دنيا با رجعت شروع خواهد گشت؛ به عبارتي فرج امام عصر(ع) فرج آل محمّد(ص) است و موجب شادماني رسول الله(ص) و اهل بيت(ع) خواهد شد. آري تا ظهور امام زمان(ع) اتّفاق نيفتد، همچنان اهل بيت(ع) در استضعاف و مظلوميّت به سر مي‌برند.

مفضّل بن عمر مي‌گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: «رسول خدا(ص) نظري به علي، حسن و حسين(ع) افکند و گريست و فرمود: شما مستضعفان بعد از وفات من هستيد»، مفضّل گويد: عرض کردم يابن رسول الله معني آن چيست؟ فرمود: «يعني شما امامان بعد از من هستيد، چون خداوند مي‌فرمايد: «و مي‌خواهيم بر آنان که درزمين به ضعف کشيده شده‌اند، تفضّل نماييم و آنان را پيشوايان و وارثان حکومت حق سازيم». پس اين آيه در مورد ما اهل بيت(ع) تا روز قيامت جاري است».11

همچنين در کتاب «غيبت» شيخ طوسي آمده که از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است در مورد قول خداوند متعال: «و نريد أن نمنّ علي الّذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمةً و نجعلهم الوارثين» فرمودند: «ايشان اهل بيت محمّد(ص) هستند که خداوند مهدي آنان را بعد از رنجيدن آنها (استضعاف آنها) مي‌آورد سپس آنان را عزّت مي‌بخشد و دشمنانشان را ذليل مي‌سازد».12

نيز در دعاي ندبه مي‌خوانيم: «کجاست آن کسي که انتقام خون کشتة کربلا ـ امام حسين(ع) ـ را بگيرد». يا در دعاي عهد با امام زمان(ع) مي‌خوانيم: «خداوندا پيامبرت(ص) و پيروان او را به ديدارش شادمان کن و پس از او به بيچارگي ما رحم کن، خداوندا با حضورش اين گرفتاري را از اين امّت برطرف کن و...»

در دعاي قنوت امام حسن عسکري(ع) آمده است: «بار خدايا، به درستي که حقّ ما پس از تقسيم شدن در دست غاصبان، دست به دست گشت و حکومت ما پس از مشورت به چيره شدن و زورمندي (دشمنان) واقع شد و پس ازآنکه برگزيدة امّت بوديم ميراث آنها شديم که وسايل لهو و بازيگري با سهم يتيم و محتاج و بيوه خريداري گرديد و اهل ذمّه بر مردم مؤمن حکومت يافتند و فاسقان هر قبيله عهده‌دار امور آنان گشتند که نه دفاع کننده‌اي هست تا آنها را از هلاکت دور سازد و نه سرپرستي که به آنان با ديدة مهر بنگرد و نه صاحب مهرباني که جگر تفتيده را از گرسنگي برهاند و آن را سير کند، پس آنان با خواري در خانة گمشده‌اي واقع شده‌اند و گرفتار فقر و همنشين اندوه و ذلّت مي‌باشند».
 
 
7. انتظار جهت گشايش امور ملکوتيان
هفتمين مرتبة انتظار، انتظار براي گشايش غصّه‌ها و اندوه فرشتگان و ملکوتيان مي باشد، زيرا مصائب اولياي الهي و به ويژه مصيبت حضرت سيّدالشهدا(ع) آنان را غمزده و رنجور ساخته و آنان در انتظار گشايش امر هستند. امام باقر(ع)‌ در جواب ابوحمزة ثمالي که از علّت نام‌گذاري آن حضرت به «قائم» پرسيد، فرمودند: «چون جدّم حسين(ع) کشته شد، فرشتگان با گريه و فغان به درگاه خداوند عزّوجلّ فرياد برآوردند که: اي خدا و سرور! آيا از کسي که برگزيدة تو و فرزند برگزيدة تو و بهتر آفريدة تو را مي‌کشد چشم مي‌پوشي؟ خداوند عزّوجل به آنان وحي فرمود که: فرشتگان من آرام گيريد، به عزّت و جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت گرچه زمانش به طول انجامد. آنگاه خداوند امامان نسل حسين(ع) را به فرشتگان نشان داد و فرشتگان بدان شادمان گشتند. در ميان آنان يکي ايستاده بود و نماز مي‌خواند. خداوند فرمود: با اين قائم از آنان انتقام مي‌گيرم».
 
 
8. انتظار جهت گشايش در امور امام زمان(ع)
هشتمين مرتبة انتظار، انتظار ظهور براي گشايش غصّه‌ها و دردهاي خود امام زمان(ع) و شادماني قلب آن بزرگوار است، زيرا قلب امام عصر(ع) در دوران غيبت نقطة مرکزي بزرگ‌ترين و عظيم‌ترين مصائب و دردهاست، به طوري که:
1. در دوران غيبت، حقّ ولايت و حکومت به دست شرورترين انسان‌ها غصب شده، دين و احکام الهي مورد هجوم قرار گرفته و بهترين پيروان ايشان در سخت‌ترين شرايط زندگي مي‌كنند.

يکي از علماي اهل معرفت مي‌گويد: اگر از حضرت علي(ع) 21 سال غصب حکومت و ولايت سياسي شده و ايشان در استضعاف و مشکلات فراوان قرار گرفت، به گونه‌اي که خود فرمودند: «صبر کردم در حالي که در چشمم خار و در گلويم استخوان بود»،13 امام زمان(ع) بيش از 1100 سال است که در اين حالت به سر مي‌برد، او داغدار مصائب همة انبيا و اوليا و از جمله داغدار مصائب مادرشان حضرت زهرا(س) و جدّ بزرگوارشان امام حسين(ع) هستند و داغ اجداد طاهرينشان را به دل دارند.
2. حقّ ولايت و حکومت خود را غصب شده مي‌بيند.
3. بي‌توجّهي و تاراج ثروت‌ها و حقوق شرعي مانند خمس، فدک و... را شاهد است.
4. فتنه‌ها، خونريزي‌ها و بي‌عدالتي‌ها را مي‌بيند.
5. گناهان و معاصي همة انسان‌ها، از جمله شيعيان، او را آزار مي‌دهد.
6. از تحريفات ديني، فرقه‌سازي‌ها و مکاتب انحرافي خبر دارد.
7. تعطيلي احکام الهي و حدود و قوانين شرعي را شاهد است.
8. از حال دانشمندان و علماي منحرف و دنيا زده خبردار است.
9. پيروان و شيعيان خود را بي‌سرپرست نظاره مي‌کند.
10. پيشرفت کفر و نفاق و سرعت و پيروزي‌هاي ظاهري آنان را مي‌بيند.
11. از عمق شرک و رياکاري و جريانات ضدّ توحيدي خبر دارد.

و ده‌ها و صدها اتّفاق و حادثة ناگوار را نظاره‌گر است که هر يک به تنهايي ايشان را سخت آزرده خاطر مي‌سازد. آري بالاترين حالت انتظار و مقدّس‌ترين و عميق‌ترين نوع انتظار در خود حضرت وجود دارد، زيرا از علم و اشراف کامل به احوال هستي برخوردار است و روحية اصلاح‌گري و عزّت‌طلبي در روح بلند او موج مي‌زند.

پي‌نوشت‌ها:

1. غيبت طوسي، ص 292.
2. ميزان الحکمه، ح 1240.
3. همان، ح 1232.
4. همان، ح 1166.
5. مفاتيح الجنان، ص 904.
6. ميزان الحکمه، ح 1248.
7. مفاتيح الجنان، ص 904.
8. ميزان الحکمه، ح 1244.
9. همان، ح 1241.
10. همان، ح 1170.
11. مفاتيح الجنان، ص 904.
12. تفسير نور الثقلين، ج 6، ص 311.
13. همان، ج 5، ص 311.
14. صحيفة مهديه، ص 163.
15. ميزان الحکمه، ح 1158.
16. بحارالانوار، ج 29، ص 512.

اگر امام زمان (عج) ظهور کند ، چه حوادثی رخ می دهد ؟

 

اگر امام زمان (عج) ظهور کند ، چه حوادثی رخ می دهد ؟

با توجه به روايات به صورت خلاصه مي‌توان چنين گفت:
وقتي مردم جهان آماده پذيرش حضرت شدند، با ديدن علايم ظهور نگاه‌ها متوجه مكه مي‌شود. حضرت مهدي(عج) با اذن و امر خدا همراه با 313نفر از ياران در مسجد الحرام ظاهر مي‌شوند و با معرفي خود ظهور را اعلام كرده و مردم را به سوي خدا و پيروي از خود دعوت مي‌كند. با اعلام ظهور، ياران ديگر حضرت نيز به طرف مكه حركت مي‌كنند تا اينكه جمعيت ياران به ده هزار نفر مي‌رسد و حضرت خروج مي‌كند. مكه را به تصرف در مي‌آورد و پس از اصلاح امور به طرف مدينه حركت مي‌كند. با تصرف اين شهر و اصلاح امور آن به سمت عراق به راه مي‌افتد. البته در طول حركت ياران ديگري نيز به سپاه حضرت افزوده مي‌شود. در عراق پس از ارشاد و راهنمايي، به جنگ با معاندان و لشكر ظالم سفياني مي‌پردازد كه در نهايت به پيروزي حضرت و كشته شدن سفياني و سپاه او مي‌انجامد. سپس حضرت براي فتح بيت المقدس اقدام مي‌كند. نزول حضرت عيسي(ع) و نماز خواندن ايشان پشت سر امام مهدي(ع) باعث مي‌شود افراد زيادي از اهل كتاب به اسلام گرايش پيدا كنند و سر انجام با فرستادن ياران به نقاط مختلف عالم و فتح آن ، پيروزي نهايي براي اسلام رقم مي‌خورد.
آنچه از روايات استفاده مي‌شود اين است كه با ظهور حضرت مهدي(عج) مديريت جامعه انساني در دستان آن امام معصوم قرار مي‌گيرد و با از بين رفتن مظاهر شرك و فساد، جهان به صورت يكپارچه تحت حاكميت آن بزرگوار اداره مي‌شود.
در آن روز؛ دين اسلام استقرار كامل يافته و بر همه دين‌ها غلبه مي‌كند.(توبه، آيه 32و33)
امنيت كامل بر جهان سايه مي‌افكند و عبادت صحيح و خالصانه واقع مي‌شود.(نور، آيه 55)
زمين از آن بندگان صالح خواهد شد(انبياء، آيه 105).
عدالت فراگير شده، علم به بالاترين درجه شكوفايي خواهد رسيد. زمين بركات خود را آشكار مي‌كند، عقول كامل شده و رشد در همه زمينه‌ها اتفاق مي‌افتد.(ر.ك نگين آفرينش نوشته جمي از محققين).
ما اين اميد را داريم كه زمان ظهور را درك كرده و در ركاب حضرت باشيم، ولي اگر عمر ما به زمان ظهور متصل نشد؛ بنابرآنچه از قرآن و روايات استفاده مي‌شود، اين است كه گروهي از مؤمنان ـ كه قبل از ظهور از دنيا رفته‌اند ـ به اذن خدا به دنيا برمي‌گردند و در ركاب حضرت و جزء ياران او خواهند بود. ياران آن بزرگوار هم از افرادي هستند كه در زمان ظهور زنده‌اند و هم از كساني‌اند كه قبل از ظهور از دنيا رفته و دوباره زنده مي‌شوند. لذا از ما خواسته شده كه هر روز صبح دعاي عهد بخوانيم(مفاتيح الجنان، بعد از دعاي ندبه) امام صادق(ع) در روايتي فرمود: هر كس قبل از صبح اين دعا را بخواند؛ از ياران قائم(عج) خواهد بود و اگر پيش از ظهور بميرد، دوباره زنده شده و از قبر خارج مي‌شود. در متن اين دعا نيز ما از خدا مي‌خواهيم اگر قبل از ظهور از دنيا رفتيم دوباره زنده شويم: «اللهم ان حال بيني و بينه الموت...».

ره‏آوردهاى حضرت مهدى‏عليه السلام در عصر ظهور

 

ره‏آوردهاى حضرت مهدى‏عليه السلام در عصر ظهور

آن‏چه از ره‏آوردهاى حضرت در قرآن و احادیث معصومین‏علیهم السلام آمده است به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم مى‏شود و به حکم اینکه همواره زیربناى اعتقادى و عملى در اصلاح جامعه کارساز است، موعود قرآن نیز بر زیربناها تکیه مى‏کند و پایه‏هاى اصلى حکومت خود را بر دوش انسان‏هاى والا و برتر مى‏گذارد. اعتقادات این انسان‏هاى والا از اهمیت خاصّى برخوردار است. آنان ریشه الهى حکومت خود را بر همان ارزش حقیقى و فطرى گذاشته با تربیت کامل اسلامى و قرآنى کار خود را آغاز مى‏کنند.

چون طبقات گوناگون جوامع در ایجاد عدل و صلاح به هم پیوسته است تمامى جزئیات سیستم و نظام اسلامى قرآنى، به توحید و عدالت و تقوى مرتبط مى‏شود. اجتماع سالم، انسان‏هاى تربیت یافته، دانش گسترده، زندگى آرام و... را اعتقاد صحیح و توحید تشکیل مى‏دهد.

برخى از احادیث که گویاى این حقیقت هستند را در این‏جا ذکر مى‏کنیم:

1 - حضرت صادق‏علیه السلام فرمود:

«در هنگامه رستاخیز قائم‏علیه السلام، زمینى نمى‏ماند مگر اینکه نداى لا اله الّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه در آن شنیده مى‏شود.»

2 - امیرالمؤمنین‏علیه السلام فرمودند:

«... ریا، زنا، مى گسارى، ربا از جامعه رخت مى‏بندد و مردم بر بندگى و شرع و دیانت و نماز در جماعات، روى مى‏آورند و کینه‏توزى نسبت به اهل بیت نمى‏ماند.»

3 - رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند:

«او گنج‏ها را استخراج، مال را تقسیم و اسلام را مستقر مى‏کند.»

4 - هم چنین پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند:

«خداوند او (مهدى‏علیه السلام) را از باران سیراب مى‏کند. زمین گِیاهان خود را بیرون مى‏دهد. او مال را درست مى‏بخشد. مرکب‏ها فزونى مى‏یابند. امّت بزرگى مى‏یابد...»

و اینها تحقّق دعاى عهد است که:

«خداوندا به دست او شهرهاى خود را آباد و بندگانت را حیات بخش».

نقش بيعت در عصر حضور و غيبت

 

نقش بيعت در عصر حضور و غيبت

مفهوم بيعت
بيعت‏به معناى تعهد و پيمان است، كه بيعت كنندگان تعهد مى‏دهند تا نسبت‏به كسى كه با او بيعت مى‏كنند وفادار باشند و اين بستگى دارد به آنچه از جانب بيعت‏شونده پيشنهاد مى‏شود.
از اين رو بيعت در مواردى بكار مى‏رود كه از جانب مقام والايى در رابطه با امر مهمى پيشنهاد مى‏شود كه به همراهى و يارى بيعت كنندگان نيازمند باشد، تا امكانات خود را در اختيار او بگذارند و در تحقق يافتن آن امر مهم بكوشند.
در حقيقت، اين بيعت‏شونده است كه تعهد مى‏گيرد، و بيعت كنندگان تعهد مى‏دهند.
معنى ياد شده از موارد كاربرد اين واژه در قرآن بدست مى‏آيد:
يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا ياتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحيم‏» (1) .
خداوند در اين آيه به پيامبر دستور مى‏دهد كه هر گاه زنان مؤمنه نزد تو آمدند و تعهد نمودند تا كار خلافى مرتكب نشوند و از تو فرمان ببرند، تعهد آنان را بپذير.
اين آيه پس از فتح مكه، درباره بيعت زنان، كه در روى كوه صفا انجام گرفت، نازل گرديد و به دنبال آن پيامبر اسلام بيعت آنان را درباره شرائط ياد شده در آيه پذيرفت و در واقع از آنان تعهد گرفت تا بر خلاف شيوه اسلامى رفتار نكنند.
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجرا عظيما (2) .
خداوند در اين آيه به پيامبر مى‏فرمايد كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند، در واقع با خدا بيعت كرده‏اند.يعنى، پيمانى كه با تو بسته مى‏شود پيمان با خدا است.زيرا آن دست‏خدا است كه برتر از دستها قرار دارد و اين همان تعهدى است كه مسلمانان، در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله بر گردن گرفته بودند تا وفادار باشند، و در رابطه با اسلام و نظام پايبند بوده و در هر جنگ و صلحى كه پيش آيد، پا بر جا بمانند.
درباره بيعت عقبه ثانيه سال پيش از هجرت، عبادة بن صامت، كه يكى از دوازده نفرى است كه نمايندگى انصار را بر عهده داشتند، مى‏گويد:
«بايعنا رسول الله صلى الله عليه و آله بيعة الحرب، على السمع و الطاعة، فى عسرنا و يسرنا.و منشطنا و مكرهنا، و اثرة علينا.و ان لا ننازع الامر اهله.و ان نقول بالحق اينما كنا لا نخاف فى الله لومة لائم‏» (3) .
پيمانى كه با پيامبر بستيم، پيمان جنگ بود، تا در همه حال شنوا و فرمانبردار باشيم و بيهوده عذر تراشى نكنيم.و او را بر خود مقدم داريم.و در امر زعامت‏با او درگير نشويم.و همواره حق گو باشيم، و در پيشگاه خدا از چيزى باك نداشته باشيم.
و درباره بيعت رضوان كه در سايه درختى انجام گرفت و چنانچه گذشت در رابطه با آمادگى براى جنگ احتمالى با قريش بود و مورد ستايش پروردگار قرار گرفت، مى‏خوانيم:
لقد رضى الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة، فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينة عليهم و اثابهم فتحا قريبا (4) .
خداوند از مؤمنين خوشنود گرديد، كه با تو پيمان بستند تا استوار باشند و از نيت پاك آنان آگاهى دارد.لذا به آنان آرامشى بخشيد، و پيروزى نزديكى(فتح خيبر) برايشان فراهم ساخت.
بيعت از ريشه «بيع‏» (5) -به معناى فروش-گرفته شده، زيرا بيعت كننده بايع است و آنچه در توان دارد، در طبق اخلاص قرار داده، به بيعت‏شونده مى‏فروشد، بدين گونه كه تعهد مى‏دهد و بر گردن مى‏گيرد كه تمامى امكانات خود را در راه تعهدى كه داده بكار گيرد، و در پيشگاه بيعت‏شونده از هر گونه خدمت‏شايسته دريغ نورزد.
بيعت-همانگونه كه اشارت رفت-در مواردى بكار مى‏رود، كه از جانب بيعت‏شونده پيشنهاد مهمى شده باشد در اين صورت، او از بيعت كنندگان تعهد مى‏گيرد تا نسبت‏به آن پيشنهاد وفادار باشند و تمامى امكانات خود را در راه تحقق آن مبذول دارند. لذا در حديث آمده:
«الا تبايعونى على الاسلام؟» پيامبر، اسلام را بر قبايل عرب پيشنهاد مى‏فرمود و به آنان مى‏گفت، آيا تعهد نمى‏دهيد كه نسبت‏به اسلام وفادار باشيد؟از عرب درباره اسلام بيعت مى‏گرفت، تا آن را پذيرفته و در راه پيشرفت و تحكيم پايه‏هاى آن بكوشند و از بذل هر گونه امكانات دريغ نورزند.و در احاديث‏بسيارى آمده است:
«نحن الذين بايعوا محمدا على الجهاد ما بقينا ابدا» .
با پيامبر پيمان بستيم تا همواره در جهاد وفادار باشيم.
«بايعناه على الموت‏» پيمان بستيم تا پاى جان وفادار باشيم.
«بايعت رسول الله صلى الله عليه و آله على السمع و الطاعة‏» .
با پيامبر پيمان بستم تا سخن نيوش و فرمانبردار باشم.
لذا بيعت در عهد رسالت چيزى جز پيمان وفادارى نبود، بيعت كنندگان به حكم وظيفه مى‏بايست تمامى امكانات خود را در اختيار پيامبر قرار دهند و تمامى توان خود را در راه اسلام ارزانى دارند.اين گونه پيمان در حقيقت پيمان با خدا است.و در راه اسلام انجام گرفته است، تا اسلام حاكم باشد و گسترده و جهان شمول گردد.
ابن خلدون در اين باره گويد:
«اعلم ان البيعة هى العهد على الطاعة، كان المبايع يعاهد اميره على انه يسلم له النظر فى امر نفسه و امور المسلمين، لا ينازعه فى شيئ من ذلك، و يطيعه فيما يكلفه به من الامر على المنشط و المكره، و كانوا اذا بايعوا الامير و عقدوا عهده، جعلوا ايديهم فى يده تاكيدا للعهد، فاشبه ذلك فعل البايع و المشترى فسمى بيعة، مصدر باع، و صارت البيعة مصافحة بالايدى.هذا مدلولها فى عرف اللغة و معهود الشرع. و هو المراد فى الحديث فى بيعة النبي صلى الله عليه و آله ليلة العقبة و عند الشجرة و حيثما و رد هذا اللفظ‏» (6) .
بيعت، پيمان بر فرمانبردارى است.مانند آن است كه بيعت كننده نسبت‏به امير(سركرده)خود تعهد مى‏دهد، تا مصلحت انديشى درباره خود و شؤون مسلمين را، به او واگذارد و با او درگير نشود و در آنچه فرمان مى‏دهد، فرمان ببرد، چه خوش آيند باشد يا ناخوش آيند.و موقع بيعت، دست‏خود را در دست امير مى‏گذاردند، مانند فروشنده و خريدار، از اين رو اين گونه پيمان را بيعت ناميدند كه همانند معامله بيع انجام مى‏گيرد.همچنين مفهوم بيعت، در عرف لغت و شرع و نيز در مواردى كه با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بيعت انجام گرفته همين گونه است.
راغب اصفهانى گويد:
«و بايع السلطان:اذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له.و يقول لذلك:بيعة و مبايعة.و قوله-عز و جل-: «فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به‏» (7) اشارة الى بيعة الرضوان‏» (8) .
با سلطان بيعت نمود، يعنى تعهد كرد كه اطاعت‏خود را مبذول دارد و نسبت‏به فرامين او خاضع باشد.
لذا بيعت در آن عهد، براى تاكيد بر وفادارى، و فراهم ساختن امكانات بوده است. و همانگونه كه در امر رسالت دخالتى نداشته، در امر زعامت پيامبر نيز دخالتى نداشته است.زيرا پيامبر از جانب خداوند به هر دو مقام منصوب گرديده بود و تاكيد پيامبر بر گرفتن بيعت، تنها براى تحكيم و تثبيت پايه‏هاى حكومت‏خود و فراهم ساختن امكانات بوده است.
بيعتى را كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غدير خم، از مسلمانان، درباره مقام ولايت كبراى مولا امير مؤمنان عليه السلام گرفت‏بر همين منوال بود، پس از آنكه به طور صريح، على را براى خلافت و امامت پس از خود منصوب نمود، از مردم پيمان وفادارى گرفت، تا امكانات خود را-همانگونه كه در اختيار پيامبر قرار داده‏اند در اختيار على عليه السلام نيز قرار دهند و در تثبيت پايه‏هاى حكومت وى بكوشند.
لذا حضرت فرمود:
«اللهم وال من والاه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله‏» (9) .
خداوندا، در پرتو عنايت‏خود قرار ده، كسى را كه خود را در پرتو ولايت كبراى على قرار داده و يارى نما كسى را كه على را يارى كند و از عنايت‏خود محروم ساز كسى را كه على را رها كرده او را تنها گذارد و يارى نكند.
بيعت واجب الوفا است
بيعت، تعهدى واجب الوفا است، زيرا شريعت اسلام، آن را از لوازم ايمان شمرده و نقض عهد را مايه فزونى كفر دانسته است.
بيعت از نظر عرف و شرع، تعهدى است واجب الوفا كه شرافت و كرامت انسانيت، التزام به آن را ايجاب مى‏كند.اين خود يك تعهد شرعى است كه لزوم آن در عرف، مسلم بوده، و شرع آن را امضا و تنفيذ نموده و نقض عهد از ديدگاه عقل و شرع، گناه به شمار مى‏رود.
قرآن، بر اين امر به گونه‏هاى مختلف تاكيد كرده است.
اولا، از آن با عنوان «بيع‏» -كه از عقود لازمه است-ياد كرده است:
فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به (10) .
ثانيا، اين گونه بيعت را بيعت‏با خدا دانسته كه پيمانى است ناگسستنى: ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله، يد الله فوق ايديهم (11) .
و وفاى به اين عهد را-كه عمل به شريعت است-تجارتى دانسته كه هرگز كساد ندارد:
ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجون تجارة لن تبور (12) .
ثالثا، وفاى به اين عهد را از لوازم ايمان گرفته است:
و من اوفى بما عاهد عليه الله (13) .
و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا (14) .
رابعا، نكث‏بيعت(نقض پيمان)را گناه شمرده است:
و من نكث فانما ينكث على نفسه (15) .
و از هر گونه عهد شكنى، با عنوان «نكث‏» ياد كرده كه مستوجب كفر و جواز قتال است.
و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون.الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم... (16)
و اگر پيمان شكستند و بر دين طعنه وارد ساختند پس با سران كفر بجنگيد زيرا اينان را تعهدى نيست‏باشد تا بس كنند.آيا نمى‏جنگيد با گروهى كه پيمان شكسته‏اند؟!
امام امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد:
«و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعة، و النصيحة فى المشهد و المغيب، و الاجابة حين ادعوكم و الطاعة حين آمركم‏» (17) .
آنچه حق من بر شما است آن است‏به پيمان خود پايبند باشيد.و در حضور و پشت‏سر ناصحانه برخورد كنيد.و هر گاه شما را مى‏خوانيم اجابت كنيد، و آنچه دستور مى‏دهم فرمانبردار باشيد. در روايات فراوان، بيعت را همچون طوقى دانسته است كه گردن بيعت كننده را فرا گرفته، و بيعت انسان را گريبانگير و گردن‏گير آن مى‏داند.و نكث‏بيع يا نقض عهد و شكستن پيمان را از گناهان بزرگ مى‏شمارد.
ثقة الاسلام كلينى از امام صادق عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود:
«من فارق جماعة المسلمين و نكث صفقة الامام، الى الله-عز و جل-اجذم‏» (18) .
صفقة:دست‏به دست دادن در هنگام بيعت است.
هر كه از انبوه مسلمانان كناره گيرد.و بيعت‏خود را با امام نقض كند.روز قيامت در حالى محشور مى‏شود كه او را خوره گرفته است.
شيخ المحدثين، صدوق، از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«ثلاث موبقات:نكث الصفقة، و ترك السنة، و فراق الجماعة‏» (19) .
سه چيز موجب هلاكت است:نفض بيعت، ترك سنت، جدا شدن از جماعت.
ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
«و من مات و ليس فى رقبته بيعة لامام، مات ميتة جاهلية.و لا يعذر الناس حتى يعرفوا امامهم‏» (20) .
هر كه در گردن خود بيعت‏با امام وقت را نداشته باشد، همانند دوران جاهليت‏خواهد مرد.و پذيرفته نيست عذر كسى تا امام خويش را بشناسد.
روايات در زمينه ضرورت بيعت و حرمت نقض عهد با امام وقت، از حد تواتر افزون است.از اين رو، بيعت كه پيمان وفادارى نسبت‏به مقام ولى امر است، يك واجب تكليفى است، و شكستن آن از گناهان كبيره محسوب مى‏شود و كتاب و سنت و عقل و سيره عقلا ضرورت آن را ايجاب مى‏كند.
بنابر اين نيازى نيست كه براى اثبات لزوم پايبندى به بيعت، به سراغ باب وكالت رفته و آن را يك وكالت لازم بگيريم و با تكلف و دشوارى از بيعت چهره‏اى تصوير كنيم كه با ماهيت آن همگون نباشد. برخى از بزرگان، بيعت را كه با انتخاب عمومى انجام مى‏گيرد، گونه‏اى وكالت دانسته و لزوم وفاى به آن را، از عموم اوفوا بالعقود (21) استفاده نموده است و چنين مى‏نويسد:
«و الانتخاب و ان اشبه الوكالة بوجه، بل هو قسم من الوكالة بالمعنى الاعم، اعنى ايكال الامر الى الغير او تفويضه اليه...و لكن ايكال الامر الى الغير، قد يكون بالاذن له فقط، و قد يكون بالاستنابة، بان يكون النائب وجودا تنزيليا للمنوب عنه، و كان العمل عمل المنوب عنه، و قد يكون باحداث الولاية و السلطة المستقلة للغير مع قبوله.
و الاول ليس عقدا.و الثانى عقد جائز-على ما ادعوه من الاجماع-و اما الثالث فلا دليل على جوازه(عدم لزومه)بل قوله تعالى: اوفوا بالعقود يقتضى لزومه، كيف و استيجار الغير للعمل ايضا نحو توكيل له مع لزومه قطعا...و قد مر ان البيع و البيعة من باب واحد و المادة واحدة، فحكمها حكمه، و البيع لازم قطعا..». (22)
در اين عبارت انتخاب را نوعى وكالت، به مفهوم عام آن-كه مطلق واگذارى به ديگرى باشد-دانسته، زيرا وكالت‏بدين معنى بر سه گونه است:
1-صرف اذن تصرف در مال يا ملك اذن دهنده.كه از عقود محسوب نمى‏شود.
2-نيابت گرفتن كه شخص نايب به جاى منوب عنه تصرف مى‏كند.و اين از عقود جايزه است.
3-اعطاى ولايت و حق سلطه به ديگرى كه مستقلا و با صلاحديد خود عمل كند، البته با شرط پذيرفتن او، و اين گونه وكالت، دليلى بر جايز بودن(لازم نبودن)آن وجود ندارد، بلكه عموم آيه اوفوا بالعقود شامل آن مى‏گردد.همانگونه كه «استيجار» (كسى را به اجيرى گرفتن)نيز نوعى وكالت است و از عقود لازمه مى‏باشد.علاوه بر آن كه بيعت از ريشه بيع گرفته شده و بيع عقدى لازم به شمار مى‏آيد.
آنگاه، براى آنكه اثبات نمايد كه پذيرفتن مسؤوليت در حقيقت پذيرفتن وكالت است، به نامه‏اى كه امام امير المؤمنين عليه السلام به نمايندگان خود در جمع آورى ماليات نگاشته، اشاره مى‏كند: «فانكم خزان الرعية، و وكلاء الامة، و سفراء الائمة‏» (23)
شما، خزانه‏داران مردم هستيد و از جانب امت وكالت داريد و فرستادگان اميران مى‏باشيد.
در اين گفتار و نحوه استدلال، جاى مناقشه وجود دارد:
اولا، بردن مساله بيعت و انتخاب را زير پرچم وكالت، ضرورتى ندارد، تا به ناچار و بدون هيچ دليلى، براى وكالت مفهومى عام فرض كرده و براى آن اقسام سه گانه تصور نمود.زيرا اذن در تصرف، از باب اباحه و رخصت در تصرف مى‏باشد، و هيچگونه ارتباطى به باب وكالت ندارد.
ثانيا، تفسير كردن وكالت‏به مفهوم عام «مطلق واگذارى-تفويض‏» وجهى ندارد، زيرا اگر صاحب مقامى از مقام خود تنازل كرده، و آن را به ديگرى واگذار كند، به هيچ وجه مفهوم وكالت‏يا نيابت از آن استشمام نمى‏شود و هر گونه تفسير لغوى بايد مستند عرفى داشته باشد.
ثالثا، واژه «وكلاء» كه در نامه امام عليه السلام بكار رفته بدين جهت است كه امام عليه السلام به استناد حق ولايت، به ايشان دستور داده تا با عنوان «وكلاى امت‏» ، اموال مربوطه به بيت المال مسلمين را جمع آورى كنند و اين مساله هيچ گونه ارتباطى با مساله بيعت و انتخاب ندارد، تا شاهد مساله گردد.
و نيز مساله «استيجار» ارتباطى به باب «وكالت‏» ندارد، استيجار از باب «استخدام‏» براى انجام كار و خدمت‏به مستاجر است.
مثلا اگر كسى را براى انجام كارهاى آبدارخانه در يك اداره دولتى يا ركت‏يا كارخانه اجير مى‏گيرند و استخدام مى‏نمايند، آيا عنوان نيابت‏يا وكالت از آن برداشت مى‏شود؟درست است كه كارى به او تفويض(واگذار)شده، ولى همانگونه كه گفته شد، مطلق تفويض به معنى و مفهوم وكالت نيست.
خلاصه آن كه فرض نمودن مفهوم وكالت در يك افق عام و گسترده، سپس تفسير كردن آن به مطلق واگذارى، آن گاه چنين نتيجه گرفتن كه انتخاب گونه‏اى وكالت لازم است...تمامى اينها تصوراتى بيش نيست، و هيچ گونه سند لغوى يا عرفى ندارد.
علاوه، ضرورتى هم چنين تصوراتى را ايجاب نمى‏كند و براى اثبات لزوم بيعت و وجوب وفاى به عهد و حرمت نكث(شكستن پيمان)، نيازى به پذيرفتن اين گونه تكلفات و پيمودن اين راه پر مشقت نيست.زيرا كتاب و سنت و سيره عقلا، براى دلالت و اثبات آن كافى است.
بيعت در عصر غيبت
بيعت در دوران حضور(عهد رسالت و حضور امامان معصوم)تنها نقش يك وظيفه و تكليف شرعى در رابطه با فراهم ساختن امكانات لازم براى اولياى امور را ايفا مى‏كرد.و مقام ولايت و زعامت‏سياسى پيامبر و امامان معصوم، از مقام نبوت و امامت آنان نشات گرفته بود و بر مردم واجب بود تا امكانات لازم را براى آنان فراهم سازند، تا بتوانند با نيروى مردمى، مسؤوليت اجراى عدالت را به بهترين شكل به انجام رسانند.
و اگر مردم از اين وظيفه سرباز مى‏زدند، هيچ گونه كاستى در مقام امامت و زعامت‏سياسى آنان وارد نمى‏ساخت و در آن صورت مردم تمرد كرده و از اطاعت اولى الامر خويش تخلف ورزيده بودند.از اين رو شيعه همواره حاكمان وقت را غاصب دانسته، امامان معصوم را اولياى خويش مى‏دانسته‏اند.
بنابر اين، در عهد حضور، بيعت، نفيا و اثباتا در امامت و زعامت نقشى نداشته و تنها در ايجاد توان و قدرت اجرايى براى زعيم قانونى و شرعى نقش داشته است.
ولى بيعت در عصر غيبت، دو نقش را ايفا مى‏كند:
يك:شناسائى واجدين شرائط لازم در سايه رهنمود عقل و شرع.
دو:انتخاب فرد اصلح و تعهد وفادارى نسبت‏به او و فراهم ساختن امكانات لازم براى ايجاد توان و قدرت اجرايى دولت‏حاكم.
لذا بيعت در عصر غيبت نقش به فعليت رساندن صلاحيت رهبرى را ايفا مى‏كند.
اوصاف ارائه شده از جانب شرع، صلاحيت داشتن رهبر را ايجاب مى‏كند و مردم با شناسايى واجدين اوصاف و بيعت‏با فرد اصلح، اين صلاحيت را به فعليت مى‏رسانند. البته اين شناسايى و بيعت، امضاى شارع را به دنبال دارد كه مشروعيت ولايت فقيه از همين جا نشات گرفته و به گونه حد ميانه انتصاب و انتخاب صورت مى‏گيرد.
در توضيح اين مطلب يادآور مى‏شويم كه تعيين ولى امر، از جانب شرع به دو گونه است: -تعيين بالتنصيص، كه شخص معينى بالخصوص، براى مقام رهبرى امت معرفى گردد، چنانچه در عهد رسالت‏با آيه النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم ابلاغ شد.و نيز مساله خلافت كه در سخن پيامبر در غدير خم مطرح گرديد «فمن كنت مولاه فهذا على مولاه‏» .
2-تعيين بالتوصيف، به گونه‏اى كه شارع اوصافى را ارائه مى‏دهد تا هر كه واجد آن شرائط باشد، شايستگى مقام ولايت را داشته باشد: «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه‏» .آنگاه تشخيص واجدين شرايط را به مردم واگذار مى‏كند، تا به وسيله خبرگان خود، فرد اصلح را شناسايى كرده با او بيعت كنند.
سپس طبق مقبوله عمر بن حنظله «فانى قد جعلته عليكم حاكما» و نيز توقيع شريف «فانهم حجتى عليكم‏» ، اين شناسايى و بيعت(انتخاب)مورد امضاى شرع قرار مى‏گيرد.
بنابر اين خصوصيات رهبر در آغاز از سوى شرع ارائه مى‏شود و در پايان نيز مورد امضاى شارع قرار مى‏گيرد و بدين جهت مشروعيت ولايت فقيه، كاملا از موضع شرع نشات گرفته و نقش مردم در اين ميانه، نقش تشخيص موضوع و بيعت كه تعهد به وفادارى است.
البته همين نقش، ولايت فقيه را-كه يك حكم وضعى است-منجز و قطعى مى‏سازد و به فعليت مى‏رساند و سهم مردم در تنجيز ولايت فقيه، سهم عمده است و به واقع اين مردم هستند كه در ايجاد حكومت مورد پسند خود نقش اساسى را ايفا كرده‏اند.
و همين، معناى ميانه بين انتصاب و انتخاب را مى‏رساند.نه انتصاب مطلق است كه مردم در تعيين آن سهمى نداشته باشند و نه انتخاب مطلق است كه شرع در آن نقشى نداشته باشد.بلكه انتخابى است مردمى در سايه رهنمود شرع و مورد قبول شارع.
مسؤوليت رهبر در پيشگاه خدا و مردم
مساله مسؤوليت مقام رهبرى در پيشگاه خدا و مردم از همين وظيفه متقابل رهبر و مردم نشات گرفته، زيرا مقام رهبرى در پيشگاه الهى مسؤوليت دارد تا مجرى عدالت‏باشد و احكام اسلامى را بدون كم و كاست اجرا نمايد و بدين جهت است كه افزون بر علم و اقتدار، عدالت و تقوا نيز در مقام رهبرى شرط است.
او همچنين در مقابل ملت نيز مسؤوليت دارد و بايد جوابگوى نيازهاى عمومى باشد و در تامين مصالح همگانى در همه زمينه‏ها بكوشد و اگر كوتاهى كند يا كوتاه آيد و نتواند از عهده آن برآيد، از جانب مردم به وسيله خبرگان منتخب آنان بر كنار مى‏شود كه در اصل يكصد و يازدهم قانون اساسى شرح آن آمده است.
امام امير مؤمنان عليه السلام در رابطه با حق متقابل رهبر و مردم و مسؤوليتى كه در مقابل يكديگر دارند، مى‏فرمايد:
«ايها الناس ان لي عليكم حقا، و لكم على حق.فاما حقكم علي فالنصيحة لكم، و توفير فيئكم عليكم، و تعليمكم كى لا تجهلوا.و تاديبكم كيما تعملوا.و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعة، و النصيحة فى المشهد و المغيب.و الاجابة حين ادعوكم.و الطاعة حين آمركم‏» (24) .
اى مردم، همان گونه كه من بر شما حقى دارم، شما نيز بر من حقى داريد.حق شما بر من آن است كه هيچ‏گاه از رهنمودهاى خالصانه دريغ نورزم و در تامين رفاه زندگى شما بكوشم و در تربيت و تعليم همگانى كوتاهى نكنم.
امام عليه السلام در اين سخن، سه موضوع مهم را مطرح مى‏كند:
1-رهنمودهاى خالصانه، پدرانه و حكيمانه، بدون جهت‏گيرى.كه همه آحاد ملت مد نظر باشند.
2-تامين رفاه در زندگى در سطح عموم و ايجاد اشتغال و رونق دادن به كشت و كار و صنعت و تجارت و بالا بردن سطح درآمدها.
3-تعليم و تربيت‏به صورت فراگير و فراهم نمودن امكانات پيشرفت‏بسوى مدارج عاليه دانش و ايجاد پژوهشگاههاى علمى در تمامى زمينه‏ها.البته اين با قطع نظر از ديگر وظايف نظام حكومت اسلامى از قبيل حراست از سرزمين اسلامى و ثروت ملى و ارزشهاى دينى و فرهنگى و نيز بالا بردن توان سياسى و نظامى و اقتصادى كشور است كه در ديگر كلمات مولا امير مؤمنان عليه السلام آمده است.
و اما حق رهبر بر ملت، يعنى مسؤوليت امت در مقابل دولت‏حاكم، اين است كه به پيمان خود وفادار باشند و اگر كاستيهايى مى‏بينند، در حضور مسؤولان يادآور شوند و در غياب آنان در صدد افشاى عيوب و اشكالات نباشند و دستورات را به طور كامل انجام دهند.
پى‏نوشتها:
1- سوره ممتحنة 60:12.
2- سوره فتح 48:10.
3- سيره ابن هشام ج 2 ص 97.
4- سوره فتح 48:18.
5- لذا در سوره توبه 9:111 آمده: «فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به‏» .(بشارت باد شما را بر اين معامله‏اى كه انجام داديد)كه اشاره به بيعت رضوان است.
6- مقدمه ابن خلدون باب 3 فصل 29 ص 209.
7- سوره توبه 9:111.
8- مفردات راغب اصفهانى:ماده بيع.
9- الغدير ج 1 ص 11. 
17- نهج البلاغة خطبه:34.
18- كافى شريف ج 1 ص 405.كتاب الحجة باب النصيحة لائمة المسلمين.
19- خصال-ابواب الثلاثة حديث 13 ص 85 ج 1.
20- بحار الانوار ج 27 ص 126 حديث 116.
21- سوره مائده:5:1.
22- دراسات فى ولاية الفقيه ج 1 ص 575-576.
23- نهج البلاغة نامه شماره 51.
24- نهج البلاغة:خطبه 34(صبحى صالح)ص 79.

بستر ها و راه های گسترش فرهنگ مهدوی چیست ؟

 

بستر ها و راه های گسترش فرهنگ مهدوی چیست ؟

مهدويت اعتقادي حركت آفرين، اميد بخش، نشاط آور و باعث تلاش مضاعف در زندگي است. يأس و نوميدي، خستگي و پوچ گرايي در آن راه ندارد.
فرهنگ مهدويت دو نوع رابطه ايجاد مي‌كند رابطه‌اي با خود و رابطه‌اي با اجتماع.
الف. رابطه شخصي:
يعني ايجاد انگيزه براي زندگي بهينه و هدفمند و تلاش براي رسيدن به سعادت در دنيا و آخرت. فرهنگ مهدويت مي‌تواند انسان را از پوچي و گمراهي نجات دهد زيرا اميد به آينده‌اي روشن، شك و ترديد در اصل زندگي را زايل ساخته و او را به حركت در مسير وامي‌دارد.
اين فرهنگ قدرت تفكر در خود را افزايش داده انسان را به خود شناسي رهنمون مي‌سازد. همچنين او را در مقابل سختي‌ها مقاوم ساخته، آماده پذيرش خطرات زندگي مي‌كند زيرا آينده براي او ابهامي ندارد «انسان مهدوي لحظات زندگي خود را در راه رضايت مهدي(ع) هزينه مي‌كند و نهايت تلاش خود را براي تحقق عدالت در گفتار، رفتار و اخلاق خويش به كار مي‌بندد.
اين گوشه‌اي از تأثير «فرهنگ مهدويت» در انسان است.
ب. رابطه‌ي اجتماعي:
اين رابطه در ابعاد مختلف كاربرد پيدا مي‌كند:
1. رابطه با جامعه خانواده؛
2. رابطه با جامعه محل سكونت؛
3. رابطه با جامعه محل كار؛
4. رابطه با جامعه شهري؛
5. رابطه با جامعه كشوري؛
6. رابطه با جامعه جهاني.
1. فرهنگ مهدوي در خانواده:
رابطه فرد با خانواده بسيار اساسي و تعيين كننده است. اگر فرهنگ خانواده بر اساس تفكر مهدوي شكل بگيرد و افراد خانواده‌، خصوصا مديريت سياسي آن؛ يعني پدر و مديريت تربيتي آن يعني مادر سعي در حاكميت فرهنگ مهدوي در خانواده داشته باشند، آرامش و سعادت را براي خود به ارمغان مي‌آورند. البته تحقق اين راه‌كار بايد با طرح و برنامه همراه باشد. برنامه‌هاي عبادي، تفريحي و فرهنگي در خانواده‌؛ همه بايد بگونه‌اي باشد كه ياد حضرت مهدي(ع) را در محيط خانه زنده كند و ولايت آن حضرت را بر رفتار‌ها حاكم سازد. مثلا مجالس دعاي ندبه، توسل، ختم قرآن بايد با توجه خاص به فرهنگ مهدوي در خانواده برگزار شود. رفتن به زيارت‌گاه يا مسجد جمكران نيز با برنامه ريزي خاص و به صورت خانوادگي و نه بر اساس عادت‌ها انجام گيرد. برنامه‌هاي ويژه براي به روز شدن ياد مهدي(ع) در خانواده‌ها بايد در دستور كار مديريت خانه قرار گيرد مثلا توجه به درس و فر اگيري علوم، ورزش كردن، صله رحم، كمك به ديگران و در جهت قرب به امام زمان(ع) و كسب رضايت او.
2. فرهنگ مهدوي در محل سكونت:
انسان منتظر وظيفه دارد در محل زندگي خويش فرهنگ مهدويت را حاكم سازد. امروزه كه جوامع از بافت كوچك سنتي به بافت بزرگ اجتماعي تبديل شده است چنين اهدافي بايد از طريق طرح و برنامه و به صورت نظام مند و سيستمي انجام شود تا بتواند بهترين تأثير را بر جاي گذارد.
شايد يك منتظر مهدوي با تلاش فردي خود در محل سكونت، بتواند تأثيرات كوتاه و مقطعي ايجاد نمايد اما اين كافي نيست و چه بسا در دراز مدت به فراموشي و يا مقابله شخصي ديگران منتهي شود.
راه بهينه ايجاد، «ستاد فرهنگ مهدوي» در محل، با مشورت و همكاري ساير افراد و ايجاد و حاكم ساختن اين فرهنگ بين افراد براي دراز مدت است. به عنوان مثال با مشورت دوستان نزديك و راه‌كار‌هاي تبليغي ويژه، رعايت نوبت در خريد را حتي نسبت به كودكان به صورت رسم و فرهنگ عمومي در محل در آورند. اين مي‌تواند نمونه‌اي زنده براي توجه دائمي اهالي، به اجراي عدالت كامل در جوامع باشد كه از اهداف حكومت جهاني حضرت مهدي(ع) است.
3. فرهنگ مهدوي در محل كار:
اين راه‌كار بايد اول از خود فرد شروع شود. يعني در نوع برخورد با محيط و نوع مسئوليتي كه به عهده دارد و تعامل با افراد در محل كار، رعايت فرهنگ مهدوي ضروري است.
انسان منتظر در محل كار خويش بايد نمونه‌اي از فرهنگ مهدوي را با رفتار خويش ارائه دهد.
در مرحله بعد بايد در افراد محيط كار خودش تاثير گذاري كرده؛ در آن محيط فرهنگ مهدوي را به صورت عمومي گسترش دهد. اگر چنيناهكاري عملي شود به مرور زمان نهاد‌هاي يك جامعه مهدوي خواهد شد و تأثير بسياري در حاكميت اين فرهنگ به عنوان الگوي اجتماعي ـ سياسي خواهد داشت.
4. فرهنگ مهدوي در جامعه شهري:
مسئولاني كه مديريت شهري را به عهده دارند در حاكميت فرهنگ مهدوي در شهر نقش اساسي را دارند اگر مثلا مديريت شهري راهكار‌هايي را براي اجراي عدالت در سطح شهر برنامه ريزي كرده اجرا نمايد، تاثير بسزايي در حاكميت اين فرهنگ و تعميق فرهنگ مهدوي در جامعه شهري خواهد داشت.
5. فرهنگ مهدوي در كشور:
مديريت سياسي كشور مي‌تواند با سوق دادن طرح‌ها به سوي حاكميت فرهنگ مهدوي و اجراي عدالت قدم‌هاي مؤثري در اين راستا بردارد. اگر اجراي عدالت مهدوي در دستور كار سياستمداران كشور قرار گيرد، با اجراي برنامه‌هاي مردم جامعه، بوي دل انگيز و مسرت بخش «عدالت مهدوي» را استشمام خواهند كرد. البته لازمه اين مهم تثبيت و تعميق فرهنگ مهدوي در تفكر و اعتقاد سياستمداران كشور است.
6. فرهنگ مهدوي در جهان:
افرادي كه داراي تفكر مهدوي هستند مي‌توانند در زمينه‌هاي فرهنگي، سياسي و تربيتي به فراخور مسئوليت خود و بستر‌هاي فعاليت اجتماعي خويش در ساير كشور‌ها اين فرهنگ را صادر نمايند و زمينه‌ اقبال عمومي و جهاني به سوي عدالت كامل و نهايي را در جهان فراهم نمايند.
براي گسترش «فرهنگ مهدوي» راه‌كار‌هاي زير مي‌تواند قابل اجرا باشد:
1. گسترش مطالعات در زمينه شناخت حضرت مهدي(ع) و شبهه شناسي و تعميق اعتقاد و مهدويت؛
2. سوق دادن فعاليت‌هاي فرهنگي به سوي اين موضوع از قبيل پايان‌نامه‌هاي حوزوي و دانشگاهي و برقراري كرسي‌هاي تدريس در حوزه و دانشگاه و نيز برگزاري مجالس عمومي و سمينار‌هاي فرهنگي در زمينه بهينه‌سازي فرهنگ مهدويت در جامعه.
3. دشمن شناسي و ايجاد پايگاه‌هاي سياسي ـ فرهنگي براي مقابله با نقشه‌هاي مهدي ستيز در سطح جامعه شهري، كشوري و جهاني.
4. آموزش پايه‌اي از مهد كودك تا دوره‌هاي تحصيلي تكميلي در زمينه فرهنگ مهدوي؛
5. ايجاد نهضت نرم‌افزاري براي توليد برنامه در جهت توسعه و گسترش فرهنگ مهدويت در كشور و جهان.
6. برنامه‌ريزي در جهت توليد برنامه تلويزيوني و سينمايي و سوق دادن حركت صدا و سيما به سوي زنده نگه داشتن فرهنگ مهدويت در بين مخاطبان؛
7. توليد و چاپ كتاب‌هاي مفيد در سطوح مختلف سني و انتشار آن در جامعه؛
8. برگزاري نمايشگاه‌هايي در زمينه‌هاي مختلف براي تعميق فرهنگ مهدويت در جامعه مانند نمايشگاه كتاب در محله، شهر، ادارات، مدارس و مكان‌هاي ويژه مانند جمكران، نمايشگاه عكس، هنر‌هاي دستي، نقاشي و غيره؛
9. ايجاد كتابخانه‌هاي تخصصي مهدويت در حوزه دانشگاه و مكان‌هاي ويژه؛
10. ايجاد مراكز تخصصي آموزشي ـ پژوهشي در مورد گسترش فرهنگ مهدويت.
 

 

احاديث مهدوي

1-قلبهای ما جایگاه مشیت الهی است پس هر گاه او بخواهد ما هم می خواهیم .(بحارالانوار ؛ج 52 ؛ص51.)

2-اگر از خداوند (صاحب عزت و جلال )طلب آمرزش کنی خداوند تورا می آمرزد.(بحارالانوار ؛ج51 ؛ص329 )

3-اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت می شوی و اگر طلب کنی می یابی.(بحارالانوار؛ج 51 ؛ص 339)

4-برای زود فرارسیدن فرج (و ظهور ) ما زیاد دعا کنید که آن همان فرج و گشایش شماست .(کمال الدین للصدوق ؛ج 2 ؛ص485)

5-از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید برماست که شما را از سرچشمه سیراب برگردانیم چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود در پی کشف آنچه از شما پوشیده نروید و مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید.(بحارالانوار ؛ج 53؛ص 179)


6-ظهوری نیست مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانی و قساوت دلها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.(الاحتجاج للطبرسی ؛ج 2؛ص 478)


7-خداوندا !وعده ای را که به من داده ای ؛ برآورده کن و امر قیام مرا تمام فرما . قدمهایم را ثابت بدار و در سایه قیام من ؛ جهان را پر از عدل و داد کن .(بحارالانوار ؛ج 51؛ص 16)

8-شیعیان ما هنگامی به فرجام نیک و زیبای خداوند میرسند که از گناهانی که نهی شده اند ؛احتراز نمایند .(بحارالانوار ؛ ج 53 ؛ص 177)


 

9-ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خطر نبرده ایم ؛ که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان شما راریشه کن می کردند .پس از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید .(بحارالانوار ؛ج 53؛ص 175.)

10-هر گاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن بگوییم ؛حق ظاهر خواهد شد و باطل سست و ضعیف شده و از میان خواهد رفت .(بحارالانوار ؛ ج 25 ؛ص180)
 
 

استراتژی دعا و نقش آن در ظهور

 

استراتژی دعا و نقش آن در ظهور

سفارش امام زمان علیه السلام به دعا برای ظهور و فرج، «اکثروا الدعا بتعجیل الفرج فإن ذلک فرجکم . برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که همان فرج شماست» و سفارش به نوشتن کتاب در فوائد دعا (مکیال المکارم)، نشان از برجستگی خاص دعا و نقش آن در تعجیل فرج است.

دعا از دو جهت در فرج و ظهور نقش ایفا می نماید. یکی نقش و تأثیرات دعا و دیگری فضاسازی اجتماعی و فردی و آماده کردن فضا برای ظهور.

اول؛ نفس دعا:

دعا اثرات بسیار شگرفی بر زندگی انسان و روح و روان او دارد. دعا انسان را به خدا نزدیک می نماید. او را بنده خدا می کند. به او امید و تحرک می دهد. رابطه انسان با خدا مستحکم و قوی می گردد. و آثار و فواید بسیار دیگری که در این مقاله نمی گنجد. اما آنچه مهم است اثرات دعا بر فضاسازی جامعه برای آمادگی ظهور است که بدان می پردازیم.

دوم؛ فضاسازی فردی و اجتماعی:

دعایی که مورد نظر امام زمان علیه السلام است دعایی است که قابل اجابت باشد و الا دعاهای بی روح و بی محتوا تأثیر آنچنانی برای فرج ندارد.

لذا دعا کننده باید اول خویش را به درجه اجابت دعا برساند سپس دعا نماید. و آماده کردن شرایط دعا خود موجب آماده شدن شرایط ظهور می گردد که بدانها اشاره می کنیم:

1- معنوی شدن جامعه

از آثار مهم دعا معنوی شدن جامعه اسلامی است. جامعه ای که راز و نیاز و درخواست در آن متبلور است قطعاً جامعه ای است که معنویت در آن موج خواهد زد و این برای ساخت فضای ظهور بسیار مناسب خواهد بود.

2- شرایط برای اجابت دعا

هرکس که بخواهد دعایش مستجاب شود باید شرایط استجابت را در خود فراهم نماید که هرکدام در اصلاح جامعه نقش مهمی را ایفا می نماید. این شرایط عبارتند از:

الف) بنده خدا شدن

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «إذ سألک عبادی عنی فأنی قریب اجیب دعوه الداع إذا دعان». برای استجابت دعا اول باید بنده خدا شد.

بنده خدا شدن یعنی انسان کاملا مطیع خدا شده و تمام کار و عملش در جهت جلب رضای او باشد. و این به تمام کارهای انسان جهت خدایی می دهد. درس خواندن، تدریس، پزشکی، مهندسی، صنعت و... همه در مسیر الهی قرار می گیرد و جامعه، جامعه ای الهی می گردد.

ب) اقتصاد حلال

در حدیث قدسی نقل شده است که خداوند متعال فرمود: من استجابت دعا را در روزی حلال قرار داده ام، مردم در سروصدا و گریه دنبالش می روند و به آن نمی رسند.

کسب روزی حلال، خود مقدمه اصلاحات گسترده ای در زمینه های اقتصادی و غیراقتصادی خواهد شد. گرانقروشی و کم فروشی و ربا و... به فراموشی سپرده شده و انسان برای کسب لقمه حلال سعی خواهد کرد که غش را از کار و... خالی نموده و در برابر حقوقی که از بیت المال می گیرد به نحو احسن کار انجام دهد. راننده تاکسی و... همه افراد با اصلاح کسب خود هم اصلاحات اقتصادی انجام داده و هم کار خود را به سوی اصلاح پیش خواهند برد.

منشأ بسیاری از مفاسد و گناهان در جامعه مسئله پول و اقتصاد است. ایجاد بازار ربا، کلاهبرداریهای آنچنانی، اختلاس، رشوه و... که چهره جامعه را سیاه نموده است، علت اصلی آن اقتصاد است. و وقتی انسان بداند که این حربه های ناسالم تأثیر منفی بر روند کار معنوی او دارد و آن را ترک کند تا لقمه حلالی بدست آورد، ریشه اصلی این مفاسد را قطع خواهد کرد.

ج) ترک گناه

دعای انسان گنهکار مستجاب نمی گردد. حضرت موسی علیه السلام از راهی می گذشت. مردی در حال سجده بود و دعا می کرد. حضرت رفت و برگشت و دید هنوز در حال سجده است و دعا می کند. عرض کرد: خدایا اگر من بودم دعایش را مستجاب می کردم. وحی آمد ای موسی، اگر تا آخر عمر در سجده باشد دعایش را مستجاب نمی کنم چون اهل گناه است.

لذا انسان برای استجابت دعایش چاره ای جز ترک گناه ندارد و این خود باعث می شود دامنه فساد و ظلم و گناه و... از جامعه جمع شده و جامعه ای سالم بوجود آید.

و پاک شدن گناه از سطح جامعه یعنی شستن تمام نابسامانی ها و کثافات از تابلوی زندگی. و آن وقت است که:

- خانواده ها، سالم خواهند شد

- جوانان و فرزندان، سالم خواهند شد

- در مدارس تبعیض بین فرزند پولدار و فقیر نخواهد بوده و دانش آموزان پاک اند

- در ادارات دیگر گناهی نیست و حق ارباب رجوع داده می شود

- فیلمهای مبتذل از جامعه پاک می شود

- بی حجابی و بدحجابی رخت برمی بندد

و...

د) اضطرار

خداوند در قرآن می فرماید: «أمن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء». از شرایط استجابت دعا اضطرار است. رسیدن به این حالت، حالت استجابت دعا است و برای ظهور چاره ای جز ایجاد اضطرار نیست و آن هم باید ایجاد شود. معرفی امام زمان علیه السلام - فلسفه غیبت-، آثار وجود نازنین آن حضرت و ضرر هنگفتی که به مسلمین به خاطر غیبت می رسد خود ایجاد کننده حالت اضطرار است.

آیا می دانید امام زمان علیه السلام چقدر بخاطر غیبت ناراحتند؟

آیا می دانید اگر ظهور یک ساعت جلو بیفتد وضعیت بشر چقدر مطلوب خواهد شد؟

آیا می دانید تنها کسی که فقر را از دنیا جمع می کند، ظلم و بی عدالتی را بر می دارد، به انسان آزادی واقعی می دهد، به انسان کرامت و شخصیت می دهد، امام زمان علیه السلام است؟

آیا می دانید تنها با ظهور، دین در دنیا سیطره می یابد و و مدینه فاضله ایجاد می شود؟

آیا می دانید تنها با ظهور است که امنیت همه جا را می گیرد؟

اگر جواب این سؤالها دانسته شود حالت اضطرار واقعی پیش می آید و آن زمان ظهور است.

ه) فراهم کردن اسباب ظهور

در روایت نقل شده است که دعای بدون اسباب همانند تیر بدون کمان است. دعا کننده باید اسباب را نیز فراهم نماید. مثلا کسی که آرزو دارد در کنکور قبول شود باید تلاش کرده درس هم بخواند. کسی که منتظر فرج است و دعا می کند باید اسباب ظهور را هم فراهم نماید که اسباب ظهور اکثر آن مربوط به مردم است. چون علت اصلی غیبت عدم وجود انسانهای قدرشناس است. لذا برای ایجاد اسباب باید اقدامات زیر صورت گیرد:

1- ساختن فرد

افراد جامعه باید اول خویش را بسازند تا جزء یاران واقعی آن حضرت باشند. در روایت نقل شده که قدرت یاران امام زمان علیه السلام چهل برابر مردان امروزی است. این بدان معناست که یاران امام زمان علیه السلام در اکثر زمینه ها قدرتمندند. هم در زمینه علم و تکنولوژی و هم در زمینه اخلاق و تربیت فرزند و زندگی و...

2- ساختن و پرورش نیرو

انسان برای فراهم کردن اسباب چاره ای جز پرورش نیرو و هدایت دیگران ندارد و این تحرک عظیم اجتماعی بوجود خواهد آورد که هرکس به ساخت دیگری بپردازد. و جامعه تبدیل به مدرسه ای شود که همه سعی در ساخت و پرداخت هم دارند. و اینجاست که امربه معروف و نهی از منکر نیز تجلی یافته و جامعه ولائی آماده ظهور بوجود خواهد آمد.

و) ایجاد نشاط اجتماعی و کار

توکل بر خدا و امید به استجابت دعا از شرایط استجابت است. ایجاد روحیه توکل در یاران و منتظران امام زمان علیه السلام باعث قدرتمند شدن یاران و ساخته شدن یارانی شجاع، قوی و عزیز خواهد شد که به هیچ وجه زیر بار ظلم نرفته و هیچ هراسی به دل راه نداده و سایه الهی را روی سرخود ببینند.

و از سویی دیگر امید به استجابت دعا در انسان ایجاد نشاط نموده و روح او را صیقل داده و پویایی و تحرکی بزرگ برای ایجاد انقلابی عظیم بوجود خواهند آورد.

حيات فرهنگى در عصر امام مهدى(ع)

 

حيات فرهنگى در عصر امام مهدى(ع)

بى‏ترديد عصر امام مهدى(ع) عصر حاكميت نور دانش و بينش و از درخشان‏ترين و زيباترين اعصار روى كره زمين از آغاز آفرينش جهان و انسان خواهد بود. آنچه در اين نوشتار تقديم خوانندگان عزيز مى‏شود برخى از ابعاد زندگى و شكوفايى و درخشندگى آن عصر است كه با تلخيص از نظر گرامى‏تان مى‏گذرد.



در عصر درخشان امام مهدى(ع) حيات فرهنگى به گونه‏اى شكوفا و بارور مى‏گردد و دانش و فرهنگ و معنويت بويژه علوم دينى و احكام و مقررات و معارف انسان‏ساز اسلام در سراسر گيتى بسط و گسترش مى‏يابد و چرخ‏هاى فرهنگ و آگاهى و شناخت با سرعت وصف‏ناپذيرى به حركت مى‏افتد.

كتابهاى مربوط به شرح حال راويان احاديث كه به كتابهاى رجالى مشهورند و نيز شرح حال و بيوگرافى آنان و تقسيم‏بندى روايات به صحيح و ضعيف كه بيشتر به حدس و گمان تكيه دارد و در عصر غيبت و به خاطر نرسيدن دست مردم به امام معصوم مورد استفاده قرار مى‏گيرد به پايان مى‏رسد؛ زيرا در عصر ظهور مردم به مقررات و احكام قطعى دست مى‏يابند و از اينها بى‏نياز مى‏گردند. همچنين بيشتر تفاسير از اعتبار ساقط مى‏شود و تنها تفاسير برخاسته از روايات رسيده از پيامبر و اهل بيت باقى مى‏ماند.

همين‏گونه قرائتهاى مختلف از قرآن شريف كه دليلى براى آن نازل نشده است برداشته مى‏شود چرا كه مردم قرآن و قرائت صحيح آن را به گونه‏اى كه بر قلب مصفاى محمد(ص) فرود آمده است از امام مهدى(ع) مى‏آموزند و تفسير و پيام و مفهوم آن را آن‏گونه كه خدا اراده فرموده است مى‏شناسند و بر معارف بلند و راز و رمز و شگفتيهاى آن كه همچنان ناشناخته و پوشيده است، آگاهى مى‏يابند.

حضرت امام باقر(ع) فرموده‏اند:
توتون الحكمة فى زمانه حتى ان المراة لتقضى فى بيتها، بكتاب اللَّه و سنّة رسوله1
يعنى به مردم عصر حكومت درخشان او، دانش و بينش ارزانى مى‏گردد كه زن در كانون خانه خويش براساس كتاب خدا و سنت پيامبرش عادلانه و آگاهانه داورى مى‏كند و نيازى به ديگرى ندارد.
اين روايت نشانگر اين واقعيت است كه مردم در روزگار حاكميت آن حضرت، براساس آداب و مقررات دينى تربيت شده و احكام شريعت را آموخته و بر پايه‏اى از فرهنگ و تمدن اوج مى‏گيرند كه هر بانويى مى‏تواند در درون خانه خويش ميان آن دو انسان براساس مقررات كتاب خدا و سيره و روش عادلانه پيام‏آور بزرگ او قضاوت كند.

اميرالمؤمنين على(ع) هم طى گفت‏وگويى با جناب كميل بن زياد نخعى مى‏فرمايند:
اى كميل، هيچ علمى نيست مگر آن كه با من آغاز گردد و هيچ سرى نيست مگر آنكه با قائم پايان پذيرد.2
لازم است بدانيم كه خود امام مهدى براساس كتاب خدا و سيره و شيوه انسانساز و افتخار آفرين پيامبر تدبير امور مى‏كند و به اندازه ذره‏اى از آن انحراف نمى‏جويد. او شريعت جديد يا دين ديگرى نمى‏آورد كه با اسلام راستين ناسازگار باشد.

همچنين واقعيت كه رخ خواهد داد اين است كه همه مذاهب پديد آمده پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد پيامبر گرامى ملغى مى‏شود و از ميان مى‏رود چرا كه اينها راه و رسمى است كه در كتاب خدا و سنت پيامبر جايى ندارد. در كلامى كه از عالم اهل سنت به نام ابن العربى بيان گرديده آمده است:
امام مهدى پس از ظهور، دين را همان‏گونه كه بود و نازل گرديد آشكار مى‏سازد، به طورى كه اگر پيامبر گرامى حاضر باشد به همان حكم كند. او مذاهب مختلف را از روى زمين با ارشاد و هدايت خويش برمى‏دارد و جز دين خالص و پاك آسمانى نمى‏ماند.3

آرى در آن شرايط پر افتخار است كه اتحاد بزرگ اسلامى تحقق مى‏پذيرد چرا كه همه مسلمانان در اصول دين و فروع آن و همه مسايل فقهى و احكام و مقررات شرعى، متحد و يكپارچه مى‏گردند.

دين راستين همان اسلام واقعى خواهد بود و مذهب همان مذهب تشيع كه مذهب خاندان وحى و رسالت است و پيامبر گرامى مردم را بدان دعوت نموده است. و همه بشريت بدين سان زير پرچم پر افتخار لااله‏الااللَّه، محمد رسول‏اللَّه، على ولى‏اللَّه در اوج سعادت و رفاه و نيكبختى زندگى مى‏كنند.


در حديثى كه امام مجتبى از پدرش حضرت على نقل مى‏فرمايد چنين آمده است:
مهدى زمين را از برهان و دانش و نور هدايت پر مى‏كند تا آن‏جا كه سراسر گيتى به وى ايمان آورد و كافران مسلمان شوند و فاسقان صالح گردند.4
و باز حضرت على(ع) در بيان ديگرى از حضرت مهدى چنين مى‏فرمايد:
... لافترك بدعة الا ازالها ولا سنة الاّ اقامها.5
يعنى آن پيشواى الهى تمامى بدعتها را نابود مى‏كند و همه سنتها و شيوه‏هاى پسنديده را زنده و برپا مى‏كند.


تربيت در عصر امام مهدى(ع)

از واقعيت‏ه‏اى ترديد ناپذير اين است كه انسان در همه ابعاد، قابل تربيت و سازندگى است و هنگامى كه برنامه‏هاى تربيتى براساس ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى تنظيم گردد بشريت راه اعتدال و درستى را خواهد گزيد. و در راه و روش شايسته و ستوده‏اى گام خواهد نهاد. اما اگر برنامه‏ها و عوامل تربيتى فاسد و ناصالح باشد بدون ترديد نتيجه معكوس خواهد داد و انسان به سوى تباهى خواهد رفت.

1. كانون خانه و خانواده كه كودك در آن ديده بر جهان مى‏گشايد يك كانون و عامل تربيتى است كه در جهت‏دهى به كودك نقش بسيار مهمى دارد.

2. پس از خانه، نقش مدرسه است كه كودك با ورود بدانجا مراحل نخستين دانش و فرهنگ را از طريق آموزگاران دريافت مى‏دارد و هر چه مراحل مختلف علمى را طى مى‏كند سطح مطالعه و فرهنگ و آگاهيهاى او بالا مى‏رود تا سرانجام به عالى‏ترين مراحل و مدارج علمى و فكرى مى‏رسد.

3. عامل محيط و جامعه، كودكى كه در جامعه‏اى مملو از دروغ و شائبه و بى‏بندبار رشد مى‏كند تربيت ناشايست و نادرست مى‏پذيرد و كودكى كه در جامعه دين باور و امانت‏دار و سرشار از حيا و درستكارى تربيت شود فردى شايسته خواهد بود.

4. رسانه‏هاى گروهى و دستگاههاى تبليغاتى جامعه همچون روزنامه‏ها و مجلات، راديو و تلويزيون و...
امام مهدى(ع) كه در انديشه اصلاح جامعه جهانى است و مى‏خواهد جامعه‏اى به راستى اسلامى پى‏ريزى نموده و آن را به ارزشهاى والاى انسانى و قرآنى آراسته سازد، در اين راه مى‏بايست از وسايل و عوامل تربيتى بهره گيرد و آموزشهاى تربيتى صحيح و سازنده خويش را به وسيله اين وسايل و تجهيزات به گوشها برساند. از اين رو مدارس و آموزشگاهها را، فرهنگ و تعاليم انسانساز اسلام اداره و رهبرى مى‏كند و راههاى تعليم و تربيت در همه مراحل از شيوه‏ها و برنامه‏هاى اسلامى بهره‏مند مى‏گردد و وسايل ارتباط جمعى به طور كامل، شايسته و مفيد و ثمربخش مى‏شوند و از چهارچوب مقررات و ارزشهاى اسلامى تجاوز نمى‏كنند.6

چنانچه حضرت على(ع) با عباراتى بسيار شنيدنى چنين نويد مى‏دهد كه:
مهدى(ع) هواهاى نفسانى را به هدايت باز خواهد آورد آن‏گاه كه هدايت را به هواپرستى بفروشند و آرا و نظرها را بر قرآن منطبق سازد چون قرآن را بر مدار آراى خويش باز خوانند.7

پى‏نوشتها :

1 . غيبت نغمانى، باب 13، ص238.
2 . ابن شعبه حرانى، ابو محمد حسن بن على، تحف‏العقول، ص119.
3 . الفتوحات المكيه، ابن العربى، ج3، ص327، باب 366.
4 . طبرسى، احمدبن على، الاحتجاج، ج2، ص70.
5 . عقدالدّرر، باب 9، ص224، بحارالانوار، ج52، ص339.
6 . امام مهدى از ولادت تا ظهور، آيةاللَّه سيد محمد كاظم قزوينى، ص740.
7 . نهج‏البلاغه، خطبه

آيا همه منتظران از تمام اديان ظهور را متوجه مي شوند ؟ چگونه ؟

 

آيا همه منتظران از تمام اديان ظهور را متوجه مي شوند ؟ چگونه ؟

ظهور امام زمان(ع) داراي علايم و شرايطي است که تحقق آنها باعث ظهور ميشود.وهر گاه اين علائم محقق شد ظهور واقع مي شود و همه بشر روي زمين متوجه آن شده به دنبال مهدي راه مي افتند و چون هم تشنه عدالت هستند به دنبال دادگر مي شتابند.
علايم ظهور: علامت در لغت عرب به معناي نشانه است. بنابراين منظور از علائم ظهور، نشانه‌هايي است كه نزديك شدن ظهور را نشان مي‌دهند. با تحليل ماهيت علائم ظهور، در مي‌يابيم كه علائم ظهور، نسبت به ظهور رابطه سببي ندارند يعني اين گونه نيست كه به محض تحقق نشانه‌ها و علائم ظهور بگوييم پس ظهور هم حتماً تحقق خواهد يافت، بلكه تنها جنبه اعلام و كاشفيت دارند يعني تحقق آنها كاشف از اين واقعيت است كه ظهور نزديك شده است.
علائم را از جهات مختلفي مي‌توان تقسيم بندي نمود.
از جمله مي‌توان آنها را به:
1. علائم عادي و علائم غير عادي و معجزه آسا تقسيم كرد.
2. با توجه به روايات رسيده مي‌توان به علائم حتمي و علائم غير حتمي تقسيم نمود.
3. بالآخره مي‌توان به لحاظ فاصله زماني بين وقوع علامت و تحقق روز موعود به علائم قريب و علائم بعيد تقسيم كرد.
آنچه بيشتر از ظاهر روايات به دست مي‌آيد تقسيم علائم به غير حتمي يا موقوف و علائم حتمي است. علائم غير حتمي يا موقوف نشانه‌هايي است كه رخ دادن آنها قطعي نيست و ممكن است به دليل عدم تحقق شرايط و يا ايجاد مانع به وقوع نپيوندند.
و اما علائم حتمي انهاست كه رخ دادن آنها حتمي و قطعي است.
در منابع روايي، بسياري از رخداد‌هاي طبيعي و غير طبيعي و دگر‌گوني‌هاي سياسي و اجتماعي به عنوان علائم ظهور، ذكر شده است. بديهي است كه روايات مربوط به اين مسئله، مانند ساير مسائل ديگر، از جهت درستي و اعتبار، يكسان نيستند. در ميان اين روايات، برخي از جهت سند غير قابل اعتمادند و برخي هم از جهت مضمون و مطالبي كه در آن مطرح شده، جاي بحث و تامل دارند. بنابراين، نمي‌توان به صرف ديدن يك روايت و بدون بررسي كارشناسانه از جهت سند و دلالت، به آن اعتماد كرد. در ميان نشانه‌ها، برخي به عنوان "علايم حتمي ظهور" ذكر شده است.
علائم معروف حتمي، پنج مورد است:
1. خروج سفياني؛ پيش از قيام حضرت مهدي(ع) مردي از نسل ابوسفيان، در منطقه شام، خروج مي‌كند و با تصرف بخش‌هايي از سرزمين اسلام، براي يافتن و كشتن شيعيان جايزه تعيين مي‌كند. (بحار الانوار، ج52، ص182).
2. خسف در بيداء؛ خسف، يعني فرورفتن، و بيداء نام سرزميني بين مدينه و مكه است. سفياني كه در آستانه ظهور حضرت مهدي(ع) خروج مي‌كند، هنگامي كه از ظهور ايشان با خبر مي‌گردد سپاهي عظيم به مدينه و مكه مي‌فرستد و چون به سرزمين بيداء مي‌رسند، خداوند آنان را در كام زمين فرو مي‌برد و هلاك مي‌شوند.
3. خروج يماني؛ سرداري از يمن قيام مي‌كند و مردم را به حق و عدل دعوت مي‌كند. خروج يماني، اجمالاٌ از نشانه‌هاي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي، روشن نيست.
4. قتل نفس زكيه؛ نفس زكيه، يعني انسان پاك و بي گناه. در آستانه ظهور حضرت مهدي، جواني بي گناه، مظلومانه در مسجد الحرام به قتل مي‌رسد.
5. صيحه آسماني؛ منظور از آن، صدايي است كه در آستانه ظهور حضرت مهدي، از آسمان به گوش مي‌رسد و همه مردم آن را مي‌شنوند. محتواي اين پيام آسماني، دعوت به حق و حضرت مهدي است. امام باقر(ع) مي‌فرمايد:"ندا كننده‌‌اي از آسمان، نام قائم ما را ندا مي‌كند. پس هر كه در شرق و غرب است، آن را مي‌شنود.(الغيبة، نعماني، ص252).
البته در برخي از روايات، به علائم ديگري نيز اشاره شده است، مانند خورشيد گرفتگي در نيمه ماه رمضان و ماه گرفتگي در آخر آن. (الغيبة، طوسي، ص444) و يا طلوع خورشيد از مغرب(الغيبة، طوسي، ص435).
شرايط ظهور: براي هر انقلاب از جمله انقلاب و ظهور امام زمان(عج) حداقل چهار شرط لازم است:
الف. برنامه و قانون جامع: از آنجايي كه برنامه حركتي حضرت مهدي(ع) بر اساس دستورات دين اسلام و سيره پيامبر(ص) است. اين شرط از شرايط ظهور فراهم است.
ب. رهبر: هر انقلاب نياز به رهبري دارد كه عالم به برنامه‌ها و اهداف انقلاب باشد. وضعيت موجود و مطلوب را بتواند تشخيص دهد. شجاع و قاطع و دلسوز باشد و ... و چون رهبري ظهور به دست امام زمان(عج) است ـ كه متصل به علم الهي و آيينه تمام نماي صفات جلال و جمال خداوند است ـ لذا اين شرط نيز براي ظهور فراهم است.
ج. ياران: يك انقلاب نياز به ياوراني دارد كه رهبر را شناخته و به او ايمان داشته باشند، از اهداف و برنامه‌هاي انقلاب، آگاه بوده و آنها را باور كنند. شجاع و فداكار باشند و تا آخرين نفس بايستند. اين ياران قبل از شروع قيام، به زمينه سازي پرداخته و مردم را نسبت به حركت انقلاب آگاه نموده و آنان را ترغيب به پذيرش انقلاب مي‌كنند. در جريان انقلاب در صحنه‌ها حاضر شده و از هيچ تلاشي كوتاهي نمي‌كنند. و بعد از پيروزي و اجراي برنامه‌ها، خود را وقف قيام مي‌كنند و ... انقلاب امام زمان(عج) نيز نياز به ياراني شجاع، مؤمن، آگاه و عالم دارد.
د. پذيرش مردم: اگر مردم آن انقلاب را خواستار باشند، انقلاب شكل گرفته و به سرانجام مطلوب مي‌‌رسد. ظهور نيز وقتي است كه مردم واقعاً خواستار ظهور حضرت و عدالت گستري او باشند.
ما چون علم و اطلاع کامل و درستي نداريم نميتوانيم در مورد نزديک بودن ظهور اظهار نظر بکنيم. ائمه معصومين(ع) از ما خواستهاند هميشه منتظر ظهور باشيد ولي براي ظور زمان تعيين نکنيد که تعيين کنندگان وقت ظهور دروغگو هستند.
طبق روايات انتظار فرج در زندگي انسان راهگشا است و آثار خود را در زندگي به جاي ميگذارد. راوي ميگويد از امام(ع) پيرامون فرج و ظهور پرسيدم. حضرت فرمود: آيا نميداني انتظار فرج از فرج است.(بحار الانوار، ج52، ص130، ح29)
و آنچه وظيفه انسان است داشتن معرفت صحيح است، زيرا معرفت صحيح باعث ميشود انسان به درستي برنامه ريزي کرده و حرکت کند. از امام صادق(ع) نقل شده است "اعرف امامک فانک اذا عرفته لم يضرک تقدم هذا الامر او تآخر". امامت را بشناس، پس هنگامي که او را شناختي ضرر نميرساند تو را مقدم شود اين امر يا به عقب بيفتد. (بحار الانوار، ج52، ص141، ح52) مهم شناخت و عمل به وظيفه است.
گفتني است چون امر فرج امام زمان(ع) مربوط به کل جهان و همه انسانها ميباشد ، بنابراين همگان متوجه ظهور خواهند شد و همانگونه که بيان شد به واسطه علائم مخصوصا صيحه آسماني (که معرفي امام عصر(ع) را نيز به همراه دارد) همه متوجه نزديک شدن ظهور ميشوند. علاوه اين که اعلام ظهور توسط امام در مسجد الحرام به گوش جهانيان خواهد رسيد.
در مورد صيحه، از امام صادق(ع) پيرامون ظهور و علايم آن نقل شده است که به راوي فرمود: نگه دار با دستت هلاک فلاني (مردي از بني عباس) و خروج سفياني و کشته شدن نفس (زکيه) و فرو رفتن سپاه به زمين و صوت. راوي پرسيد: صوت چيت؟ آيا همان منادي است؟ حضرت فرمود: آري و صاحب اين امر به وسيله آن شناخته ميشود(بحار الانوار، ج52، ص234، ح100) و در حديث ديگر از حضرت نقل شده است: قائم(ع) قيام نميکند تا اينکه منادي از آسمان ندا ميدهد که ميشنود آن را دوشيزگان پشت پرده و اهل مشرق و مغرب (بحار الانوار، ج52، ص285، ح15).
در مورد ظهور، از امام صادق(ع) نقل شده است:"لا تراه عين في وقت ظهوره الا رأته کل عين. نمي بيند چشمي او را در وقت ظهور مگر اينکه همه او را مشا هده ميكنند



 

حوادث رمضان پيش از ظهور

 

حوادث رمضان پيش از ظهور

«صيحه» به صدا و ندا اطلاق مى‏شود و در اينجا منظور ندايى است كه شب بيست و سوم ماه رمضان كه همان شب قدر است از آسمان شنيده مى‏شود. هر جمعيتى آن را به زبان خويش مى‏شنود و از آن حيران و سرگردان مى‏گردد؛ از شنيدن اين ندا خوابيده بيدار مى‏شود؛ ايستاده مى‏نشيند؛ نشسته بر سر جاى خود ميخكوب مى‏شود. 
1 ـ خورشيدگرفتگي‌ و ماه‌گرفتگي‌ در زمان‌ غير عادي‌
يكي‌ از مظاهر قدرت‌ الهي‌ كه‌ در قالب‌ سنن‌ معجزات‌ جلوه‌نمايي‌ كرده‌ و اشارة‌ مخصوصي‌ را براي‌ توجه‌ آن‌ دسته‌ از مؤمنان‌ كه‌ مخلصانه‌ منتظر ظهور بوده‌اند به‌ ارمغان‌ مي‌آورد، كسوف‌ خورشيد در روز سيزدهم‌ يا چهاردهم‌ ماه‌ رمضان‌ و خسوف‌ ماه‌ در بيست‌ و پنجم‌ همان‌ ماه‌ است‌.
علت‌ پديد آمدن‌ اين‌ دو نشانه‌ پيش‌ از ظهور كه‌ خلاف‌ روال‌ عادي‌ بوده‌ و از اول‌ خلقت‌ آدم‌ تا آن‌ زمان‌ نمونه‌اش‌ ديده‌ نشده‌، از اين‌ قرار است‌:
الف‌) رسوخ‌ و عمق‌ يافتن‌ نظريه‌ مهدويت‌ و اعتقاد به‌ حضرت‌ در ميان‌ تمام‌ مسلمانان‌؛
ب‌) متوجه‌ كردن‌ مؤمنان‌ مخلص‌ به‌ نزديكي‌ ظهور. 
«ثعلبة‌ ازدي‌» از امام‌ باقر(ع‌) نقل‌ كرده‌ كه‌ فرمودند:
دو نشانه‌ پيش‌ از ظهور قائم‌(ع‌) خواهد بود: خورشيدگرفتگي‌ در نيمه‌ ماه‌ رمضان‌ و ماه‌گرفتگي‌ در آخر آن‌.
به‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌: يابن‌ رسول‌الله خورشيد در انتهاي‌ ماه‌ كسوف‌ مي‌كند و ماه‌ در نيمة‌ آن‌ خسوف‌.
حضرت‌ فرمودند:
خودم‌ مي‌دانم‌ چه‌ مي‌گويم‌؛ اين‌ دو نشانه‌اي‌ است‌ كه‌ از زمان‌ فرود آمدن‌ آدم‌ (از بهشت‌ به‌ زمين‌) سابقه‌ نداشته‌ است‌. 1
«ورد بن‌ زيد اسدي‌» برادر «كميت‌» هم‌ از آن‌ حضرت‌(ع‌) نقل‌ كرده‌ كه‌ فرمودند:
 پيش‌ از اين‌ امر (ظهور) ماه‌ گرفتگي‌ خواهد بود؛ كه‌ پنج‌ روز مانده‌ (به‌ انتهاي‌ ماه‌) و خورشيد گرفتگي‌ در روز پانزدهم‌ كه‌ هر دو در ماه‌ رمضان‌ خواهد بود و به‌ اين‌ ترتيب‌ حساب‌ منجمان‌ به‌ هم‌ مي‌ريزد.
ابوبصير هم‌ از امام‌ صادق‌(ع‌) نقل‌ مي‌كند كه‌ حضرت‌ فرمودند:
 نشانة‌ قيام‌ حضرت‌ مهدي‌(ع‌) كسوف‌ خورشيد در بيست‌ و سوم‌ يا چهاردهم‌ ماه‌ رمضان‌ است‌. 2
خسوف‌ ماه‌ معمولاً به‌ جهت‌ قرار گرفتن‌ زمين‌ در ميان‌ خورشيد و ماه‌ رخ‌ مي‌دهد كه‌ زمان‌ آن‌ هم‌ در نيمة‌ ماه‌هاي‌ قمري‌ است‌. كسوف‌ خوشيد هم‌ غالباً زماني‌ مشاهده‌ مي‌شود كه‌ ماه‌ بين‌ زمين‌ و خورشيد قرار گيرد و زمان‌ آن‌
هم‌ در آخر ماه‌هاي‌ قمري‌ است‌. چنين‌ حادثه‌اي‌ (كه‌ دچار بدأ 3  هم‌ نخواهد شد) در زماني‌ غير از زمان‌ عادي‌ آن‌ ـ بنا برگفته‌ روايات‌ ـ با فرض‌ احتمالات‌ زير ممكن‌ مي‌شود:
احتمال‌ اول‌:  اين‌ قضيه‌ معجزه‌گونه‌ و از طريق‌ يكي‌ از اسباب‌ و علل‌ عادي‌ (وناشناخته‌) انجام‌ شود.
البته‌ با اختلافي‌ ساده‌ و آن‌ هم‌ آگاهي‌ ما از زمان‌ وقوع‌ آن‌ است‌، كه‌ البته‌ طريقه‌ حدوث‌ اين‌ اعجاز يا كيفيت‌ شكل‌گيري‌ را نمي‌توانيم‌ تصور كنيم‌ و همين‌ قدر كافي‌ است‌ كه‌ بدانيم‌ اين‌ معجزه‌ انجام‌ مي‌شود و آن‌ هم‌ معجزه‌اي‌ كه‌ از زمان‌ هبوط‌ حضرت‌ آدم‌(ع‌) تا كنون‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌ و لذا محاسبات‌ ستاره‌شناسان‌ را برهم‌ مي‌زند.
احتمال‌ دوم‌:  به‌ واسطة‌ ممانعت‌ جسمي‌ بزرگ‌ رخ‌ مي‌دهد.
ممكن‌ است‌ يكي‌ از اشياء سرگردان‌ در فضا (بنا بر گفته‌ دانشمندان‌) به‌ منظومة‌ شمسي‌ نزديك‌ شده‌ و با قرار گرفتن‌ در مقابل‌ خورشيد مانع‌ رسيدن‌ آفتاب‌ به‌ زمين‌ شود و كسوف‌ پس‌ از ده‌ روز پيش‌ بيايد و همين‌ شي‌ء در اواخر ماه‌ هم‌ كه‌ ماه‌ به‌ شكل‌ هلال‌ ديده‌ مي‌شود در برابر آن‌ قرار گيرد و بر حسب‌ سرعت‌ و حجم‌ آن‌ شي‌ء خسوف‌ كلي‌ يا جزيي‌ رخ‌ دهد. از جمله‌ نشانه‌هايي‌ كه‌ براي‌ ظهور ذكر شده‌ است‌ و بي‌ارتباط‌ با اين‌ بخش‌ از مطالب‌ نيست‌ اين‌ است‌ كه‌ نور خورشيد از زمان‌ طلوعش‌ تا 23 از روز ناپديد مي‌شود كه‌ اين‌ به‌ جهت‌ آن‌ است‌ كه‌ شي‌ء فضايي‌ بين‌ خورشيد و زمين‌ قرار گرفته‌ و به‌ مدت‌ 23 از طول‌ روز مانع‌ رسيدن‌ آفتاب‌ 4  به‌ زمين‌ مي‌شود كه‌ بالطبع‌ با كسوفي‌ كه‌ از يك‌ تا سه‌ ساعت‌ طول‌ مي‌كشد، متفاوت‌ است‌.
 احتمال‌ سوم‌:  به‌ جهت‌ تغييرات‌ دروني‌ خود خورشيد.
تعبير علمي‌ اين‌ مطلب‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ انفجارهاي‌ عظيم‌ يا تغييرات‌ فيزيكي‌ خاصي‌ در خورشيد پديد آيد طوري‌ كه‌ مدت‌ مشخصي‌اشعه‌ خورشيد به‌ اطراف‌ پراكنده‌ نگردد و يا اينكه‌ انفجارهاي‌ پشت‌ سر هم‌ ماه‌ رمضان‌ در خورشيد، كسوف‌ اواسط‌ ماه‌ را به‌ دنبال‌ داشته‌ باشد و در آخر ماه‌ كه‌ از ماه‌ هلالي‌ بيش‌ پيدا نيست‌، خسوف‌ را؛ كه‌ اين‌ احتمال‌ نزديك‌ترين‌ و جدي‌ترين‌ احتمالات‌ است‌ خصوصاً اگر اين‌ دو را به‌ آيات‌ و نشانه‌هايي‌ كه‌ از آسمان‌ است‌ و در بحث‌ حوادث‌ ماه‌ رجب‌ به‌ آنها پرداختيم‌، ضميمه‌ كنيم‌، مي‌توان‌ آنها را هم‌ با اين‌ احتمال‌ توجيه‌ كرد: توقف‌ خورشيد در زمان‌ سفياني‌ ممكن‌ است‌ كه‌ ناشي‌ از انفجاري‌ قوي‌ در خورشيد باشد كه‌ مانع‌ حركت‌ كردن‌ خورشيد شود يا حركت‌ آرامي‌ كه‌ مانند بازگشت‌ عمل‌ آن‌ براي‌ مدت‌ دو يا سه‌ ساعت‌ باشد يا ظاهر شدن‌ بدني‌ نمايان‌ در قرص‌ خورشيد (از جمله‌ حوادث‌ ماه‌ رجب‌) هم‌ ممكن‌ است‌ ناشي‌ از انفجاري‌ قوي‌ در خورشيد باشد كه‌ وقتي‌ در سطح‌ خورشيد گسترش‌ يابد به‌ شكل‌ سينه‌ و صورت‌ انسان‌ به‌ نظر برسد. دانشمندان‌ متأخر به‌ حدوث‌ چنين‌ جرياني‌ در خورشيد كه‌ در حديث‌ هم‌ مي‌توان‌ تأكيد بر چنين‌ مطلبي‌ را يافت‌ اشاره‌ كرده‌اند. اميرالمؤمنين‌(ع‌) طي‌ حديثي‌ طولاني‌ پس‌ از ذكر صيحه‌ و نداي‌ آسماني‌ ماه‌ رمضان‌ (در بيست‌ و سوم‌ ماه‌) مي‌فرمايند:
از فرداي‌ آن‌، هنگام‌ ظهر خورشيد رنگارنگ‌ و سپس‌ زرد شده‌ و در نهايت‌ سياه‌ و تاريك‌ مي‌شود. 5
تاريكي‌ خورشيد خود دليل‌ روشني‌ است‌ براي‌ وقوع‌ خسوف‌ ماه‌ در روز (بيست‌ و پنجم‌ آن‌ ماه‌ رمضان‌)
و شايد اين‌ تفسير بهترين‌ تفسير علمي‌ و نزديك‌ترين‌ احتمال‌ به‌ واقعيت‌ باشد كه‌ احدي‌ پيش‌ از اين‌ بدان‌ اشاره‌ نكرده‌ است‌ و پس‌ از تفكر جدي‌ و عميق‌ در باب‌ نشانه‌هاي‌ ظهور و آيات‌ آسماني‌ كه‌ الزاماً نبايد اين‌ حوادث‌ معجزه‌ باشند، حاصل‌ شده‌ است‌. 6
2 - نداى آسمانى صيحه
اين نشانه يكى از پنج مورد نشانه حتمى ظهور است.
»صيحه« به صدا و ندا اطلاق مى‏شود و در اينجا منظور ندايى است كه شب بيست و سوم ماه رمضان كه همان شب قدر است از آسمان شنيده مى‏شود. هر جمعيتى آن را به زبان خويش مى‏شنود و از آن حيران و سرگردان مى‏گردد؛ از شنيدن اين ندا خوابيده بيدار مى‏شود؛ ايستاده مى‏نشيند؛ نشسته بر سر جاى خود ميخكوب مى‏شود نوعروسان از شدت ترس از خلوتگاه‏هاى خويش بيرون مى‏آيند. اين ندا از جبرئيل امين است، كه به زبانى رسا چنين اعلام مى‏كند:
»صبح نزديك شد7. بدانيد كه حق با مهدى(ع) و شيعيان اوست«.
پس از آن در بعدازظهر (نزديك مغرب) شيطان لعين در ميان زمين و آسمان ندا مى‏دهد كه: »آگاه باشيد كه حق با عثمان و شيعيان اوست«. ظاهراً مراد از »عثمان«، »عثمان بن عنبسه« يا همان سفيانى است.
ابوحمزه مى‏گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شورش سفيانى از علايم حتمى ظهور است؟ حضرت فرمودند: آرى ندا هم حتمى است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند:
يك منادى اول روز ندا مى‏دهد كه حق با آل على(ع) و شيعيان اوست و در انتهاى روز شيطان ندا مى‏دهد كه حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه‏گويان (باطل‏گرايان) دچار ترديد مى‏شوند.8
دليل برخاستن اين صداى آسمانى از اين قرار است:
الف) توجه دادن مردم به نزديكى ظهور؛
ب) به وجود آوردن آمادگى درونى در ميان مؤمنان مخلص.
توجه به زمان وقوع اين نشانه؛ يعنى با فضيلت‏ترين ماه و شب سال - كه اقبال و رويكرد دينى مسلمانان به حد اعلاى خود مى‏رسد - اهميت آن را ثابت مى‏كند.
ابوبصير از امام باقر(ع) چنين روايت مى‏كند:
صيحه حتماً در ماه رمضان، خواهد بود؛ چرا كه ماه رمضان ماه خداوند است و آن هم نداى جبرئيل است براى خلق.
سپس فرمودند:
منادى از آسمان به نام قائم(ع) ندا سر مى‏دهد و از مشرق تا مغرب صدايش را مى‏شنوند. از ترس آن صدا هيچ خوابيده‏اى نمى‏ماند؛ مگر اينكه بيدار مى‏شود و ايستادگان همگى مى‏نشينند و نشستگان هم بر دو پاى خويش برمى‏خيزند. خداوند بيامرزد هر كه از اين صدا عبرت بگيرد. صدا، صداى جبرئيل روح‏الامين است كه در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان بر خواهد خاست. پس از آن شكايتى نداشته باشيد و گوش فرا دهيد و اطاعت كنيد. در انتهاى روز صداى ابليس ملعون (شنيده مى‏شود) كه ندإ؛ مى‏دهد آگاه باشيد كه فلانى مظلومانه كشته شد تا مردم را به شك بيندازد و آنها را مبتلا به فتنه كند. چقدر شك‏كنندگان متحير در آن روز زيادند كه در آتش افكنده شده‏اند. وقتى صدا را در ماه رمضان شنيديد از آن شكايت نكنيد كه آن صداى جبرئيل است و نشانه آن اين است كه به نام قائم و پدرش(ع) ندا مى‏دهد. به طورى كه حتى دوشيزگان در خلوتگاه‏هايشان در خانه آن را مى‏شنوند و پدر و برادر خويش را براى خروج (و قيام) تشويق مى‏كنند.
و فرمودند:
به ناچار اين دو صدا بايد پيش از قيام قائم(ع) باشد: صدايى از آسمان كه صداى جبرئيل است و به نام صاحب اين امر و نام پدرش و صدايى كه از زمين شنيده مى‏شود و آن صداى ابليس است كه به نام فلانى ندا مى‏دهد كه مظلومانه كشته شد ولى با آن به دنبال فتنه است. پس شما نداى اول را اجابت و اطاعت كند و از دومى و از اينكه به فتنه‏اش افكنده شويد، بپرهيزيد.
سپس پس از بيان بخش زيادى از حديث فرمودند:
وقتى كه بنى‏فلان در ميان آنها اختلاف افتاد؛ در آن زمان چشم انتظار فرج باشيد و فرج شما تنها در اختلاف بنى‏فلان است. پس وقتى دچار اختلاف شدند منتظر صيحه در ماه رمضان باشيد و (پس از آن) قيام قائم(ع) كه خداوند هر چه را بخواهد به انجام مى‏رساند.9
عبداللَّه بن سنان مى‏گويد: نزد امام صادق(ع) بودم كه شنيدم مردى از ديار هَمدان به حضرت عرض كرد: عامه (اهل سنت) ما را سرزنش مى‏كنند و مى‏گويند شما گمان مى‏كنيد كه منادى از آسمان به نام صاحب اين امر ندا درمى‏دهد. حضرت كه تكيه داده بودند خشمگين شدند، جلوتر آمدند و نشستند. سپس فرمودند:
آن را از من روايت نكنيد و از پدرم روايت كنيد كه ديگر هيچ عيبى براى شما نخواهد داشت. شهادت مى‏دهم كه از پدرم(ع) شنيدم كه مى‏فرمودند: واللَّه! اين مطلب در قرآن به وضوح بيان شده است آنجا كه مى‏گويد:
إن نَشاء نفنَزّفل عَلَيهفم مفنَ السَماءف آيةً فَظَلَّت أعناقفهم لَها خاضفعينَ.10
اگر بخواهيم از آسمان معجزه‏اى بر ايشان مى‏فرستيم كه گردن‏هايشان را براى هميشه به زير افكنند.
آن روز در زمين احدى باقى نمى‏ماند كه به عنوان خضوع گردنش را كج نكرده باشد. اهل زمين ايمان مى‏آورند، آن زمان كه اين صدا را از آسمان بشنوند كه: »آگاه باشيد حق در ميان على‏بن ابى‏طالب(ع) و شيعيان اوست«.
سپس فرمودند:
فرداى آن روز شيطان در هوا بالا مى‏رود به طورى كه از زمين متوارى گشته و دور مى‏شود و در پس آن ندا مى‏دهد كه بدانيد حق در عثمان بن عفان و پيروان اوست. او مظلومانه كشته شد (بياييد) و قصاص خونش را طلب كنيد.
حضرت ادامه دادند:
خداوند آنها را كه ايمان آورده‏اند؛ با اقرار (هميشه به يك شكل) پابرجا و ثابت قدم مى‏كند و اين همان نداى اول است. آنها هم كه در دل‏هايشان مرض است آن روز به شك مى‏افتند كه اين مرض واللَّه، عداوت اهل‏بيت(ع) است. بنابراين در آن زمان از ما بيزارى مى‏جويند در عين حال كه به ما متمايل مى‏شوند؛ مى‏گويند آن صداى اول جادويى از سحرهاى اهل بيت(ع) بود سپس امام صادق(ع) اين آيه را تلاوت كردند كه:
وَ إن يَرَوا آيةً يفعرفضفوا وَ يَقولفوا سفحرٌ مفستَمَرٌ.11
اگر آنها معجزه‏اى را مشاهده كنند از آن روى گردانده، مى‏گويند اين همان جادوى هميشگى (آنها) است.12
زرارة بن اعين از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمودند:
منادى از آسمان ندا مى‏دهد كه: »فلانى فرمانرواست« و منادى (ديگرى) هم ندا مى‏دهد كه: »همانا على و شيعيان او رستگارند«.
پرسيدم: چه كسى پس از اين با مهدى(ع) مى‏جنگد؟ فرمودند:
مردى از بنى‏اميه كه شيطان ندا مى‏دهد همانا فلانى و پيروان او رستگار مى‏شوند.
گفتم: پس چه كسانى راستگو را از دروغگو تشخيص مى‏دهد؟ فرمودند:
آنها كه احاديث ما را روايت مى‏كنند و پيش از وقوع اين اتفاقات مى‏گويند چنين مى‏شود و مى‏دانند كه آنها راستگويند و حق دارند.13
اين ندا مصداق اين آيه است كه:
أفَمَن يَهدى إلَى الحَقّ أحَقف أن يفتَّبَع أمَّن لا يَهفدّى إلاّ أن يفهدى فَما لَكفم كَيفَ تَحكفمونَ.14
آيا آنكه به سوى حقيقت هدايت مى‏كند شايسته‏تر است كه تبعيت شود يا آنكه هدايت نمى‏پذيرد جز آنكه هدايت شود؛ شما را چه مى‏شود، چگونه قضاوت مى‏كنيد؟
لذا اين ندا و صيحه آسمانى (صداى جبرئيل) مانند پيشامد بزرگ غير منتظره‏اى است كه جنبه‏اى اعجازى دارد و در دل دشمنان خدا ترس و هراس مى‏افكند و بشارت بزرگى براى مؤمنان است كه از نزديكى ظهور حكايت مى‏كند و اين مصداق آيه‏اى از قرآن كريم است كه مى‏گويد:
افن نَشَاء نفنَزّفل عَلَيهفم مفن السَماء آيةً فَظَّلت اَعناقفهفم لَها خاضفعين.15
و آيه ديگرى كه مى‏گويد:
وَ استَمع يَوم يفنادى المفنادى مفن مَكانف قَريبف يَومَ يَسمَعفونَ الصَّيَحَةَ بفالحَقّف ذلفكَ يَومف الخفروجف16.
و آن روزى كه منادى از جايى نزديك ندا مى‏دهد، گوش فرا ده. آنها زمانى كه صيحه را به حق بشنوند آن روز زمان خروج است.
وظايف مؤمنان در هنگام پيشامد اين صيحه:
در احاديث اهل بيت(ع) در اين زمينه چنين آمده است:
الف) پس از شكر و ستايش خداوند: به جا آوردن نماز صبح جمعه مورد بحثمان، به خانه‏هايتان برويد و درها را قفل كنيد و دريچه‏ها و روزنه‏ها را ببنديد و خودتان را در ميان چيزى بپوشانيد و گوش‏هايتان را بگيريد (در حديث آمده است كه از آثار اين صيحه اين است از شدت و قوت اين صدا 70/000 نفر كر و 70/000 نفر لال مى‏شوند)، هرگاه صدا را شنيديد پس به سجده بيفتيد و بگوييد:
سبحان ربنّا القدّوس.
پروردگار مقدس ما منزه است
هر كه چنين كند نجات مى‏يابد و هر كه از اين عمل روى گرداند هلاك مى‏شود.17
اين از جمله مواردى است كه هر كس خداوند متعال بر آن توفيقش داد تا نعمت درك آن عهد مبارك را با ظهور حضرت مهدى(ع) بيابد، واجب است بر آن شكرگزار باشد.
ب) انبار كردن غذاى يكسال خود و خانواده‏اش: امام باقر(ع) فرمودند:
نشانه حادثه‏ها در ماه رمضان، نشانه‏اى است در آسمان كه مردم پس از آن دچار اختلاف مى‏شوند. هرگاه آن را درك كردى غذايت را بيشتر كن.18
پس از شنيده شدن نداى آسمانى ميان مردم اختلاف، جنگ و فتنه (نبرد قرقيسيا) پديد آمده و به دنبال آن قحطى و گرانى خوراكى‏ها پيش مى‏آيد و از اين رو ائمه(ع) به شيعيان مؤمن خويش و مسلمانان سفارش كرده‏اند كه غذا و نيازمنديهاى خود و خانواده‏هايشان را براى مدت يك سال ذخيره كنند. شما را به خدا، ببينيد چقدر اين امامان بزرگوار(ع) تيزبين بوده‏اند و به چه ميزان به شيعيان و دوستداران خويش محبت مى‏ورزيده‏اند. ما در طول سال‏هاى عمر خود چگونه به اين محبت‏هاى ايشان جواب داده‏ايم و چقدر در صدد جبران محبت‏هايشان بوده‏ايم؟ آرى! هر كس كه به آنها عشق ورزيده و با آنها ارتباط دارد؛ مى‏تواند به محبت ايشان نسبت به خود مباهات و افتخار كند.
 30/000 نفر از قبيله بنى‏كلب با سفيانى
سفيانى در ماه رجب شورش كرده و به مبارزات نظامى و سياسى و جنگ‏هاى خويش جامه عمل مى‏پوشاند و محدوده نفوذ خويش را گسترش مى‏دهد و در اين زمان ديگران هم به او پيوسته و مجموعه‏ها و قبايل غير دينى به دنبال او راه مى‏افتند. پيامبراكرم(ص) در اين رابطه فرمودند:
سفيانى با 360 سوار شورش مى‏كند تا اينكه به دمشق مى‏رسد و در ماه رمضان هم 20/000 نفر از قبيله بنى‏كَلَب با او بيعت مى‏كنند.19
قبيله بنى‏كَلَب، عمو زادگان سفيانى؛ يعنى همان قبايل دروز14 مى‏باشند كه در آينده او را همراهى مى‏كنند. اين قبيله در عصر معاويه نصرانى بودند و معاويه از آنها با مادر يزيد (عليهم‏اللعنة) قاتل سيدالشهدا(ع) ازدواج كرد. بنابراين، سفيانى از اولاد يزيد بن معاوية بن ابى‏سفيان (عليهم‏اللعنة) مى‏باشد. پيروان اين آيين در منطقه رمله (در بيابان برهوت شرقى فلسطين و غربى اردن و جنوب غربى سوريه دمشق) تا چند كيلومتر در اطراف آن سكنى گزيده‏اند.
ماهنامه موعود شماره 37
از كتاب شش ماه پاياني، انتشارات موعود


پي نوشت‌ها:
1 .  الارشاد، شيخ‌ مفيد، ج‌2، ص‌374؛ الغيبة‌، نعماني‌، ص‌181، اعلام‌الوري‌، ص‌429؛ الغيبة‌ شيخ‌ طوسي‌، ص‌270، بشارة‌الاسلام‌، ص‌96؛ يوم‌الخلاص‌، ص‌516؛ تاريخ‌ مابعدالظهور، ص‌118.
 2 .  الغيبة‌، نعماني‌، ص‌182؛ بشارة‌الاسلام‌، ص‌97؛ تاريخ‌ الغيبة‌الكبري‌، ص‌479؛ يوم‌الخلاص‌، ص‌517.
 3 .  به‌ زودي‌ در همين‌ مجموعه‌ به‌ مسأله‌ بدأ خواهيم‌ پرداخت‌.
 4 .  الممهدون‌ للمهدي‌(ع‌)، ص‌37.
 5 .  بحارالانوار، ج‌52، ص‌275؛ بشارة‌الاسلام‌، صص‌59 و 70.
 6.  البته‌ بايد توجه‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ خود مؤلّف‌ در نهايت‌ آن‌ را احتمال‌ مي‌شمرد و هر چند هم‌ كه‌ احتمال‌ قوي‌ باشد باز يقين‌آور نيست‌ بدين‌ معنا كه‌ الزاماً نبايد چنين‌ باشد و امكان‌ معجزه‌ بودن‌ اين‌ جريانات‌ خالي‌ از وجه‌ نيست‌؛ چرا كه‌ اگر بنا بود به‌ هر حال‌ اين‌ مطالب‌ به‌ زودي‌ تفسير علمي‌ آنها توسط‌ دانشمندان‌ آن‌ عصر بيان‌ شود كه‌ ديگر تعبير كردن‌ از آن‌ به‌ آيه‌ (قرآن‌ از معجزه‌ به‌ آيه‌ تعبير ياد مي‌كند) چندان‌ موجه‌ نمي‌باشد و مردم‌ با اتكاء به‌ گفته‌ دانشمندان‌ هيجان‌ خود را نسبت‌ به‌ اين‌ جريان‌ از دست‌ داده‌ و مسلمانان‌ هم‌ به‌ عنوان‌ يك‌ حادثه‌ دهشتناك‌ نماز آياتي‌ خوانده‌ و از آن‌ روي‌ مي‌گردانند و اين‌ با آنچه‌ در ابتداي‌ سخن‌ دربارة‌ دو دليل‌ حدوث‌ اين‌ دو حادثه‌ گفته‌ شد متناقض‌ است‌. به‌ طور خلاصه‌ بايد گفت‌ اگر بنا بود كه‌ اين‌ جريان‌ فوراً تفسير علمي‌ آن‌ بيان‌ شود نخواهد توانست‌ آيه‌ يا علامتي‌ براي‌ ظهور شمرده‌ شود يا حداقل‌ در احاديث‌ ديگر لازم‌ نبود اين‌ همه‌ روي‌ آنها تكيه‌ شود و گذرا به‌ آن‌ اشاره‌اي‌ مي‌كردند. واللهعالم‌ (مترجم‌).
7 . بحارالانوار، ج52، ص274.
8 . الارشاد شيخ مفيد، ج2، ص371؛ الغيبة، شيخ طوسى، ص266؛ اعلام‏الورى، ص429.
9 . الغيبة، نعمانى، ص170، بحارالانوار، ج52، ص231؛ النجم الثاقب، ج1، ص126، تاريخ مابعدالظهور، ص125.
10 . سوره شعراء (26)، آيه4.
11 . سوره قمر (54)، آيه2.
12 . الغيبة، نعمانى، ص173، بحارالانوار، ج52، ص292.
13 . الغيبة،نعمانى، ص176، بحارالانوار، ج52، ص295.
14 . سوره يونس (10)، آيه35.
15 . سوره شعراء (26)، آيه4.
16. سوره ق (50)، آيه42 و 41.
17. يوم‏الخلاص، ص1542.
18. يوم‏الخلاص، ص542.
19. يوم‏الخلاص، ص671، بيان‏الائمه، ج2، ص586.
120. طريقه دروزيه، طريقتى است دينى، فلسفى، اخلاقى و اجتماعى در سوريه و لبنان. اين طايفه منسوبند به »دَرَزَىّ« كه وى بعدها از اعتقاد خويش برگشت. عنوان اصلى اين طريقت موحدون است كه اساس عقيده‏شان بر حلول و تناسخ روح است. لغتنامه الرائد، ج1، ص787.

امام زمان (ع) و سرانجام يهود

 

امام زمان (ع) و سرانجام يهود

از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: «تورات و انجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده می‌شود، بیرون می‌آورد». حضرت رسول(ص) فرمود: «صندوق مقدّس، از دریاچة طبریّه به دست وی آشکار می‌شود و یارانش آن را آورده و در پیشگاه او در بیت‌المقدّس قرار می‌دهند و چون یهودیان آن را مشاهده نمایند، جمعیّت زیادی از آنها اسلام می‌آورند که حدود سی‌هزار هستند».


یکی از دشمنان خطرناک حضرت مهدی(ع) و یارانش، یهود است؛ خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «همانا شدیدترین مردم، در دشمنی با آنان که ایمان آورده‌اند، یهودیان و مشرکان هستند».1

چنان‌که از بعضی روایات استفاده می‌شود، سفیانی ـ سخت‌ترین دشمن امام زمان(ع) ـ از جانب غربی‌ها و یهود حمایت می‌شود. اساساً سفیانی را برای حمایت از مرزهای اسرائیل و سرکوب نیروهای انقلابی، روی کار می‌آورند تا اربابان او از خطر حملة سپاه خراسانی و یاوران مهدی(ع) ـ که برای آزادی قدس، به حرکت آمده‌اند ـ در امان باشند. در آیاتی از سورة مبارکة اسراء چنین آمده است: «ما به بنی‌اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دوبار در زمین، فساد خواهید کرد و برتری‌جویی بزرگی خواهید نمود ٭ هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما می‌انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند؛ حتّی برای به دست آوردن مجرمان)، خانه‌ها را جستجو می‌کنند و این وعده‌ای است قطعی ٭ سپس شما را بر آنها چیره می‌کنیم و شما را به وسیلة دارایی‌ها و فرزندانی کمک می‌کنیم و نفرات شما را بیشتر قرار می‌دهیم ٭ اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید؛ و اگر بدی کنید باز هم به خود می‌کنید و هنگامی که وعدة دوم فرا رسد، (آنچنان بر شما سخت خواهند گرفت که) آثار غم و اندوه در صورت‌هایتان ظاهر می‌شود؛ داخل مسجد (الاقصی) می‌شوند همان‌گونه که بار اوّل وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطة خود می‌گیرند، درهم می‌کوبند».2

امام صادق(ع) در تفسیر «بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما می‌انگیزیم» فرمودند: «آنان کسانی هستند که خداوند، قبل از ظهور قائم، آنها را برمی‌انگیزد و آنان، دشمنی از دشمنان آل پیامبر را فرا نمی‌خوانند مگر اینکه او را به قتل می‌رسانند».3

عیاشی در تفسیر خود، از امام باقر(ع) روایت کرده که حضرت، پس از تلاوت آیة «بعثنا علیکم عباداً لنا» فرمودند: «او، قائم و یاران اویند که دارای قوّت و نیروی زیادی هستند».4 از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت، آیة شریفة فوق را تلاوت فرمود؛ يكي از یاران عرض کرد: فدایت شوم! اینها چه کسانی هستند؟ حضرت سه مرتبه فرمود: «به خدا قسم! آنان اهل قم هستند».5

بنا به ظاهر روایات موجود در منابع شیعه و سنّی، مراد از نبرد مسلمانان با یهود در آخرالزّمان، همین نبرد است؛ چنان‌که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: «قیامت برپا نمی‌شود، مگر آنکه بین مسلمانان و یهود، کارزاری رخ می‌دهد؛ به گونه‌ای که مسلمانان، همة آنها را به هلاکت می‌رسانند، تا جایی که اگر شخصی یهودی (محارب) در پشت صخره یا درخت، پنهان شود، آن سنگ و درخت به صدا درآید و گوید: ای مسلمان! این یهودی (محارب) است که در پناه من مخفی شده، او را هلاک کن!».6از روایات يادشده به دست می‌آید که خداوند، به وسیلة ایرانیان، زمینة ظهور را فراهم می‌کند و مقاومت یهود در برابر مسلمانان، در چند نوبت است که نابودی نهایی یهود، به دست حضرت مهدی(ع) است.

بیرون آوردن تورات اصلی، از غار انطاکیه و کوهی در شام و فلسطین و دریاچة طبریّه، توسط حضرت مهدی(ع) و استدلال آن حضرت بر یهودیان نیز، نمونه‌ای از برخوردهای فرهنگی است که در مقام ارائة برهان، از آن استفاده می‌شود. از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: «تورات و انجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده می‌شود، بیرون می‌آورد».7 حضرت رسول(ص) فرمود: «صندوق مقدّس، از دریاچة طبریّه به دست وی آشکار می‌شود و یارانش آن را آورده و در پیشگاه او در بیت‌المقدّس قرار می‌دهند و چون یهودیان آن را مشاهده نمایند، جمعیّت زیادی از آنها اسلام می‌آورند که حدود سی‌هزار هستند».8


پی‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از: حضرت مهدي(ع)؛ از ظهور تا پيروزي، سيّد حسين تقوي، صص 301 ـ 304.
1. سورة مائده (5)، آیة 83.
2. سورة اسراء (17)، آیات 4ـ7.
3. تفسير نورالثقلین، ج 3، ص 138.
4. همان.
5. بحارالانوار، ج60، ص 216.
6. مسند احمد، ج 2، ص 417؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج 1، ص 312.
7. بحارالانوار، ج 51، ص 25.
8. معجم احادیث الامام المهدی، ج 1، ص 344؛ الملاحم و الفتن، ص 69.

وضعيت جهان پس از ظهور امام زمان چگونه خواهد بود؟ حکومت ايشان چگونه است؟

 

وضعيت جهان پس از ظهور امام زمان چگونه خواهد بود؟ حکومت ايشان چگونه است؟

 در مورد نحوه حكومت امام زمان(عج) به طور جزئي و موردي نمي‌توان سخني گفت كه دقيقا اركان حكومت، نحوه اداره جهان و قواي موجود در نظام چگونه خواهد بود، اما از روايات استفاده مي‌شود كه كل جهان تحت حكومت امام خواهد بود و حكومت واحد جهاني با يك بينش كه همان اسلام است اداره خواهد شد و در نقاط مختلف دنيا ياران امام حكومت را به دست خواهند گرفت، آنان دستورات لازم را از امام گرفته و با فرمان و راهنمايي ايشان مردم را هدايت و رهبري خواهند كرد. همه مردم دنيا امتي واحده خواهند شد و ... بنابراين طبيعي است كه مرزهاي سياسي كنوني ـ كه ساخته دست سياستمداران و گاهي ظالمان و كشور گشايان بوده بي معنا گردد و مردم دنيا مانند برادر ديني و اهل يك كشور، در همه جا كرامت و ارزش داشته و بيگانه و غير بومي محسوب نشوند.
خداوند در سوره توبه آيه 33 و در سوره فتح آيه 28 و در سوره صف آيه 8 بشارت داده است كه دين اسلام، بر همه اديان غلبه مي‌كند. مراد از اين غلبه برتري ظاهري است، بدين معنا كه دين اسلام بر جهان سيطره مي‌يابد كه بنابرروايات اين برتري در زمان امام مهدي(عج) خواهد بود. قرآن در آيه 55 سوره نور نيز وعده حكومت اسلامي را بر زمين مي‌دهد كه بنابر روايات اين حاكميت در زمان امام مهدي(عج) اتفاق مي‌افتد. امام باقر(ع) درباره‌ آيه "الذين ان مكناهم..." فرمود: "اين آيه براي آل محمد(ص) مهدي و اصحاب او است. مشرق‌ها و مغرب‌هاي زمين (كل زمين) را در اختيار آنها قرار مي‌دهد و دين را ظاهر مي‌كند.(منتخب الاثر، فصل 7، باب1).

 

روزشمار سال ظهور

 

 روزشمار سال ظهور


اطلاع از نشانه‌های ظهور، علاوه بر آنکه حسّ کنجکاوی انسان‌ها را ارضا می‌نماید، ثمرات و برکات مهم‌تری را نیز به دنبال می‌آورد که برخی از آنها عبارت است از:

1. یقین به علم غیب و علم به آینده معصومین(ع): تحقق و رخداد پیشگویی‌ها، قرن‌ها پس از بیان آنها باعث می‌شود که شنونده و خواننده ناخواسته به گویندة این بیانات ایمان بیاورد. به خصوص در موارد متعددی که مطلب بیان شده بسیار فراتر از سطح فهم مخاطبان و شنوندگان این دست روایات در مقطع صدورشان باشد.

2. افزایش امید به وقوع و قرب ظهور: از آنجا که بسیاری از مطالب مطرح شده در این روایات در مقام بیان و تبیین نشانه‌های ظهور امام عصر(ع) هستند به طور طبیعی خوانندگان و مستمعان این نشانه‌ها نسبت به امام عصر(ع)، ظهور ایشان و نزدیک‌تر شدن این رخداد یقین بیشتری پیدا می‌کنند.

3. شناسایی جایگاه خود در نقشه و طرح نهایی هستی: چند هزار سال است که پس از هبوط حضرت آدم(ع)، آدمیان بر زمین زندگی می‌کنند و پس از ما نیز صدها و شاید هزاران سال بعد نیز این جریان زندگی برای بنی آدم ادامه داشته باشد. آنچه در دست ماست میراث تمام آنهاست که پیش از ما می‌زیسته‌اند که، باید آن را در نهایت امانتداری و حداقل به همان شکل که تحویل گرفته‌ایم، به نسل‌های پس از خود تحویل دهیم. کوتاهی در انجام هریک از وظایفی که در این راستا برعهدة ما نهاده شده می‌تواند لطمات جبران‌ناپذیری برای ما و آیندگان ما به دنبال بیاورد. تفصیل این مطلب به مجال دیگری نیاز دارد و در اینجا نمی‌توان حق آن را ادا کرد. متأسفانه بسیاری از ما خود را تنها در ظرف این چند روزه محدود و معدود دنیا می‌نگریم و نه تنها از آیندة بشریت که از آینده دنیایی و آخرتی خویش نیز غافلیم. فهم این نکته که از کجا آمده و به کجا می‌رویم و اساساً برای انجام چه مهمی ما را به صحنة هستی آورده‌اند باعث می‌شود که رفتاری کاملاً متفاوت با آنچه اکنون انجام می‌دهیم از ما مشاهده شود.

4. آمادگی برای مواجهه با آسیب‌ها و فتنه‌ها: دورة آخرالزّمان را به طور شاخص با انحرافات، اعوجاجات، بحران‌ها و آسیب‌ها می‌شناسند. مسلماً افرادی که پیش از وقوع فتنه‌ها و بحران‌ها از آمدن آنها خبر دارند خود را برای مواجهه با آن مهیّا می‌کنند به حدّی که در مواردی می‌توانند بدون ذرّه‌ای آسیب پذیرفتن آن را پشت سر بنهند. مثال شاخص و ملموس این آمادگی بحران خشک‌سالی هفت سالة مصر در دوران حضرت یوسف(ع) است که تنها با خوابی و تعبیری توانستند از آن رهایی یابند و حتی از مناطق اطراف خویش مانند کنعان نیز دستگیری نمایند. شاید اگر ما هم به طور جدی به مطالعة نشانه‌های ظهور بپردازیم بتوانیم به چنین توفیقی دست یابیم.

5. شناسایی و ریشه‌یابی دقیق‌تر مشکلات و بحران‌ها: از آنجا که ما در حال حاضر از جمله ساکنان آخرالزمان به شمار می‌آییم می‌توانیم با نگاهی گذرا به اطراف خود موارد متعددی از فتنه‌ها و آسیب‌ها را احصا کنیم که متأسفانه در تحلیل‌ها و چاره‌جویی‌ها بدون به توجه به ریشه‌ها و علل و اسباب اصلی افراد به ارائة راه حلی سطحی‌نگرانه بسنده می‌کنند. بدیهی است که نتیجة یک راه حلّ ساده و سطحی در بهترین حالت آن است که مشکل مرتفع نشود و در واقع، در موارد متعدد باعث دامن زدن و تشدید مشکل تا مرز چاره‌ناپذیری می‌شود.



6. جهت‌یابی برای برنامه‌ریزی‌های خرد و کلان اجتماعی (درون‌مرزی، درون دینی و مذهبی، بین‌المللی): مشهور است که می‌گویند فهم سؤال نیمی از جواب است و تا مسئله‌ای را خوب نفهمیم نمی‌توانیم آن را به درستی حل کنیم. با شناسایی و ریشه‌یابی دقیق مشکلات و نیز نفش تاریخی خود، به راحتی می‌توان دریافت که چه برعهدة ماست، باید در شرایط کنونی متولّی انجام چه اموری شویم و هدف پیش روی ما چیست. شناسایی مبدأی که در آن هستیم، هدفی که باید به آن برسیم و مسیر میان مبدأ تا مقصد همان برنامه‌ریزی مهم و اساسی است که باید در تمامی عرصه‌های خرد و کلان آن را لحاظ کنیم و صد افسوس که مورد غفلت ما واقع شده است.

آنچه در ادامه می‌آید تصویری اوّلیه از حوادث و وقایع شش ماهه پیش از ظهور است که آقای مجتبی السادة در کتاب «الفجر المقدس المهدی(ع)» ارائه کرده‌اند. لازم به یادآوری است این کتاب با نام «شش ماه پایانی» توسط انتشارات موعود به فارسی ترجمه و منتشر شده است. تفصیل جزییات این جدول را در اثر فوق می‌توانید مطالعه نمایید.

 

ماه

 

روز

 

مکان و موقعيت

 

حادثه

 

رجب

 

20 جمادي‌الاول تا 10 رجب

 

٭ 10 رجب

 

٭ 10 رجب

 

10 رجب

ـ

 

ـ

 

 

 

 

 

ـ

 

ـ

15 رجب

ـ

ـ

 

شام (سوريه)

 

يمن

 

ايران

خورشيد

 

بين آسمان و زمين

 

 

 

 

 

بين زمين و آسمان

 

خورشيد

ماه

1. باران شديدي که بسياري از خانه‌ها را ويران مي‌کند

 

2. آغاز شورش سفياني (عثمان بن عنبسه)

 

3. آغاز قيام يماني

 

4. آغاز قيام سيد خراساني

5. نمايان شدن يک بدن در قرص خورشيد (سر و سينه حضرت مسيح(ع))

6. نداهاي سه‌گانه:

الف) بدانيد که لعنت خداوند شامل حال جمعيت ستمگران مي‌شود!

ب) قيامت نزديک شده است اي جمعيت مؤمنان!

ج) خداوند متعال فلاني را فرستاده است؛ حرف‌هايش را بشنويد و از او اطاعت کنيد!

7. دستي که از آسمان به چيزي اشاره و دلالت مي‌کند.

8. توقف خورشيد از حرکت به مدت 3 ساعت

9. ماه‌گرفتگي (خسوف)

شعبان

 

ـ

 

جهان اسلام

 

خيزش‌ها، آغاز و امور و جريانات سياسي متفرق و پراکنده مي‌شود.

 

رمضان

 

14 ماه رمضان

٭ 23 ماه رمضان (جمعه)

 

 

 

25 ماه رمضان

 

خورشيد

از آسمان

 

 

از زمين

 

ماه

شام

1. کسوف و خورشيدگرفتگي غيرطبيعي

2. صيحة آسماني:

الف) نداي جبرئيل: حق با حضرت مهدي(ع) و شيعيانش است!

ب) نداي ابليس: حق با عثمان (سفياني) و پيروانش است!

3. ماه گرفتگي و کسوف غيرطبيعي

4. بيعت کردن سي‌هزار نفر از قبيلة بني‌کلب با سفياني

شوال

 

ـ

 

نزديک مدينه

(ديرالزور سوريه)

نبرد قرقيسيا (و کشته شدن صدهزار نفر از ستمگران) و پيروزي سفياني

 

ذيقعده

 

ـ

 

21 و 22 ذيقعده

عراق و سوريه

 

عراق (بغداد)

1. قبايل جهت تهية آذوقه مسافرت کرده و مي‌جنگند.

2. سفياني در بغداد کشتارگاهي برپا کرده و 80 هزار نفر را مي‌کشد.

ذيحجه

 

10 ذيحجه

 

11 و 10 ذيحجه

 

٭ 25 ذيحجه

 

ـ

عراق (کوفه)

 

مکة مکرمه

 

مکة مکرمه

 

مدينة منوره

1. کشتارگاه کوفه را سفياني به راه مي‌اندازد و علاوه بر مردم عادي 70 عالم ديني را به شهادت مي‌رساند.

2. آشوب‌هاي منا (تاراج شدن حجاج و دريده شدن پرده‌هاي عصمت به حرام)

3. شهادت نفس زکيه در مسجدالحرام و بين رکن و مقام

4. شهادت مرد هاشمي (پسر عموي نفس زکيه محمد و خواهرش فاطمه) و اعدام آنها بر سر در مسجدالنبي(ص)

محرم

 

9 محرم

10 محرم (عاشورا)

 

 

 

12ـ15 محرم

 

 

 

٭ 15 محرم

مکة مکرمه

مکة مکرمه

 

 

 

مدينة منوره

 

 

 

در بين مدينه و مکه

1. جمع شدن سيصد و سيزده يار حضرت در مکه

2. روز ظهور:

الف) خطبه حضرت بين رکن و مقام

ب) بيعت ياران با حضرت.

ج) نداي جبرئيل.

3. حملة سپاهيان سفياني به مدينه و تاراج شهر:

تخريب مقبرة مطهر حضرت رسول(ص) و خرد کردن منبر آن حضرت و سرگين انداختن چهارپايان در آن مکان متبرک.

4. فرو رفتن سپاه سفياني در بيابان بيداء.

اثبات ميلاد حضرت مهدى‏عليه السلام

 

اثبات ميلاد حضرت مهدى‏عليه السلام

میلاد حضرت حجت با ایامى مقارن بود که خلفاى جابر عباسى بر ممالک اسلامى سیطره داشتند و به مصداق روایات معصومین و بنا به نوشته‏ى عموم مورّخین، چون بشارت نهضت کوبنده‏ى او به گوش آن دژخیمان جورپیشه رسیده بود، در کمین بودند تا هرگونه اثرى از قائم آل محمد یافتند، نابودش کنند. چنان که متوکل عباسى در سال 235 ه.ق فرمان داد تا حضرت هادى و بستگانش از مدینه به سامراء (پایتخت حکومت) احضار شده در محله‏ى (عسکر) سکنى گزینند و تحت نظر باشند. و نیز معتمد عباسى به شدت در پى یافتن نوزاد امام عسکرى بود و به گروهى مفتّش و قابله تکلیف کرده بود که منازل علویین و به‏ویژه خانه امام حسن را گاه و بى‏گاه بازرسى کنند تا اگر نوزادى یافتند - که گمان مى‏رفت موعود مسلمین باشد - او را بى‏درنگ نابود نمایند. و از این جهت است که در احادیث، ولادت پنهانى قائم را به تولّد مخفى موسى تشبیه و تمثیل نموده‏اند.

 عبارات زیر از کتاب مفاضات ص 55 حاکى از همین امر مى‏باشد:

 «و  بنوامیه همیشه منتظر آن بودند که آن شخص موعود که از سلاله‏ى حضرت محمّد خواهد آمد و موعود است، او را به دست آرند و نابود کنند؛ زیرا نهایت خوف را از ظهور و مظهر موعود داشتند و هر جا نفسى را از سلاله‏ى حضرت محمد یافتند که در انظار محترم بود، او را هلاک نمودند.».

 گذشته از این، به شهادت روایات، میلاد مهدى و نیز نشو و نماى او بایستى پنهان و پوشیده مى‏ماند تا آن‏که حضرتش گرفتار حکام ستمکار نشده و ناچار به بیعت به ایشان نشود.بارى حضرت حجّت در شب نیمه شعبان سال 255 از مادر گرامى‏اش نرجس - که شاه دختى رومى و اسیر سپاه اسلامى و همسر حضرت عسکرى بود - به دنیا آمد و بنا به مصالح و ضروریاتى در نرجس تا هنگام زایمان، آثارخارجى حمل هویدا نبود و لذا کسى از آبستنى وى آگاهى نیافت و فقط در آن شب حسّاس تاریخى، امام عسکرى از عمّه‏ى گرامى‏اش حکیمه خاتون، خواستار شد تا بماند و یاور زایمان ملکه‏ى کنیزان باشد.

 و چنین بود که مهدى(عج) پنهان از مردم تولد یافت و رشد کرد.

 از آن‏جا که پنهانى ولادت حضرت قائم، دستاویز برخى مخالفین براى انکار وجود آن بزرگوار شده، ذیلاً براهینى چند بر وقوع تولد مهدى مى‏آوریم:

 1 - احادیث بسیارى دلالت دارند بر اینکه قائم منتقم فرزند بلافصل حضرت عسکرى و نوه‏ى امام هادى و پنجمین نسل امام کاظم و پشت نهم سیدالشهداء است و راستى و درستى و صداقت و امانت گویندگان این‏گونه روایات، خود بنفسه برهان وقوع این ولادت خواهد بود.

 2 - با توجه به درگذشت امام حسن عسکرى و نظر به ضرورت وجود امام و حجت زنده در هر عصرى لازم مى‏آید که پس از ایشان خلف صالحى باقى بماند تا زمین از وجود حجّت و خلیفه‏ى الهى محروم نباشد.

 3 - احادیث فراوانى حاکى از این است که امام ابومحمد حسن عسکرى به‏طور کتبى و شفاهى به دنیا آمدن جانشین خود را به دوستان مخصوص و شیعیانش اخبار فرموده است: چنان که یکى از اصحاب ارجمند ایشان به نام فضل‏بن شاذان در کتاب غیبت خود ضمن احادیثى - که دو موردش را مى‏آوریم - همین حقیقت را گوشزد مى‏نماید:

 الف) محمدبن عبدالجبار گوید: از مولایم امام حسن درخواست کردم تاامام و جانشین پس از خود را معرفى کند. فرمود: «همانا امام بعد از من فرزندم مى‏باشد که هم نام و هم کنیه‏ى رسول اکرم و آخرین خلیفه و حجت حق متعال است.» آن‏گاه افزود: «آگاه باش که فرزندم به زودى به دنیا مى‏آید و سپس از مردم مدت درازى غایب خواهد شد تا آن زمان که دنیا را ستم فراگیرد و پس از آن قیام خواهد کرد.»

 ب) محمدبن على‏بن حمزه گوید: از حضرت عسکرى شنیدم که مى‏فرمود: «ولى خدا و حجت او بر بندگان و خلیفه‏ى من، در شب نیمه شعبان سال 255 به هنگام سپیده دم به دنیا آمد.».

 شیخ صدوق نیز در کتاب اکمال الدین خود از احمدبن حسن قمى روایت مى‏کند که گفت: از مولاى ما ابومحمد حسن عسکرى نامه‏اى به جدم احمدبن اسحاق رسید که به خط مبارک در آن مرقوم نموده بود: «فرزندى برایم زاده شد؛ پس خبرش از مردم پوشیده باشد، آن را فقط به خویشان نزدیک یا دوستان خاصّ خود اعلام خواهیم کرد.».

 4 - حکیمه خاتون، دختر امام جواد - که بانویى بافضیلت و مورد اعتماد و قابله‏ى حضرت حجّت بوده - در مواقع متعددى جریان میلاد را به تفصیل بیان داشته است.

 5 - جمعى از خدمتکاران امام عسکرى - که از تولد مهدى با خبر شده یا ایشان را در کودکى در خانه پدرش دیده‏اند - به وجود آن حضرت گواهى داده‏اند؛ مانند نسیم خادم و ماریه‏ى کنیز و ابونصر خادم و ابوغانم خادم، که روایاتشان در عموم کتب و متون حدیث مندرج است.

 

 6 - گروه کثیرى از شیعیان، آن حضرت را در ایام حیات پدرش زیارت کرده و از محضر ایشان بهره‏مند شده، کراماتى نیز دیده‏اند. مانند: ابراهیم‏بن محمد نیشابورى که در حال فرار از جنگ حکومت به خانه‏ى امام حسن عسکرى وارد شد و به زیارت حضرت مهدى مفتخر گردید و ایشان به وى بشارت دادند که از گزند دشمن رهایى خواهد یافت و چنین شد.

 و مانند آن گروه چهل نفرى که در خانه‏ى امام ایشان را مشاهده کردند و از غیبت آن حضرت و نیابت عثمان‏بن سعید با خبر شدند و مانند کامل‏بن ابراهیم مدنى که از ایشان در منزل پدرش پاسخ مسائلش را شنید.

 و بسیارى دیگر که شرح آنها در این‏جا نگنجد.

 7 - گروهى از مورخین و مؤلفین اهل سنّت نیز به وقوع ولادت مهدى یقین نموده و در کتب خود آن را گزارش کرده‏اند و ما ضمن بیان چند نمونه، خواستاران مدارک بیشتر را به کتاب‏هاى «کشف الأستار» حاجى نورى و «المهدى» مرحوم صدر و «منتخب الأثر» (پاورقى باب اول از فصل سوم) ارجاع مى‏دهیم:

 الف) حافظ محمدبن یوسف گنجى شافعى در کتاب «البیان فى أخبار صاحب الزمان» در آخر باب بیستم مى‏نویسد:

 «بى‏گمان مهدى پسر امام حسن عسکرى است و او از زمان غیبتش تاکنون زنده و موجود و باقى است و بقاء او به دلیل بقاء عیسى و خضر و الیاس امتناعى ندارد.»

 ب) حافظ نور الدین صباغ مالکى در فصل دوازدهم «الفصول المهمه» مى‏نویسد:

 «ابوالقاسم محمدبن الحسن در سامرا در نیمه‏ى شعبان سال 255 ه.ق به دنیا آمد... و مادرش کنیزى نرجس نام بود.»

 ج) شیخ سلیمان بلخى معروف به خواجه کلان در صفحه 452 ینابیع المودة چنین مى‏نگارد:

 «پس خبر مسلّم و حتمى نزد افراد معتبر و ثقات این است که ولادت قائم در شب پانزدهم شعبان سال 255 در شهر سامراء واقع گردید.»

 و نیز باب 52 کتاب خود را به ذکر دوازده داستان از کسانى که حضرت مهدى را در ایام حیات پدرش دیده‏اند اختصاص داده است. در ص 386 کتاب خود همچنین از کتاب فصل الخطاب حافظ پارسا عبارات زیر را آورده است:

 «حضرت عسکرى به جز ابوالقاسم محمد منتظر، فرزندى نداشت... در پانزدهم شعبان سال 255 به دنیا آمد و مادرش کنیزى نرجس نام بود وى در هنگام وفات پدرش پنج سال داشت و از آن زمان پنهان زندگى مى‏کند...»

 د) شیخ عبدالوهاب شعرانى در مبحث 65 کتاب «الیواقیت و الجواهر» درباره‏ى مهدى چنین مى‏نویسد:

 «و او از اولاد امام حسن عسکرى و زاد روزش نیمه شعبان سال 255 ه.ق و زنده و باقى است، تا آن‏که با مسیح مجتمع شود.»

 وى سپس از داستان دیدار شیخ حسن عراقى و مهدى‏علیه السلام سخن گفته، صحّت آن رویداد را تصدیق مى‏کند.

 ه) شبراوى در کتاب «الإتحاف بحبّ الأشراف» ص 179 پس از بیان حالات امام عسکرى، مى‏گوید:

 «پس از خود فرزندش ابوالقاسم محمد را به جاى گذاشت... و پدرش، به‏خاطر دشوارى ایام و ترس از خلفاى عصر، از هنگام تولّد، او را پنهان مى‏داشت؛ چون که ایشان در آن اوقات بنى‏هاشم را مى‏جستند و مى‏گرفتند و به قصد نابودى، آنان را به زندان انداخته، یا به قتل مى‏رساندند.».

 و) ابوالفوز محمد امین بغدادى در سبائک الذهب، ص 78 .

 ز) عبدالملک غصامى مکى در جلد چهارم سمط النجوم العوالى، ص 138 .

 ح) حافظ احمدبن ابراهیم بلاذرى صاحب روایت مسلسلى که از خود حجت آن را روایت کرده است.

 ط) حافظ ابن‏حجر هیتمى در صواعق المحرقه.

 ى) ابوالولید محمدبن حنه حنفى در رساله‏ى تاریخى «روضة المناظر» در حاشیه‏ى کتاب «مروج الذهب» و نیز در حاشیه جلد یازدهم الکامل فى التاریخ.

 بر این دانشمندان اهل سنت، ده‏ها نفر دیگر را مى‏توان افزود که چنین حقیقتى را نگاشته‏اند.

 روى هم رفته، هر منصفى گواهى خواهد داد که ثبوت حادثه‏اى مخفى و پنهانى، پس از گذشت دوازده قرن، بیش از این مقدار، شاهد و برهان عقلى و نقلى و تاریخى لازم ندارد؛ چنان که در دنیاى امروز هم بر درستى تولد کسى، تصدیق پدر و گواهى قابله را کافى مى‏دانند.

آثار اعقاد به مهدويت چيست ؟

 

آثار اعقاد به مهدويت چيست ؟

 آثار فردي:
1. ايجاد و تقويت و استحكام اعتقاد به توحيد و عدل الهي؛ ايجاد عدالت كامل و رفع هرگونه ظلم در جهان مي‌تواند اعتقاد به توحيد و اجراي عدالت را كه از اسول اعتقادي دين اسلام و ساير اديان الهي است، به اثبات برساند و باعث اعتقاد فردي مي‌شود؛
2. ايجاد اميد به زندگي و صبر در مقابل ناملايمات بخاطر فرداي روشن؛
3. ايجاد حركت مضاعف و شور و نشاط بيشتر در مسير زندگي فردي؛
4. ارتباط معنوي دائم با احساس حضور امام معصومي كه ناظر بر اعمال انسان است؛
5. رشد و تكامل تربيتي در اخلاق و رفتار و ساير شئون زندگي؛
6. تقويت بعد عبادي به وسيله ارتباط معنوي با امام زمان(ع) از طريق نماز امام زمان(ع) و دعاي عهد و دعاي فرج و امثال اين ادعيه كه باعث رشد عبوديت فرد خواهد شد.
آثار اجتماعي:
اين بخش در سه فصل مورد تحقيق و بررسي قرار مي‌گيرد:
فصل اول: آثار اجتماعي ـ ديني
فصل دوم: آثار اجتماعي ـ تربيتي
فصل سوم: آثار اجتماعي ـ سياسي
الف. آثار اجتماعي ـ ديني (رفتار‌هاي ديني جمعي):
1. مراسم نيمه شعبان و ايجاد شور و نشاط ديني در بين افراد جامعه: اينگونه مراسم لزوم اجراي عدالت را به افراد يادآوري كرده و شوق اميد و انتظار فرج را به صورت فرهنگ عمومي در مي‌آورد.
2. برگزاري مجالس دعا: دعاي ندبه، آل ياسين، جامعه كبيره و ساير دعاهاي مربوط به امام زمان(ع).
3. توجه به مكان‌هاي منسوب به حضرت مهدي(ع): مسجد جمكران و مسجد امام حسن عسكري(ع) در قم و مسجد سهله در كوفه و شهر مكه و صحراي عرفات توجه به اين مكان‌ها محبت و اعتقاد به خدا را تقويت كرده، انسان‌ها را به سوي عبادت و توجه ويژه به معنويات سوق مي‌دهد.
4. صدقه دادن براي سلامتي امام زمان(ع): اين رفتار فردي علاوه بر ايجاد روحيه امام دوستي، ولايت و توجه به محبوب و ثواب عبادي، باعث يك نوع رفتار اجتماعي و ايجاد روحيه نوع دوستي و كمك به دفع فقر در جامعه نيز خواهد شد.
ب. آثار اجتماعي ـ تربيتي:
1. روحيه انتظار: انتظار افراد جامعه، براي تحقق هدفي والا و واقعي يعني برقراري عدالت واقعي در همه ابعاد، مي‌تواند موتور حركتي براي پيشرفت جامعه به سوي ايجاد مؤلفه‌هاي عدالت شود.
2. اميد به آينده‌اي روشن: جامعه‌اي كه معتقد به مهدويت است هيچگاه دچار سردرگمي سياسي و انحطاط فرهنگي نخواهد شد. اميد به هدفي مقدس و دست يافتني، انسان را به سوي طرح و برنامه براي سعادت و پيشرفت و تلاش براي تحقق و اجراي آن برنامه حركت مي‌دهد.
ج. آثار اجتماعي ـ‌ سياسي:
جامعه‌اي كه معتقد به مهدويت است در رأس اهداف آن، رفع ظلم و ستم و مبارزه با ظالمان و ستمكاران در جامعه خواهد بود. انقلاب‌هاي بزرگ ديني ـ سياسي در جوامع از آثار همين اعتقاد است همانند انقلاب اسلامي ايران كه نقطه عطفي در تاريخ مبارزه با رژيم‌هاي عدالت ستيز و استعمارگر مي‌باشد.

آرماگدون،عوامفريبي و انتظار مهدي (ع)

 

آرماگدون،عوامفريبي و انتظار مهدي (ع)
 
سخن‌ به‌ گزافه‌ نگفته‌ايم‌ اگر دول‌ غربي‌ را در پيگيري‌ مسأله‌ «آخرالزمان‌» از ما شيعيان‌ به‌ مراتب‌ فعال‌تر بدانيم‌. بازخواني‌ پرونده‌ «ميشل‌ نوستر آداموس‌» از سوي‌ اورسن‌ ولز در فيلم‌ «مردي‌ كه‌ آينده‌ را ديد»، تنها يكي‌ از حلقه‌هاي‌ مشهور اين‌ تلاش‌ است‌ كه‌ اخيراً برخي‌ جامعه‌شناسان‌ و كارشناسان‌ امور ارتباطي‌ كشورمان‌ هم‌ بر آن‌ تفطن‌ يافته‌اند. حال‌ آنكه‌ اين‌ زنجيره‌ حلقه‌هاي‌ ديگري‌ هم‌ دارد كه‌ برخي‌ به‌ پيش‌ از ساخت‌ اين‌ فيلم‌ ـ در دهه‌ هشتاد ـ و بعض‌ ديگر به‌ حوادث‌ قريب‌الوقوع‌ ماه‌هاي‌ آينده‌ مربوط‌ مي‌شود. طراحي‌ «جنگ‌ ستارگان‌» از سوي‌ دولت‌ ريگان‌ نيز از جمله‌ حلقات‌ مشهود اين‌ تئوري‌ است‌ كه‌ پس‌ از روي‌ كار آمدن‌ دولت‌ بوش‌ پسر، دوباره‌ در دستور كار مقامات‌ كاخ‌ سفيد قرار گرفته‌ است‌. در مقاله‌اي‌ كه‌ چهار سال‌ پيش‌ ترجمه‌ كردم‌ 1  و تا كنون‌ و بدون‌ اطلاع‌ اين‌ نويسنده‌ در چندين‌ و چند جا به‌ چاپ‌ مجدد رسيده‌ است‌، به‌ اين‌ موضوع‌ اشاره‌ شده‌ كه‌ مؤسسات‌ ديني‌ راستگرايان‌ مسيحي‌ از سال‌هاي‌ دهه‌ 80 ميلادي‌، مردم‌ كشورهاي‌ غربي‌ را به‌ ايمان‌ جمعي‌ به‌ وقوع‌ حادثه‌اي‌ بزرگ‌ در سرزمين‌ شام‌ توجه‌ داده‌اند. بنا به‌ پيش‌بيني‌ اين‌ گروه‌ از مفسران‌ كه‌ از جمله‌ مشاوران‌ عالي‌ كاخ‌ سفيد محسوب‌ مي‌شوند، در آينده‌ لشكري‌ از به‌ اصطلاح‌ دشمنان‌ مسيح‌ كه‌ بدنه‌ اصلي‌ آن‌ از ميليون‌ها نظامي‌ تشكيل‌ يافته‌، از عراق‌ حركت‌ مي‌كند و پس‌ از گذشتن‌ از رود خشك‌ فرات‌ به‌ سوي‌ قدس‌ رهسپار مي‌شود؛ اما نيروهاي‌ مؤمن‌ به‌ مسيح‌ راه‌ اين‌ لشكر را سد كرده‌، همگي‌ در دره‌اي‌ به‌ نام‌ آرماگدون‌ (يا همان‌ هرمجدّون‌) با همديگر برخورد خواهند كرد. به‌ پيشگويي‌ و بلكه‌ برنامه‌ريزي‌ نظامي‌ اين‌ دول‌ و به‌ منظور تسريع‌ در روند ظهور مسيح‌ يهودي‌، وقوع‌ نبردي‌ هسته‌اي‌ در اين‌ منطقه‌ اجتناب‌ناپذير است‌. جنگي‌ جهاني‌ كه‌ به‌ مرگ‌ ميليون‌ها نفر غير يهودي‌ و غير مسيحي‌ بينجامد. چيزي‌ شبيه‌ اعتقاد غلط‌ برخي‌ افراد در كشور خود ما كه‌ تسريع‌ ظهور حضرت‌ حجت‌(عج‌) را به‌ دامن‌ زدن‌ به‌ فساد و تباهي‌ منوط‌ مي‌دانند.
  جالب‌ توجه‌ اين‌ است‌ كه‌ اغلب‌ نظريات‌ تئوري‌پردازان‌ به‌ نام‌ آمريكايي‌ در جهت‌ توجيه‌ منطقي‌ اين‌ رويداد جهت‌ گرفته‌ كه‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ مي‌توان‌ به‌ نظريه‌ مشهور هانتينگتون‌ با عنوان‌ «برخورد تمدن‌ها» اشاره‌ كرد. نكته‌ مهم‌ و جالب‌ توجه‌ ديگر، حضور برخي‌ اسامي‌ در ميان‌ باورمندان‌ به‌ اين‌ تئوري‌ است‌ كه‌ از جمله‌ سياستگزاران‌ فعلي‌ ايالات‌ متحده‌ محسوب‌ مي‌شوند و البته‌ از حدود سه‌ دهه‌ پيش‌ به‌ اين‌ سو ـ يعني‌ از اوايل‌ دهه‌ 70 ميلادي‌ ـ در جهت‌ تحقق‌ اين‌ نقشه‌ تلاش‌ مي‌كرده‌اند. في‌المثل‌ دانلدرامفلد و بوش‌ پدر و پسر كه‌ هر دو از همفكران‌ دو كشيش‌ صهيونيست‌ هتاك‌ به‌ پيامبر اسلام‌(ص‌) يعني‌ جري‌ فال‌ ول‌ و پت‌ رابرتسون‌ هستند. انتخاب‌ بوش‌ پدر و پسر به‌ رياست‌ جمهوري‌ ايالات‌ متحده‌ به‌ پيشنهاد و حمايت‌ فال‌ ول‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و فال‌ول‌ همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ در طول‌ سي‌ سال‌ گذشته‌ رهبري‌ موج‌ نوي‌ صهيونيسم‌ مسيحي‌ را در ايالات‌ متحده‌ به‌ عهده‌ داشته‌ است‌. دو شبكه‌ تلويزيوني‌ پت‌ رابرتسون‌ و جري‌ فال‌ول‌ به‌ طور متوسط‌ قريب‌ به‌ بيست‌ ميليون‌ خانوار را تحت‌ پوشش‌ دارند و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ اغلب‌ ناظران‌، شمار معتقدان‌ به‌ وقوع‌ جنگ‌ هسته‌اي‌ آرماگدون‌ را تا هفتاد ميليون‌ نفر تخمين‌ مي‌زنند.
  عمده‌ دليل‌ باورمندان‌ به‌ الهيات‌ آرماگدون‌، وجود آياتي‌ در كتاب‌ مكاشفات‌ يوحناست‌ كه‌ به‌ تلويح‌ از وقوع‌ جنگي‌ در دره‌ مجدو و با حضور سپاهياني‌ از ملل‌ مختلف‌ سخن‌ مي‌گويند. از آنجا كه‌ از جمله‌ اين‌ حاضران‌ سپاهياني‌ از بابل‌ ـ عراق‌ كنوني‌ ـ و همچنين‌ شمال‌ آفريقا هستند و هم‌ از آنجا كه‌ در كتب‌ «عهد عتيق‌» و «جديد» سخني‌ از نژاد زرد گفته‌ شده‌، امروزه‌ براي‌ تطبيق‌ اين‌ عناوين‌ بر دول‌ يا ملت‌هاي‌ كشورهايي‌ چون‌ عراق‌ و ايران‌ و ليبي‌ و سودان‌ و از سوي‌ ديگر چين‌ و كره‌ شمالي‌ تلاش‌ معتنابهي‌ صورت‌ مي‌گيرد. چنانكه‌ حتي‌ نظريه‌پردازاني‌ رسمي‌ چون‌ هانتينگتون‌ عمده‌ دليل‌ لزوم‌ اتحاد ملل‌ غربي‌ را، نزديكي‌ قريب‌الوقوع‌ تمدن‌هاي‌ كنفوسيوسي‌ و اسلامي‌ مي‌دانند. دوست‌ عزيز ما جناب‌ سيد امير حسين‌ اصغري‌ در مقاله‌اي‌ جداگانه‌ به‌ تطبيق‌ اين‌ تئوري‌ها اقدام‌ كرده‌اند و تلاقي‌ خطوط‌ اصلي‌ نظريات‌ تافلر، فوكوياما و هانتينگتون‌ را با تبليغات‌ كشيشان‌ صهيونيست‌ آمريكايي‌ نشان‌ داده‌اند.
  نكته‌ مغفول‌ عنه‌ همه‌ اين‌ جهت‌گيري‌ها، انطباق‌ كامل‌ پيشگويي‌هاي‌ دو كتاب‌ يوحنا (سنت‌ جان‌) يعني‌ مكاشفات‌ و انجيل‌، بر وجود مقدس‌ امام‌ عصر(عج‌) است‌ كه‌ در ادامه‌ مطلب‌ به‌ اجمال‌ به‌ آن‌ اشاره‌ خواهيم‌ كرد، اما پيش‌ از ورود به‌ آن‌ بحث‌ تحليلي‌ اشاره‌ به‌ سابقه‌اي‌ تاريخي‌ ضروري‌ به‌ نظر مي‌رسد.
 
 

  قوم‌ يهود از ديرباز در آرزوي‌ تحقق‌ حكومت‌ جهاني‌ خود تلاش‌ مي‌كرده‌اند. از جمله‌ تمهيدات‌ اين‌ قوم‌ در جهت‌ تسريع‌ حاكميت‌ جهاني‌ يادشده‌، تشكيل‌ انجمن‌هاي‌ سري‌ و فرقه‌هاي‌ مذهبي‌ خاص‌ بوده‌ است‌. فراماسونري‌ و فرقه‌هايي‌ چون‌ بابيه‌ و بهائيه‌ (كه‌ اين‌ دومي‌ هم‌ اينك‌ نيز در اسرائيل‌ پايگاه‌ دارد) از جمله‌ اين‌ انجمن‌ها و فرقه‌ها هستند. مع‌الاسف‌ انديشوران‌ ديگري‌ از ساير اقوام‌ ـ به‌ خصوص‌ دين‌ مسيح‌ ـ هر از گاهي‌ به‌ شعارهاي‌ اين‌ گروه‌ از تندروان‌ يهودي‌ فريفته‌ شده‌ و با ورود برخي‌ آموزه‌هاي‌ يهودي‌ به‌ دين‌ خود به‌ اين‌ روند سرعت‌ بخشيده‌اند. نمونه‌ اين‌ التقاط‌ را در قرن‌ نخست‌ ميلادي‌ و پس‌ از عروج‌ عيسي‌(ع‌) شاهديم‌ كه‌ «پولس‌ رسول‌» عامل‌ اصلي‌ آن‌ به‌ شمار مي‌آيد. در مقاله‌اي‌ ديگر درباره‌ نقش‌ پولس‌، در تبعيد و انزواي‌ نخستين‌ وارث‌ عيسي‌(ع‌) يعني‌ پترس‌ (سن‌پيتر) يا همان‌ شمعون‌ ـ جد گرامي‌ حضرت‌ نرجس‌(ع‌) ـ سخن‌ گفته‌ و به‌ تفصيل‌ درباره‌ تطابق‌ حادث‌ سقيفه‌ با آنچه‌ در كليساي‌ سن‌پيتر گذشت‌ به‌ بحث‌ و بررسي‌ پرداخته‌ام‌. اين‌ نفوذ همه‌ جانبه‌ عناصر تلمودي‌ در كيش مسيحي‌ به‌ نحوي‌ است‌ كه‌ پس‌ از ظهور نبي‌ مكرم‌ اسلام‌(ص‌) و علي‌رغم‌ ذكر نام‌ شريفش‌ در كتب‌ عهد عتيق‌ و جديد، يهوديان‌ و مسيحيان‌ بسياري‌ از پذيرش‌ آن‌ حضرت‌ سر مي‌پيچند و عربي‌ بودن‌ و نه‌ عبري‌ بودن‌ آن‌ نبي‌مكرم‌ را عمده‌ دليل‌ اين‌ سرپيچي‌ معرفي‌ مي‌كنند. همين‌ حادثه‌ در آينده‌ نيز به‌ وقوع‌ خواهد پيوست‌. به‌ عبارتي‌ ورود عناصر يهودي‌ در كيش‌ مسيحي‌ به‌ حدي‌ است‌ كه‌ از موعود منتظر اديان‌ چهره‌اي‌ مشوه‌ ارائه‌ داده‌ و مردمان‌ را به‌ انتظار پادشاهي‌ اسرائيلي‌ كشانده‌ است‌. بي‌مناسبت‌ نيست‌ كه‌ در آستانه‌ سال‌ دو هزار و با طرح‌ مسأله‌  Y2k  و پيشگويي‌هاي‌ نوستراداموس‌، تب‌ مهاجرت‌ به‌ سرزمين‌ قدس‌ شدت‌ گرفت‌ و عده‌ معتنابهي‌ از فرقه‌هاي‌ اهل‌ كلرادو و اوكلاهما به‌ اين‌ سرزمين‌ مقدس‌ سفر كردند. در چند سال‌ گذشته‌ و تحت‌ تأثير تبليغات‌ صهيونيستي‌، شمار بسياري‌ از فيلم‌سازان‌ غربي‌ به‌ همين‌ واقعه‌ پرداخته‌اند و سري‌ فيلم‌هاي‌ جنگ‌هاي‌ ستاره‌اي‌ جورج‌ لوكاس‌، يا آثاري‌ از قبيل‌ روز استقلال‌، آرماگدون‌، ترميناتور و به‌ ويژه‌ فيلم‌ سينمايي‌ ماتريكس‌ به‌ تبليغ‌ مجدد همين‌ عناوين‌ و در پوششي‌ از داستان‌هاي‌ علمي‌ ـ تخيلي‌ پرداخته‌اند. في‌المثل‌ از سرزمين‌ موعود فيلم‌ ماتريكس‌ ياد مي‌كنيم‌ كه‌ همان‌  ûzion‎  يا «صهيون‌» است‌! اين‌ روند كه‌ با ساخت‌ فيلم‌هاي‌ عظيمي‌ چون‌ «ده‌ فرمان‌» و «بن‌هور» در آستانه‌ تشكيل‌ دولت‌ صهيونيستي‌ آغاز شده‌، در دو سال‌ گذشته‌ شتابي‌ روزافزون‌ گرفته‌ و همه‌ آنچه‌ در جهان‌ واقع‌  و پس‌ از حادثه‌ يازدهم‌ سپتامبر اتفاق‌ افتاده‌، ترجمان‌ عملي‌ همان‌ سناريوست‌.
  اين‌ البته‌ امر تازه‌اي‌ نيست‌. دويست‌ و اندي‌ سال‌ قبل‌ نيز چنين‌ حركتي‌ توسط‌ كشيشي‌ مسيحي‌ به‌ نام‌ ويليام‌ ميلر انجام‌ گرفت‌ كه‌ متعاقب‌ آن‌ گروه‌ كثيري‌ از مسيحيان‌ «ادونتيست‌» به‌ ظهور قريب‌الوقوع‌ عيسي‌(ع‌) در ماه‌ مارس‌ سال‌ 1844 ميلادي‌ باور يافتند. اين‌ تاريخ‌ به‌ علت‌ عدم‌ وقوع‌ پيش‌بيني‌ ميلر به‌ نام‌ «حسرت‌ بزرگ‌»  (The great disappointment)  خوانده‌ مي‌شود. نمونة‌ ديگر، تلاش‌ چند ده‌ ساله‌ فردي‌ به‌ نام‌ «شبتابن‌ صبي‌»، خاخام‌ صهيونيست‌ خوش‌ سيمايي‌ است‌ كه‌ سال‌ 1648 را سال‌ ظهور مسيح‌ يهودي‌ مي‌دانست‌. شبتاي‌ اعلام‌ كرده‌ بود كه‌ روح‌ الهي‌ در او حلول‌ كرده‌ و او را نجات‌بخش‌ اسرائيل‌ و بنيانگذار دولت‌ يهود خوانده‌ است‌. جالب‌ آنكه‌ شبتاي‌ پس‌ از سفرهاي‌ گوناگون‌ به‌ كشورهاي‌ مختلف‌، عاقبت‌ به‌ عثماني‌ مي‌رود و با اختيار نامي‌ اسلامي‌ خود را «محمدباب‌» مي‌خواند! اين‌ «باب‌»، البته‌ با سيد باب‌ معروف‌ كه‌ فردي‌ ايراني‌ بوده‌ متفاوت‌ است‌. سفر او به‌ ازمير با اعتقاد روزافزون‌ مسيحيان‌ به‌ ظهور قريب‌الوقوع‌ موعود منتظر همراه‌ مي‌شود و شبتاي‌ با سوء استفاده‌ از اين‌ جو، خود را مسيح‌ يهوديان‌ و عيسويان‌ هر دو مي‌خواند. بنا به‌ اعتقاد پيروان‌ شتباي‌، او كسي‌ بود كه‌ در سال‌ 1666 عاقبت‌ به‌ ارض‌ موعود خواهد رفت‌ و دولت‌ يهود را در آنجا پايه‌گذاري‌ خواهد كرد. اين‌ دوران‌ همچنين‌ با ظهور خاخام‌ ديگري‌ به‌ نام‌ «نجمه‌ كوهين‌» مصادف‌ است‌ كه‌ او نيز خود را مسيح‌ يهود خوانده‌ و پيروان‌ خود را به‌ تشكيل‌ دولت‌ اسرائيل‌ به‌ عنوان‌ مركزي‌ براي‌ حكومت‌ جهاني‌ يهود دعوت‌ مي‌كرد.
  به‌ نظر مي‌رسد اين‌ حوادث‌ تاريخي‌ در دو دهه‌ اخير به‌ نحوي‌ به‌ جامعه‌ غربي‌ بازگشته‌ و متأسفانه‌ گروهي‌ از هموطنان‌ مسلمان‌ ما را هم‌ زيركانه‌ فريب‌ داده‌ است‌. اين‌ نويسنده‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از محققان‌ مسأله‌ مهدويت‌، از موج‌ سواري‌ جماعتي‌ كه‌ به‌ گمان‌ انتظار وجود مقدس‌ امام‌ عصر، روحي‌ فداه‌، به‌ آسياب‌ دشمن‌ آب‌ همكاري‌ مي‌ريزند، به‌ شدت‌ اظهار برائت‌ كرده‌ و همه‌ كارشناسان‌ فن‌ را به‌ لزوم‌ بحث‌ از آسيب‌شناسي‌ قضيه‌ مهدويت‌ و پالايش‌ اين‌ مبحث‌ از عناصر تلمودي‌ هشدار مي‌دهم‌. استقبال‌ از جنگ‌ در شرايطي‌ كه‌ دشمن‌ صهيونيستي‌ خود را تا بن‌ دندان‌ مسلح‌ كرده‌ و بر انديشه‌ خام‌ گروهي‌ متعصب‌ سوار گشته‌، نه‌ نشان‌ شجاعت‌، بلكه‌ بهانه‌ دادن‌ به‌ دست‌ گروهي‌ است‌ كه‌ قائمه‌ مسيحيان‌ جهان‌ را در جهت‌ وقوع‌ يك‌ جنگ‌ صليبي‌ نوآيين‌، ساماندهي‌ كرده‌اند. در اين‌ بحران‌ صحبت‌ از «صلح‌ جهاني‌» و معرفي‌ چهره‌ حقيقي‌ و معصوم‌ امام‌ عصر به‌ عنوان‌ موعود «مشترك‌» اديان‌، وظيفه‌اي‌ است‌ بس‌ سترگ‌ كه‌ مع‌الاسف‌ به‌ شدت‌ به‌ آن‌ بي‌اعتنايي‌ مي‌شود. جامعه‌ جهاني‌ در حال‌ حاضر نيازمند دركي‌ متقابل‌ درباره‌ مسأله‌ موعود و فهم‌ وحدت‌ اين‌ موجود منتظر است‌. اين‌ بنده‌ در بسياري‌ از مقالات‌ خود به‌ انطباق‌ موعود منتظر مسيحيان‌ بر امام‌ عصر ما(عج‌)، تأكيد كرده‌ و به‌ همدلي‌ همه‌ اديان‌ در اين‌ باره‌ فرا خوانده‌ام‌.
  در اين‌ مقام‌ نيز همگان‌ را به‌ مفاهمه‌ در اين‌ باره‌ فرا مي‌خواند و گويندگان‌ مذهبي‌ و نويسندگان‌ كتب‌ و مقالات‌ عامه‌ پسند را از پرداختن‌ به‌ موضوعات‌ اختلافي‌ و يا افتادن‌ در دام‌ فعاليت‌هاي‌ تبليغي‌ رسانه‌هاي‌ غربي‌ پرهيز مي‌دهم‌. هدف‌ فعلي‌ دشمن‌ ايجاد اختلاف‌ در ميان‌ پيروان‌ اديان‌ از طريق‌ برخوردهاي‌ ديني‌ و معرفي‌ حجج‌ ساختگي‌ براي‌ منتظران‌ مسيح‌ و مقتداي‌ او مهدي‌ است‌. امروزه‌ كم‌ نيستند سايت‌هاي‌ رايانه‌اي‌ و رسانه‌هاي‌ ديداري‌ و شنيداري‌ متعددي‌ كه‌ افراد شناخته‌ شده‌ يا كم‌ و بيش‌ ناشناخته‌اي‌ را به‌ عنوان‌ امام‌ عصر معرفي‌ مي‌كنند. چنانكه‌ از سوي‌ ديگر تلاش‌ بر تخريب‌ چهره‌ اين‌ افراد و ستاندن‌ محبوبيت‌ آنهاست‌. در اين‌ حالت‌ توجه‌ ساده‌انديشان‌ به‌ گروهي‌ خاص‌ از افراد به‌ عنوان‌ مصاديق‌ خاص‌ جلب‌ و پس‌ از شكست‌ محتمل‌ يا تخريب‌ وجهة‌ او، كليت‌ انديشه‌ انتظار زير سؤال‌ مي‌رود. چيزي‌ كه‌  در شب‌ ژانويه‌ سال‌ دو هزار ميلادي‌ و در بسياري‌ كشورهاي‌ جهان‌ با آن‌ مواجه‌ بوديم‌.
  صهيونيسم‌ يهودي‌ و مسيحي‌ از يك‌ سو با معرفي‌ چند سال‌ آينده‌ به‌ عنوان‌ دوران‌ ظهور، سيستم‌ سياسي‌ حاكم‌ بر ايالات‌ متحده‌ را به‌ عنوان‌ يگانه‌ منجي‌ بشريت‌ تبليغ‌ مي‌كند و از سوي‌ ديگر با تراشيدن‌ موعودهاي‌ دروغين‌، اذهان‌ خام‌ ساده‌انديشان‌ را به‌ سوي‌ دست‌نشاندگان‌ مزدور خود متوجه‌ مي‌سازد. تقابل‌ بن‌لادن‌ با ايالات‌ متحده‌ بي‌ترديد يك‌ بازي‌ سياسي‌ است‌ كه‌ نمونه‌ نازل‌ آن‌ را در پيروزي‌ موقت‌ اعراب‌ در صحراي‌ سينا شاهد بوديم‌. پيروزي‌ ظاهري‌ و موقتي‌ كه‌ نتيجه‌ باطني‌ آن‌ حاكميت‌ چند ساله‌ انور سادات‌ رئيس‌ جمهور معدوم‌ مصر و امضاي‌ قرارداد صلح‌ كمپ‌ديويد بود. قرارداد صلحي‌ كه‌ پيروزي‌ صوري‌ اعراب‌ در جنگ‌ با اسرائيل‌ مقدمة‌الجيش‌ آن‌ و عامل‌ خواب‌ خرگوشي‌ مسلمانان‌ محسوب‌ مي‌شد. همين‌ بازي‌ در اثناي‌ جنگ‌ كويت‌ تكرار شد و ساده‌انديشي‌ تحليل‌گران‌ ناآگاه‌ كه‌ صدام‌ و بوش‌ پدر را در برابر هم‌ مي‌ديدند، به‌ استقرار نيروهاي‌ نظامي‌ غرب‌ در كل‌ منطقه‌ خليج‌ و تركيه‌ انجاميد. اگر انورسادات‌ فراماسونري‌ بود كه‌ در قالب‌ قهرمان‌ نبرد با اسرائيل‌ جلوه‌ كرد، صدام‌ نيز مزدوري‌ است‌ كه‌ از آبشخور سيستم‌ سياسي‌ غرب‌ تغذيه‌ مي‌شود.
  در شرايط‌ خطير حاضر كه‌ ساخت‌ بناي‌ سليمان‌ (هيكل‌) سرعتي‌ روزافزون‌ به‌ خود گرفته‌ و اسرائيليان‌ كاشف‌ گوساله‌ زردي‌ كه‌ چند سال‌ پيش‌ در اورشليم‌ (بيت‌المقدس‌) پيدا شد، در جهت‌ تحقق‌ آن‌ تلاش‌ مي‌كنند، همنوايي‌ با مناديان‌ علائم‌ ظهور صهيوني‌، همراهي‌ با نظريه‌پردازان‌ سياسي‌ غربي‌ است‌. اين‌ همه‌ از ساده‌انديشي‌ دينداران‌ عوام‌ حكايت‌ مي‌كند كه‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌ را با دامن‌ زدن‌ به‌ احساسات‌ عمومي‌ برابر مي‌گيرند. در متون‌ ديني‌ ما اگر چه‌ بر علايم‌ ظهور تأكيد شده‌؛ اما در عين‌ حال‌ توقيت‌ زمان‌ ظهور كفر و قائل‌ به‌ آن‌ كذاب‌ دانسته‌ شده‌ است‌ و شايد به‌ همين‌ علت‌ بر لزوم‌ كتمان‌ ديدار يار غايب‌ از سوي‌ مشافهان‌ و تكذيب‌ مدعيان‌ از سوي‌ مستمعان‌ تا به‌ اين‌ اندازه‌ تأكيد كرده‌اند. اشتباه‌ تاريخي‌ شيعيان‌ تندرو در زمان‌ امام‌ صادق‌(ع‌) باعث‌ شد تا در يك‌ فريب‌ عمومي‌، حكومت‌ عباسي‌ بر جان‌ ومال‌ و ناموس‌ مسلمانان‌ حاكم‌ شود و علي‌رغم‌ منع‌ مؤكد امام‌ صادق‌(ع‌) از همراهي‌ با مناديان‌ سياه‌ جامه‌ عباسي‌، علوياني‌ از زمره‌ سادات‌ حسني‌ آتش‌ بيار اين‌ معركه‌ شوند. امام‌ كه‌ از فرقه‌ پروري‌ دشمنان‌ آل‌ محمد(ص‌) خبر داشتند، ضمن‌ رد دعوت‌ ابومسلم‌ خراساني‌ اين‌ دسته‌ از سادات‌ ساده‌ انديش‌ را از همكاري‌ با عباسيان‌ بازداشتند؛ اما دريغ‌ و درد كه‌ به‌ اين‌ هشدار توجهي‌ نشد و بلكه‌ خود شيعيان‌ ـ تحت‌ تأثير انديشه‌ انتظار و شبهه‌ مصداقي‌ ـ به‌ فرق‌ مختلف‌ تقسيم‌ شدند. آيا جز اين‌ است‌ كه‌ محمد حنيفه‌
 همان‌ امام‌ منتظر دانسته‌ شد و يا فرقه اسماعيليه‌ در عوض‌ قبول‌ امامت‌ امام‌ هفتم‌ (امام‌ كاظم‌(ع‌)) برادر متوفاي‌ آن‌ حضرت‌ را به‌ عنوان‌ مهدي‌ منتظر به‌ امامت‌ برگزيدند؟ شرايط‌ كنوني‌ شيعيان‌ به‌ ويژه‌ در عراق‌ به‌ دوران‌ حساس‌ انتقال‌ دولت‌ اموي‌ به‌ عباسي‌ بسيار شبيه‌ است‌ و دريغ‌ است‌ كه‌ آگاهان‌ به‌ همان‌ راهي‌ بروند كه‌ ساده‌انديشان‌ عهد عباسي‌ با قبول‌ شعار «الرضا من‌ آل‌ محمد(ع‌)» به‌ آن‌ سو كشيده‌ شدند.
  ماه‌هاي‌ آينده‌ آبستن‌ حوادثي‌ است‌ كه‌ عبور از آنها جز به‌ درايت‌ شيعيان‌ منتظر از يك‌ سو و قائمه‌ مسيحيان‌ با ايمان‌ از سوي‌ ديگر ممكن‌ نيست‌. مهدي‌ و مسيح‌ به‌ همه‌ آزادانديشان‌ جهان‌ تعلق‌ دارند و ايجاد هرگونه‌ تقابل‌ صوري‌ در پيروان‌ آنها همان‌ خواسته‌اي‌ است‌ كه‌ طراحان‌ تز حكومت‌ جهاني‌ صهيون‌ دنبال‌ مي‌كنند.

ایران در آستانه ظهور ، در چه وضعیتی قرار دارد ؟

 

ایران در آستانه ظهور ، در چه وضعیتی قرار دارد ؟

با توجه به روايات مي‌توان شرايط ايران را تا حدودي اين گونه ترسيم كرد: «دانش و معارف دين اسلام و مكتب تشيع، از ايران و قم، به جهانيان صادر مي‌شود. لذا موقعيت علمي ايران ممتاز است و اصلي ترين مركز دين اهل بيت(ع) خواهد بود. در روايتي از وجود مقدس امام صادق(ع) نقل شده است: «به زودي، كوفه، از مؤمنان خالي مي‌گردد و دانش مانند ماري كه در سوراخش پنهان مي‌شود، از آن شهر رخت برمي‌بندد؛ سپس علم ظاهر مي‌شود در شهري به نام قم؛ آن شهر معدن علم و فضل مي‌گردد(و از آنجا به ساير شهر‌ها پخش مي‌شود) به گونه‌اي كه باقي نمي‌ماند در زمين جاهلي نسبت به دين، حتي زنان در خانه‌ها. اين قضيه نزديك ظهور قائم(ع) واقع مي‌شود ... علم، از قم به ساير شهر‌ها در شرق و غرب پخش مي‌شود و حجت بر جهانيان تمام مي‌شود به گونه‌اي كه در تمام زمين، فردي پيدا نمي‌شود كه دين و علم به او نرسيده باشد. بعد از آن قائم، قيام مي‌كند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان(ظالم و معاند) مي‌شود؛ زيرا، خداوند انتقام (و عذاب) بر بندگان روا نمي‌دارد، مگر وقتي كه حجت را انكار كنند»؛ (بحار الانوار، ج 57و60، ص213).
خيزش و جنبشي بزرگ براي دعوت مردم به طرف دين، در ايران روي مي‌دهد. از امام كاظم(ع) نقل شده است: «مردي از اهل قم، مردم را به سوي حق دعوت مي‌كند. گروهي، دور او اجتماع مي‌كنند كه مانند پاره‌هاي آهن‌اند و باد‌هاي تند(حوادث) نمي‌تواند آنها را از جاي بركند. از جنگ خسته نمي‌شوند و كناره‌گيري نمي‌كنند و بر خدا توكل مي‌كنند. سر انجام، پيروزي براي متقين و پرهيزكاران است».(بحار، ج60، ص216، ح37).
گويا اين حركت، همان حركتي است كه از امام باقر(ع) نقل شده است: «گويا مي‌بينم گروهي از مشرق زمين خروج مي‌كنند و طالب حق هستند، اما به آنان پاسخ داده نمي‌شود. مجدداً برخواسته‌ي خود تاكيد مي‌كنند ولي جواب نمي‌شنوند. پس چون چنين ديدند، شمشير‌ها را به دوش مي‌كشند، در مقابل دشمن مي‌ايستند تا حق به آنها داده مي‌شود، اما اين بار قبول نمي‌كنند بلكه قيام مي‌كنند و نمي‌دهند آن را (پرچم قيام را) مگر به صاحب شما(امام زمان(ع))».(بحار الانوار، ج52، ص243، ح116).
خروج سيد حسني و خراساني كه در روايات به آنها اشاره شده است را مي‌توان در اين باره دانست. بنابراين، موقعيت اجتماعي آن روز ايران حركت به سوي حق طلبي و دعوت به آمادگي براي ظهور است.
در بستر اين جامعه نيز ياران حضرت شكل مي‌گيرند. در حديثي از امام صادق(ع) نقل شده است: «قم را قم ناميدند، چون اهل او، اجتماع مي‌كنند با قائم آل محمد(ص) و با او قيام مي‌كنند و او را ياري مي‌كنند».(بحار الانوار، ج 57و 60، ص216، ح38).
در رواياتي كه به نام ياران و شهر‌ها اشاره دارد، شهر‌هاي متعددي از ايران ذكر شده است. خلاصه آن كه ايران، مركز صدور دين و معارف اهل بيت است و زمينه‌سازي براي ظهور مي‌كند.
در برخي از روايات اهل بيت(ع) به حضور فعال عجم در سپاه و ارتش مخصوص امام مهدي(ع) اشاره شده است. البته مقصود از عجم ملت‌هاي غير عرب است، ولي به احتمال زياد بيشترين مصداق آن در عصر ظهور، ايرانيان خواهند بود به ويژه كه مركز شيعه در ايران است.
مجموعه روايات وارده در مورد ايرانيان نشان مي‌دهد كه اين گروه، زمينه‌سازان حكومت حضرت مهدي(ع) در جهان هستند و بيشترين تأثير را در روند استقرار حكومت آن خورشيد عالم‌تاب دارند.

جايگاه حُديث و نرجس خاتون در دوران غيبت صغرا

 

جايگاه حُديث و نرجس خاتون در دوران غيبت صغرا

بنابر گزارش‌های تاریخی و روایات، امام حسن عسکری(ع) پیش از شهادت، روزی با مادر خویش، حدیث، دربارة وقایع سال 260ق. و شهادت و مسموم شدنش سخن گفت و او را از اخبار و رویدادهای آن سال آگاه کرد. سپس مهدی موعود(ع) را به او سپرد تا از سامرا خارج کند و برای سفر حج به مکه برود، پس از آن حدیث و نواده‌اش تحت حفاظت احمدبن مطّهر، یار صمیمی و نزدیک امام عسکری(ع) به مکه رفتند.




اشاره:

عملکرد سیاسی حُدیث و نرجس‌خاتون از فرازهای مهم در تاریخ پرفروغ مکتب‌الاسلام و به ویژه مذهب تشیّع است. «حُدیث» مادر امام عسکری(ع) با زندگی و مبارزة خود در عرصه‌های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و اتخاذ شیوه‌های مدبّرانه، توانست از حریم ولایت و امامت دفاع نماید. امام عسکری(ع) او را وصیّ خود قرار داد و آن بانو دارای مسئولیت نیابت گردید.

حضرت نرجس‌خاتون نيز ادامه‌دهندة خطّ مشی سیاسی و مبارزاتی حدیث بود وی پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) و در سخت‌ترین عرصه‌های سیاسی، در مقابل خلفای ظلم و جور عباسی ایستاد و از امام زمان(ع) دفع خطر نمود. در این مقاله ابتدا دربارة نقش اين دو بانوي گرانقدرسخن خواهيم گفت.


حُدیث مادر امام حسن عسکری(ع)

حدیث (حدیثه، حربیه، سلیل، سوسن) مادر امام حسن عسکری(ع) از جمله شخصیّت‌هایی بود که نقش اساسی و مهمی در جریانات سياسي روزگار خود داشت و به لقب «جدّه» معروف بود؛ چون جدّة حضرت حجّت(ع) بود، امّا فقط جدّه بودن ایشان سبب شهرت وی نشد، بلکه ایشان مقامی بسیار بزرگ داشت و در نهایت تقوا و ورع زندگی می‌کرد و بانویی عالم و محدّث بود. امام هادی(ع) دربارة او فرمود: «سلیل از بدی‌ها و زشتی‌ها و ناپاکی‌ها و آلودگی‌ها پاک است».
در ادامه، حضور چشم‌گیر حدیث در جریانات سیاسی و اجتماعی دوران وی در دو مقطع مورد بررسی قرار می‌گیرد:

الف) نقش حُدیث در دوران امام هادی(ع)

این بانوی بزرگوار از زمانی که وارد خانة امامت شد (یعنی پیش از سال 232 ق. که به نقلی، میلاد امام حسن عسکری(ع) فرزند اوست) با مشکلات و فشارهای روانی و سیاسی متعددی، که از سوی دستگاه خلافت بر بیت امام وارد می‌شد، مواجه گردید که بارزترین آنها را می‌توان در تبعید امام هادی(ع) به سامرا مشاهده نمود.یکی دیگر از برخوردهایی که دستگاه خلافت با آن حضرت داشت به دوران متوکل برمی‌گردد. وی با شیعیان بسیار مخالف بود و رسماً از ذریّة حضرت علی(ع) و شیعیان آن حضرت اظهار انزجار و تنفر می‌کرد و هر کسی را که به او نسبت طرف‌داری و دوستی حضرت علی(ع) و خاندان آن حضرت می‌دادند نابود و مالش را مصادره می‌کرد.
متوکل در پی سعایت‌هایی که از امام هادی(ع) در مدینه شد، آن حضرت را از مدینه به سامّرا فرا خواند. در این سفر، حدیث همراه و همدل آن حضرت بود. امام هادی(ع) به همراه حدیث و فرزندشان امام حسن عسکری(ع) که کودکی خردسال بود، به همراه یحیی‌بن هرثمه، در سال 234 ق. وارد سامّرا شد و تا پایان عمر خویش (بیش از بیست سال) در این شهر به سر برد. در طیّ این دوران، ایشان با مشکلاتی مانند اختناق موجود عصر متوکل، بازداشت‌های مکّرر و هتک حرمت مواجه بود؛ چنانکه به دستور متوکل بارها سربازان و مأموران نابهنگام و غافل‌گیرانه به منزل امام(ع) حمله برده و خانه ایشان را مورد بازرسی قرار می‌دادند. در یکی از این هجوم‌هاي شبانه، امام(ع) را در اتاقی دربسته یافتند که فرشي جز ریگ نداشت، در حالی که آن حضرت لباس پشمینه بر تن کرده بود و آیاتی از قرآن را زمزمه می‌کرد. حضرت را در همان حال به مجلس متوکل بردند. وی که در حال نوشیدن شراب بود، جامی را که در دست داشت به ایشان تعارف کرد. حضرت فرمود: «مرا معذور و معاف دار، تاکنون گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است». متوکل پذیرفت. پس از آن متوکل از امام(ع) تقاضای خواندن شعر کرد. حضرت فرمود: «کمتر شعر می‌خوانم». گفت چاره‌ای نیست. آن حضرت اشعاری را که متضمن بی‌وفایی دنیا و مرگ سلاطین و ذلّت و خواری ایشان پس از مرگ بود انشا فرمود. این اشعار متوکل و اطرافیانش را سخت تحت تأثیر قرار داد. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند و امام را به خانه‌اش بازگردانند.
متوکل امام را وا می‌داشت تا مانند رجال دربارش لباس‌های فاخر بپوشد و مانند دیگران در رکاب وی راه برود، در حالی که فتح بن خاقان مانند متوکل سواره راه می‌رفت. دو سال پس از ورود امام(ع) به سامرا، متوکل دستور داد آرامگاه سرور شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را در کربلا که از مراکز عمدة تجمع و زیارت شیعیان بود و نیز بناهای اطراف آن را ویران نمایند و زمین پیرامون آن را کشت کنند. وی همچنین دستور داد تا مردم را از زیارت مرقد امام حسین(ع) و سایر ائمه(ع) منع کنند و هر کس را در این مکان‌ها بیابند دستگیر نمایند. در زمان متوکل زندگی سادات علوی که در حجاز بودند، وضعیت رقّت‌باری پیدا کرده بود، چنان‌که بانوان علوی از تن‌پوش مناسب برخوردار نبودند و به وقت نماز کهنه چادری را به نوبت به سر می‌کردند و نماز می‌گزاردند. ایشان پیوسته در چنین سختی بودند تا متوکل به هلاکت رسید.
متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت امام هادی(ع) را به شهادت برساند. از این رو، آن حضرت را به دست سعد حاجب سپرد تا نقشة خود را عملی سازد، امّا خود او دو روز بعد شبانه مورد حمله سران ترک قرار گرفت و کشته شد. بدین سان، امام(ع) از خطر وی رهایی یافت. امام هادی(ع) پس از مرگ متوکل عباسی قریب هفت سال از دوران امامت خود را با سه تن از خلفای عباسی معاصر بود.12 سرانجام در سوم رجب سال254 در سنّ چهل‌سالگی، در ایام خلافت معتز، به شهادت رسید. پس از مراسم تشییع، پیکر پاک آن حضرت را طبق وصیّت ایشان در منزل مسکونی‌شان در محله عسکر سامرا به خاک سپردند.
بازداشت‌های مکرر و شهادت امام هادی(ع) طبعاً برای حُدیث بسیار ناگوار بود و مشکلاتی را به همراه می‌آورد. امّا این مشکلات نه تنها او را منفعل ننمود، بلکه با حضوری مؤثر در حوادث و جریانات سیاسی این دوران، بازوی همسر انقلابی خود بود. در واقع، می‌توان گفت: خطرهایی که بر سر راه زنان و مادران رهبران بزرگ وجود داشت کمتر از مخاطره‌های موجود بر سر راه رهبران جامعه نبود و با یک تصویر ذهنی از موقعیّت این‌گونه مردان، می‌توان به وضعیت زنان آنان نیز پی برد. افزون بر آن، در خانه‌ای که ملجأ و پناه بود و اسرار در آن بیان می‌گردید، باید زنان این خانه نیز محرم اسرار بودند و به طور پنهانی به فعالیّت‌های سیاسی خود می‌پرداختند. به هر حال حُدیث علاوه بر نقش تربیتی و پرورش فرزندی همچون امام حسن عسکری(ع) و بر حسب تعلیمات امام دهم(ع) بر طبق آموزش و پرورش مکتب نبوت بود، به مبارزه نیز پرداخت و حتی ممکن است به خاطر جنسیتش، که کمتر موجب حساسیت سیاسی می‌شد، در موارد مهم و مخاطره‌آمیز از وجود او استفاده شده باشد مانند سپردن امام زمان(ع) به او و رهسپار شدنش به مکه در دوران امام حسن عسکری(ع). این بانوی ارجمند زمانی که در مدینه می‌ِزیست زنان بزرگ عرب و مشایح علما در محضر او جمع می‌شدند و از وی کسب فیض می‌کردند.


ب) نقش سیاسی ـ اجتماعی حُدیث در دوران امام عسکری(ع) و پس از شهادت آن حضرت


1. نگاهی گذرا به شخصیّت و زندگی امام حسن عسکری(ع):

فرزند گرامی حدیث ـ امام حسن عسکری(ع) ـ در مدینه در سال 232ق. دیده به جهان گشود و در سن چهار سالگی به دستور متوکل و همراه پدر و مادر خود به سامرا عزیمت نمود و تا پایان عمر شریفش در این شهر به سر برد. با شهادت امام هادی(ع) در سال 254 ق. و به نصّ آن حضرت، امام عسکری(ع) به سمت امامت شیعیان اثناعشری منصوب گردید. اکثریت عظیم شیعیان با توجه به وصیّت و تنصیص امام هادی(ع) که از نظر آنان نشانة صحت امام بعدی بود، آن حضرت را به امامت پذیرفتند. مدّت امامت آن حضرت شش سال بود. امام عسکری(ع) در وضعیتی مسئولیت هدایت وامامت مردم را به عهده گرفت که دستگاه خلافت عباسی و جامعة آن روز به نهایت آشفتگی رسیده و سران ترک بر اوضاع حکومت مسلط شده بودند و کارها از دست خلفا بیرون رفته بود. از خلیفة عباسی به جز مقامی تشریفاتی، قدرتی بر جای نمانده بود. امّا این شرايط از فشارها علیه امام(ع) و یاران ایشان نکاست بلکه دائم محدودیت‌ها بیشتر می‌شد و مراقبت و نظارت حکومت عباسی نسبت به امام حسن عسکری(ع) و شیعیان آن حضرت در دوران امامت ایشان (254-260 ق.) همچنان ادامه یافت. آن حضرت مانند پدر خویش ناچار شد در سامّرا اقامت کند. در مدت کوتاه این اقامت، سه تن از خلفای عباسی (معتز، مهتدی و معتمد) به خلافت رسیدند و حضرت مجبور بود در روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه در کاخ خلیفه حاضر شود.
حکومت عباسی که از نفوذ و موقعیت اجتماعی امام نگران بود، در دوران معتز امام(ع) را بازداشت و زندانی کرد. همچنین معتز تصمیم گرفته بود که امام عسکری(ع) را به قتل برساند و به همین منظور به سعید حاجب دستورداد که امام را به کوفه ببرد و در بین راه به قتل برساند، ولی پس از سه روز ترکان خود او را به هلاکت رساندند.

پس از معتز، مهتدی به حکومت رسید. مهتدی نسبت به امام حسن عسکري(ع) و یاران حضرت کینه داشت و با ایشان دشمنی می‌ورزید و در سرکوب و وارد آوردن فشار بر اهل بیت از سیرة پیشینیان خود پیروی می‌کرد تا آنجا که گفته بود: «به خدا قسم آنان را از روی زمین درو خواهم کرد».
در دوران حکومت او تا شبی که کشته شد، امام(ع) در زندان به سر می‌برد. وی حتّی تصمیم داشت امام(ع) را به قتل برساند. ما پیش از آنکه به تصمیم خود جامة عمل بپوشاند، فرماندهان ترک بر او یورش بردند و وی را به قتل رساندند. با کشته شدن مهتدی امام(ع) از زندان آزاد شد.

پس از مهتدی، معتمد در سال 256ق. به وسیلة سران ترک به خلافت رسید. پنج سال از دوران امامت حضرت عسکری(ع)  در دوران حکومت او سپری شد. در طول دوران حکومت وی، امام(ع) در حال تقیّه یا تحت نظر می‌زیست، زیرا معتمد عباسی محدودیّت‌های بسیاری بر آن حضرت تحمیل و ایشان را توسط جاسوسان خود محاصره کرده بود. به همین دلیل، بیشتر پیروان آن حضرت از تماس آزاد با ایشان محروم بودند و فقط تنی چند از خواص یارانش می‌توانستند شخصاً با ایشان ارتباط داشته باشند. زیرا خاندان عباسی و سردمدارن حکومت بر اساس روایات و اخبار متواتر که از طریق پیامبر(ع) و سایر ائمه(ع) توسط شیعه و سنی نقل شده بود، می‌دانستند مهدی موعود(ع) که در هم کوبندة حکومت‌های ظالم است از نسل امام عسکری(ع) خواهد بود.به همین سبب، پیوست مراقب زندگی او بودند تا بتوانند به فرزند آن حضرت دسترسی یابند و او را از بین ببرند. از این رو، امام(ع) تحت کنترل و نظارت شدید مأموران عباسی بود. معتمد عباسی آن حضرت را به زندان انداخت و علی‌بن جرین را مأمور مراقبت از ایشان نمود، علی‌بن جرین در پاسخ معتمد که دربارة امام(ع) از وی سؤالاتی نموده بود، چنین گفت: «روزها روزه‌دار و شب‌ها مشغول نماز است». چندی بعد امام(ع) به حکم معتمد آزاد شد و اجازه یافت به خانه‌اش بازگردد، ولی در خانه نیز او را سخت زیر نظر داشتند.2 در دوران معتمد خطرهای بسیاری خلافت عباسی را تهدید می‌کرد، از جمله: شورش صاحب الزنج، قیام یعقوب‌بن لیث و مدعیان دیگر.

به رغم مشکلات و اشتغالات گوناگونی که حکومت با آن روبه‌رو بود، محدودیت و مراقبت همچنان بر امام عسکری(ع) اعمال می‌شد و جاسوسان حکومت آن حضرت را محاصره کرده، زیر نظر داشتند. از این‌رو، امام(ع)‌ مانند پدر بزرگوارشان همان روش مبارزة مخفی را در پیش گرفتند و همواره در خفا و تقیّه به سر می‌بردند.29 زيرا امام(ع) برای غیبت فرزندشان زمینه‌سازی می‌کردند و یکی از ویژگی‌های عصر غیبت، تقیّه بود.30 آن حضرت به نسبت سایر امامان(ع) به شدیدترین حالات پنهان‌کاری زندگی می‌کردند. از این‌رو، در منزل ایشان به روی عامه شعیه بسته بود و جز خواصّ شیعه، کس دیگری را به حضور نمی‌پذیرفتند. با این حال، بیشتر اوقات زندانی بودند.
سبب این همه فشار آن بود که اوّلاً، در آن دوران جمعیّت شیعه رو به افزایش بود و اینکه شیعه به امامت قایل بودند و ائمه شیعه نیز شناخته می‌شدند. از این رو، خلفای عباسی بیش از پیش ائمه را تحت مراقبت قرار داده، با نقشه‌هایی مرموز در محو و نابودی آنان می‌کوشیدند، ثانیاً حکومت عباسی پی برده بود که خواصّ شیعه برای امام یازدهم(ع) به وجود فرزندي معتقدند و طبق روایاتی که از خود امام یازدهم و امام دهم(ع)، از پدر ایشان نقل می‌کنند، فرزند او را همان مهدی موعود(ع) می‌شناسند که به موجب اخبار متواتری که از پیامبر(ع) نقل شده او را امام دوازدهم می‌دانند.
بدین سبب امام یازدهم بیش از سایر ائمه(ع) تحت مراقبت حکومت عباسی درآمده و خلیفه وقت تصمیم گرفته بود که به هر طریق ممکن به جریان امامت شیعه خاتمه بخشد . از این رو، آن حضرت را مسموم نمود و به شهادت رساند.


2. حُدیث وصیّ امام حسن عسکری(ع):


 بنابر گزارش‌های تاریخی و روایات، امام حسن عسکری(ع) پیش از شهادت، روزی با مادر خویش، حدیث، دربارة وقایع سال 260ق. و شهادت و مسموم شدنش سخن گفت و او را از اخبار و رویدادهای آن سال آگاه کرد. سپس مهدی موعود(ع) را به او سپرد تا از سامرا خارج کند و برای سفر حج به مکه برود، پس از آن حدیث و نواده‌اش تحت حفاظت احمدبن مطّهر، یار صمیمی و نزدیک امام عسکری(ع) به مکه رفتند.
با توجه به اوضاع سال‌های 295-260 ق. بدون شک سفر حجّ این بانو که به امر امام(ع) صورت گرفت تنها یک سفر عبادی و معنوی نبود، بلکه برای حفظ جان ولیّ خدا، حضرت بقیّـ[الله‌الاعظم(ع) از آسیب و خطر دشمنان بود. پس از برگزاری مناسک حج، حدیث به مدینه عزیمت کرد و آنجا را محلّ اختفای امام دوازادهم(ع) قرار داد. وی هر روز از اخبار عراق جویا می‌شد تا اینکه اطلاع یافت فرزندش امام حسن عسکری(ع) در سامّرا از دنیا رفته است. از این‌رو از مدینه به سامّرا بازگشت.



همین‌که خبر بیماری امام یازدهم(ع) را به معتمد گزارش دادند، طبیب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات از جمله حسین بن ابی الشوراب (قاضی‌القضا\) را به خانة امام روانه نمود و دستور داد پیوسته ملازم وی و مراقب اوضاع داخلی منزل باشند، این وضع ادامه داشت تا اینکه امام(ع) به شهادت رسید.(260ق) پس از این حادثه، خانه امام عسکری(ع) به دستور خلیفه معتمد بررسی دقیق شد و همه چیز مهر و موم گردید. پس از آن تلاش‌های پیگیرانه‌ای برای یافتن فرزندی از آن حضرت آغاز شد، حتّی کنیزان حضرت نیز تحت نظر قرار گرفتند.

از موارد مهم و مخاطره‌آمیز پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) و سال‌های آغازین غیبت، حفاظت از جان حضرت مهدی(ع) بود. امام حسن عسکری(ع) در دوران حیات خود بشارت تولد فرزند مبارک خود مهدی(ع) را از عامه پنهان نگه داشتند و جز چند تن از خواص و ارحام نزدیک، کسی را بر آن آگاه نساختند. اینچنین بود که هنگام رحلت آن امام همام، جز همان افراد زبده و منتخب که محرم این سرّ الهی بودند، کسی از وجود فرزندی برای حضرت عسکری خبر نداشت. امّا بلافاصله پس از شهادت آن حضرت، خواصّ اصحاب ایشان به ریاست عثمان‌بن سعید به جامعة شیعیان اعلام داشتند که امام(ع) فرزندی از خود بر جای نهاده‌اند که جانشین ایشان و اکنون متصدی مقام رفیع امامت است. به گفتة عثمان‌بن سعید، دلیل اخفای آن بزرگوار این بود که در صورت پدیدار شدن، به دست عمال حکومت به شهادت می‌رسید. به دلیل وجود حالت تقیّه در آن سال‌ها اطلاعات تفضیلی مربوط به آن حضرت تا سال‌ها از عامه مردم مخفی نگه داشته می‌شد تا آنجا که حتّی در مورد تاریخ ولادت مبارک ایشان، اختلاف‌نظر فراوان به وجود آمد. مادر بزرگ ایشان، حضرت حدیث به ظاهر اظهار فرمود که ایشان در زمان شهادت بدر، هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بوده‌اند.
بنابر روایات و نقل‌های تاریخی، امام حسن عسکری(ع)‌ تنها حدیث را وصیّ خود قرار داد، با آنکه هم فرزند داشت و هم برادرش در قید حیات بود. شیخ مفید در کتاب «فصول‌العشر\» پس از نقل ماجرای وصی قرار دادن حدیث از سوی امام(ع) به ذکر دلایل عقلی و نقلی این کار می‌پردازد و از این حرکت به عنوان یک اقدام سیاسی یاد می‌کند. پس از آنکه حدیث از مدینه به سامرا بازگشت، مشاهده نمود که جعفر ـ برادر امام حسن عسکری(ع) ـ به دروغ ادعای ارث امام حسن عسکری(ع) را می‌کند. از این رو به عنوان تنها وصیّ امام حسن عسکری(ع) نزد قاضی وفت و اقامة دعوی نمود در حالی که در این زمان جعفر ادعای جانشینی امام عسکری(ع) را می‌نمود. او یکی از فرزندان امام هادی(ع) بود، ولی روشی برخلاف پدران گرامی‌اش در پیش گرفته بود. گفته شده: مخفی بودن ولادت حضرت مهدی(ع) نیز به این امر کمک کرد. از این رو، بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع) تمام اموال آن حضرت را تصاحب کرد. وی در این‌گونه اعمال خویش از سوی معتمد نیز حمایت می‌شد. با مصادرة اموال حضرت امام حسن عسکری(ع) بازماندگان امام در وضعیتی بسیار اسف‌انگیز قرار گرفتند. تا جایی که در آن شرایط، خانواده امام(ع) نه مسکن مناسبی داشتند و نه خوراک و پوشاک و نه کسی جرئت می‌کرد دم از آشنایی با آنها بزند، زیرا اگر چنین می‌کردند دشمن سرسخت دولت قلمداد می‌شدند.
طبق روایتی وقتی جعفر با بازماندگان امام حسن عسکری(ع) در باب فوت منازعه می‌کرد، حضرت مهدی(ع) ناگهان در مقابل عموی خود می‌ایستند و بر وی فریاد می‌زند: «یا جعفر! مالک تعرض فی حقوقی»؛ جعفر! حق نداری متعرض حقوق و اموال من شوی. سپس از نظرها غایب می‌شود. جعفر که مات و مبهوت شده بود، هر چه در بین مردم به دنبال آن حضرت می‌گردد اثری از ایشان به دست نمی‌آورد.
ادعای جعفر در مورد جانشینی امام حسن عسکری(ع) موجب دو دستگی در بیت جلیل امام نیز شد. حدیث مادر حضرت عسکری(ع) و حکیمه عمة محترمه ایشان. ـ دختر امام جواد(ع) ـ از وجود و امامت فرزند حضرت عسکری(ع) هواداری می‌نمودند. شیعیان نیز در این ماجرا دو دسته شدند: یک گروه از جعفر و گروهی دیگر از حدیث مادر حضرت امام عسکری(ع) پشتيبابی می‌کردند. در بحبوحة این شرایط ادعای وصایت حدیث نزد قاضی اثبات شد و بخشی از اموال آن حضرت به وی داده شد.
لازم به ذکر است که اموال امام، افزون بر خانة آن حضرت شامل موقوفات و صدقات شیعیان نیز بود که باید صرف امور شیعیان می‌شد و آن حضرت حدیث را لایق این مسئولیت دیده بود.

از دیگر وظایف و مسئولیّت‌های حدیث پاسخ‌گویی به شبهات و سؤالات شیعیان بود. چنان‌که اشاره شد، پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) اوضاع شیعیان چنان بحران‌زده بود که به نقل مورّخان و اندیشمندان، در زمان هیچ‌یک از ائمه(ع) چنین وضعیّتی پیش نیامده بود.

در این بحران سیاسی و تحیّر و سرگشتگی، حدیث مفزع و پناه شیعیان بود، چنان‌که طبق روایتی، احمدبن ابراهیم پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) نزد حکیمه، عمة آن حضرت، رفت و از اعتقاد او دربارة امامت پس از امام حسن عسکری(ع) پرسید. حکیمه پاسخ گفت که به حجّت‌بن الحسن(ع) اقتدا می‌کند، وی از محل و شخصیت امام زمان(ع) پرسید و سپس اظهار داشت، پس از شیعه به چه کسی پناه ببرد؟ حکیمه پاسخ داد: «به جدّه، مادر ابومحمّد»، او گفت: آیا من به کسی اقتدا کنم که یک زن را وصی خود قرار داده است؟ حکیمه با درایت و درک وسیع خود پاسخ داد: «به امام حسین(ع) اقتدا کن که خواهرش زینب را وصیّ خویش قرار داد». این روایت از موقعیت و مقام والای حدیث حکایت می‌کند. اینکه یک زن در بحران سیاسی و تحیّر و سرگشتگی، پناه شیعیان باشد و رهبر جامعه او را وصیّ خود در امور مهم اقتصادی و دینی خویش قرار دهد، روشن است که از مقام والایی برخوردار بوده و نقش اجتماعی ـ سیاسی مهمی بر عهده داشته است. زیرا تا وقتی ظرفیت و توانایی‌های افراد آزموده نشود هرگز از سوی اولیای دین، مسئولیت‌ها و منصب‌های کلیدی به آنان واگذار نخواهد شد. این مسئولیّت نشانة ظرفیت و توانایی بالای او بود که از سوی امام عسکری و امام عصر(ع) به عنوان وصی و پناه شیعه معرفی شد و به خوبی از عهدة این مهم برآمد.
این بانوی بزرگوار پس از شهادت حضرت عسکری(ع) مدتی در قید حیات بود، پس از آن در سامرا وفات یافت. هنگامی که می‌خواستند او را طبق وصیت وی در کنار فرزند و همسرش در سامّرا به خاک بسپارند، جعفر مانع شد و اظهار داشت این خانه از من است و من نمی‌گذارم. وی حتّی رعایت ادب و احترام حدیث را نیز نکرد. در اینجا، امام مهدی(ع) در مقابل عموی خود ظاهر شد و روبه‌رویش ایستاد و به صورت استفهام انکاری فرمود: «ادارک هی؟؛ این خانه از توست؟» او فوراً از نظر پنهان شد و دیگر جعفر او را ندید. به این ترتیب، امام زمان(ع) از حق جدّه‌اش دفاع نمود و سپس ازنظرها غایب گردید.

3. نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع)


مادر گرامی امام زمان(ع) بانویی رومی بود به نام «نرجس». ایشان را ریحانه، سوسن و صیقل نیز می‌گفتند. دربارة فضیلت و منزلت نرجس، روایات گوناگونی وارد شده است. پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام صادق(ع) او را بهترین کنیزان و سیّدة آنها خوانده‌اند.
حکیمه عمة امام حسن عسکری(ع) که خود از بانوان عالی‌قدر خاندان امامت است، او را بانوی خود و بانوی خانوادة خویش و خود را خدمتگزارش می‌دانست. آنچه اهمیّت دارد این نکته است که آن بانوی بزرگوار در عظمت و برتری به جایی رسید که مادر امام زمان(ع‌) شد وی در شرایط سیاسی ـ اجتماعی سخت و خطرناکی وارد خانة امامت شد. پدرش «یشوعا»، پسر قیصر روم و مادر او از فرزندان «شمعون‌بن حَمون الصفا» از حواریون حضرت عیسی(ع) بود. حضور نرجس در خانة اهل بیت دست کم از سال 253ق. اثبات شده است، زیرا امام زمان(ع) در سال 255ق. به دنیا آمد و با تطبیق حوادث و رخدادهای دهة پنجاه و جنگ اعراب و روم، اسارت او به دست مسلمانان در همین سال‌ها بود. طبق نقل شیخ طوسی در کتاب «الغیبه» و شیخ صدوق در «کمال‌الدین» در حملة مسلمانان به سرزمین رومیان، نرجس بر اثر خوابی که دیده بود خود را در میان اسیران می‌افکند و او را به بغداد می‌آورند و بشربن سلیمان انصاری که از شیعیان مخلص حضرت امام علی‌النقی(ع) و امام حسن عسکری(ع) بود، از طرف امام هادی(ع) مأموریت داشت او را برای آن حضرت خریداری نماید.
حضرت امام هادی(ع)، نرجس‌خاتون را برای تعلیم آداب اسلامی به خواهر خود حکیمه می‌سپارد.51 پس از چندی امام هادی(ع) نرجس خاتون را به عقد فرزندش امام حسن عسکری(ع) درمی‌آورد. داستان حمل نرجس‌خاتون به تفصیل در کتاب‌های شرح حال ائمه(ع) آمده است و چنان‌که نقل شده آثار حمل بر نرجس‌خاتون جز در ساعات ولادت امام زمان(ع) آشکار نگردید. بنا برنقل مشهور، امام دوازدهم در نیمة شعبان سال 255 متولد شد.تولد امام عصر(ع) مصادف با فشار فزایندة دستگاه حکومت بر اهل‌بیت(ع) بود پدر و جدّ آن بزرگوار بر اساس رفتار شوم عباسیان مجبور بودند برای حفظ وجود مقدس امام زمان(ع) اغلب فعالیّت‌های خویش را به صورت پوشیده و مخفی انجام دهند، مگر در برابر اصحاب خویش که احیاناً مطالبی را به طور صریح به آنها می‌گفتند. علی‌رغم کنترل و نظارت شدید و مراقبت ویژه‌ای که از سوی مأموران نسبت به زندگی ایشان صورت می‌گرفت، موفق شدند فعالیّت‌ها، دریافت‌ها و پرداخت‌های مالی، تبلیغاتی و تعالیم خود را آنچنان محرمانه انجام دهند که از قسمت اعظم آزارها و شکنجه‌ها هم خود و هم اصحاب گرامی‌شان را حفظ کنند و به مقدار زیادی به مقاصد و اهداف خویش دست یابند و از طرفی موفق به حفظ جان حضرت مهدی(ع) شوند، به خصوص در زمان معتمد عباسی که امام مهدی(ع) از آغاز زندگی خود معاصر حکومت و خلافت او بود. امام عسکری(ع) نیز كه می‌بایست بر تولد فرزند گرامی‌شان تأکید می‌کردند و ایشان را به خواص شیعه نشان می‌دادند و وجود مهدی(ع) را اعلام می‌نمودند، خبر ولادت فرزندشان را برای تعداد قلیلی از پیروان صدیق خود مانند عثمان‌بن سعید و فرزند او محمّدبن عثمان و ابوهشام داودبن قاسم جعفری، احمدبن اسحاق، حکیمه و خدیجه، عمّه‌های امام یازدهم بیان کردند.
حضرت در دو نوبت، یکی چند روز بعد از تولد حضرت مهدی(ع) و دیگری چند روز قبل از شهادت خود، این خبر را اعلام فرمودند و در خلال این مدت حضرتش را به خواصّ اصحاب به‌طور تک تک نیز نشان دادند: از جمله به عمرو اهوازی، که حضرت را به او نشان دادند و فرمودند: «هذا صاحبکم».
روایتی منسوب به محمّدبن عثمان، سفیر دوم امام عصر(ع) بیان می‌دارد که امام عسکری(ع) چهل نفر از پیروان مورد اعتماد خود را گرد آورده، فرزند خود را به آنان نشان داد.و فرمود: «اين امام شماست بعد از من و خليفة من بر شما، از او اطاعت كنيد و بعد از من هم جدا و متفرّق نشويد كه سرانجام در گرداب عقايد گوناگون هلاك خواهيد شد».سپس برای توجه دادن به آنها می‌فرماید: این تنها فرصتی است که برای دیدار شما از مهدی(ع) پیش آمده است، بعد از این دیگر او را نخواهید دید.

در ماجراهای بازداشت‌های امام حسن عسکری(ع) و فضای اختناق‌آمیز سامّرا در آن زمان و نیز نگرانی‌های مادرانه در مورد حفظ جان حضرت مهدی(ع) و دوری و فراق از او به خاطر مصلحت بالاتر ـ یعنی حفظ جان آن مولود، پس از آنکه به همراه مادر امام حسن عسکری(ع) به مکه فرستاده شد ـ می‌توان نقش نرجس خاتون را مشاهده نمود. او هنگام شهادت امام حسن عسکری(ع) در سامرا، نزد امام بود. و رفتار آزاردهنده مأموران دستگاه خلافت را می‌دید و به یقین اسراری از اهل بیت(ع) را در سینه نگه داشته بود.

حضرت به خانه امام(ع) هجوم آوردند و منزل را بازرسی و سپس مهرو موم کردند. امام(ع) از غفلت آنان استفاده کرد و از منزل خارج شد. آنان نرجس خاتون مادر حضرت مهدی(ع) را دستگیر کردند و برای بازجویی نزد مأموران بردند تا دربارة کودک از او سؤال کنند، نرجس برای حفظ جان امام زمان(ع) ادعای بارداری کرد و بازداشت شد. التبه بنا بر برخی گزارش‌ها، طراح اصلی این حرکت حدیث بود و نرجس با صلاح‌دید وی آن را اجرا نمود. پس از دستگیری نرجس مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت. در این دوران که تحت مراقبت عباسیان و در خانة معتمد خلیفه عباسی بود، به یقین مشکلات زیادی برای او به وجود آمد و این محدودیت‌ها برای نرجس ناراحت‌کننده بود. پس از انقضای این مدت به علت درگیری‌ها و آشوب‌هایی که در نقاط مختلف خلافت عباسی روی داد (مانند قیام صالح‌ الزنج و حملة یعقوب بن لیث و مرگ ناگهانی عبیدالله بن یحیی بن خاقان) حکومت عباسی تمام نیروی خود را برای رویارویی با این حرکت‌ها بسیج کرد و دیگر مجال سخت‌گیری در مورد خاندان امام(ع) باقی نماند. از این‌رو، از ایشان رفع توقیف به عمل آمد.
نرجس پس از رهایی مدتی در خانه حسن بن جعفر کاتب نوبختي به سر برد و مورد توجه شیعیان قرار گرفت و آوازة صلاح، تقوا و مستجاب‌الدعوه بودن او در میان شیعیان پیچید. با توجه به کمال عظمت و فضیلت و پاکی وی، خیل عظیم مشتاقان اهل بیت(ع) برای استجابت دعا و رفع گرفتاری و مشکلات خویش به او رجوع می‌کردند و این موجب سوء ظن عباسیان گردید. از این‌رو، وی را از دسترس جامعه شیعه دور نمودند. این جریان مصادف با دوران معتمد عباسی بود. وی نیز مانند متوکل مخالف جدی شیعیان بود. از این‌رو نرجس‌خاتون را از خانه حسن بن جعفر نوبختی بیرون کشید و در قصر خود محبوس نمود تا اینکه در دوران معتمد عباسی، این بانوی گرامی و بافضیلت وفات یافت و در کنار مرقد پاک امام حسن عسکری(ع) و امام هادی(ع) در سامرا به خاک سپرده شد

آخرين حجت، واپسين منجي

 

آخرين حجت، واپسين منجي

اعتقاد به نجات بخش موعود «منجي»، به عنوان انسان برتري كه در آخرالزمان زمين را از عدالت پر مي‏سازد و انسان‏هاي در بند را رهايي مي‏بخشد، در همة اديان و مذاهب وجود دارد. اما آنچه در اين ميان شيعه را متمايز ساخته، اين است كه در اين مذهب «منجي موعود» نه تنها به عنوان يك آرمان، بلكه به عنوان تداوم بخش رسالت انبيا، وارث اولياي الهي و در يك كلام «حجّت خدا» بر روي زمين مطرح است؛ حجّتي كه زنده، شاهد و ناظر بر اعمال آدميان است؛ حجتي كه تأثير او در زندگي فردي و اجتماعي انسان‏ها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمي‏شود و وجود او در لحظه لحظة زندگي ساكنان زمين نقش دارد.
    براي درك مفهوم «حجّت» و روشن شدن تفاوت ميان اين دو اعتقاد، يعني اعتقاد به موعود، تنها به عنوان «منجي» و اعتقاد به او به عنوان «حجّت» و «منجي» لازم است كه جايگاه اين واژه را در قرآن و روايات مورد بررسي قرار دهيم؛ اما پيش از آن نگاهي اجمالي خواهيم داشت به معناي لغوي حجّت.

1. حجّت در لغت

«حجّت» درلغت به معني دليل، برهان و راهنما است. به عبارت ديگر «آنچه به آن دعوي يا مطلبي را ثابت كنند» حجّت گويند.1
مرحوم راغب اصفهاني نيز حجّت را اين‏گونه معنا كرده است:
راهنمايي آشكار به راه مستقيم و آنچه كه به وسيلة آن مي‏توان به درستي يكي از دو مخالف پي برد.2
 
2. حجّت در قرآن و روايات

در آموزه‏هاي اسلامي موضوع «حجت» از جايگاه و اهميت به سزايي برخوردار بوده و در آيات قرآن، روايات و ادعية به جاي مانده از معصومان(ع) از زواياي مختلف به اين موضوع پرداخته شده است. به دليل جايگاه و اهميت اين موضوع برخي از مجموعه‏هاي روايي شيعه؛ از جمله الكافي، بخشي را با عنوان «كتاب الحجة» به بيان روايات مربوط به اين اختصاص داده‏اند.3
مهم‏ترين مباحثي كه در اين زمينه در آموزه‏هاي قرآني و روايي مطرح شده، به شرح زير است:
1ـ2. حجت‏هاي الهي ماية بسته شدن راه بهانه‏جويي بر مردم: قرآن كريم در اين‏باره مي‏فرمايد:
رسلاً مبشّرين و منذرين لئلَّا يكون للنَّاس علي الله حجَّة بعد الرُّسل و كان الله عزيزاً حكيما.4
پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا براي مردم پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه] و حجّتي نباشد و خدا توانا و حكيم است.
در اين آيه خداوند هدف از فرستادن پيامبران را اتمام حجّت به مردم و سد كردن راه استدلال و بهانه جويي بر آنها دانسته است. بنابراين مي‏توان گفت كه انبيا «حجت» خدا بر مردم‏اند و با آمدن آنها ديگر كسي نمي‏تواند در درگاه خدا مدعي شود كه چرا راه مستقيم را به ما نشان ندادي.
در دعاي شريف «ندبه» به اين موضوع توجه شده و پس از اشاره به چندتن از پيامبران بزرگوار الهي چنين آمده است:
 و كلٌّ شرعت له شريعةً ونهجت له منهاجاً و تخيَّرت له أوصياء مستحفظاً بعد مستحفظٍ من مدة إلي مدَّة إقامةً لدينك و حجَّةً علي عبادك و لئلاّ يزول الحقُّ عن مقرِّه و يغلب الباطل علي أَهله و لايقول أحد لولا أرسلت إلينا رسولا منذراً و أقمت لنا علماً هادياً فنتَّبع اياتك من قبل أَن نذلَّ و نخزي... .5
 و براي هريك از آنان شريعتي و روشي معين كردي و برايش جانشيناني نگهبان انتخاب كردي تا يكي پس از ديگري هركدام در مدتي معين دينت را برپا دارند و حجت بربندگانت باشند تا حق از جايگاه خود خارج نشود و باطل برحق‏مداران چيره نگردد و كسي نتواند بگويد: چرا پيامبري هشدار دهنده به سوي ما نفرستادي و نشانه‏اي هدايتگر براي ما به پا نداشتي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آياتت پيروي كنيم؟
2ـ2. نياز دائمي و هميشگي به حجت: در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر بوده و به همين دليل از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچ‌گاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجت‏هاي خدا بربندگانش هستند خالي نبوده است.
    امام محمد باقر(ع) در اين‏باره مي‏فرمايد:
 و الله ما ترك الله أَرضا منذ قبض آدم‏عليه السلام إلاّ و فيها إمام يهتدي به إلي الله و هو حجَّته علي عباده، و لاتبقي الأرض بغير إمام حجَّة لله علي عباده.6
 به خدا سوگند كه خداوند از روزي كه آدم‏عليه السلام قبض [روح] شد، هيچ سرزميني را از پيشوايي كه [مردم] به وسيله او به سوي خدا هدايت مي‏شوند، خالي نگذاشته است. اين پيشوا حجّت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامي كه حجّت خدا بر بندگانش باشد، باقي نمي‏ماند.
    امام هادي‏(ع) نيز در همين زمينه مي‏فرمايد:
إنَّ الأرض لاتخلو من حجَّة و أنا و الله ذلك الحجَّة.7
زمين هرگز از حجّت خالي نمي‏ماند و به خدا قسم من آن حجّت هستم.
3ـ2. لزوم زنده بودن حجت الهي: در روايات متعددي بر اين موضوع تأكيد شده كه حجت الهي آنگاه برمردم اقامه مي‏شود كه امام زنده‏اي در ميان مردم باشد و مردم نيز او را بشناسند.
امام صادق‏(ع) در اين باره مي‏فرمايد:
إنِّ الحجَّة لا تقوم لله عزّوجلَّ علي خلقه إلاّ بإمام حتّي [حيٍّ8 ] يعرف.9
حجت خدا بر آفريدگانش تنها با امام [زنده اي] كه شناخته شود، اقامه مي‏شود.
    امام رضا(ع) نيز به نقل از امام باقر(ع) چنين روايت مي كنند:
إنّ الحجَّة لا تقوم لله عزَّوجلَّ علي خلقه إلّا بإمام حيٍّ يعرفونه.10
حجت خداوند ـ عزّوجلّ ـ بر مردم اقامه نمي‏شود مگر با امام زنده‏اي كه او را مي‏شناسند.
4ـ2. حجت‏هاي الهي ماية ثبات و پايداري زمين و اهل آن: در بسياري روايات سخن از اين به ميان آمده كه نبود حجت‏هاي الهي موجب نابودي جهان و جهانيان مي‏شود. از جمله در روايتي كه از امام صادق‏(ع) نقل شده است، آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه: «آيا زمين بدون امام باقي مي‏ماند؟» مي‏فرمايد:
 لو بقيت الأرض بغير إمام لساخت.11
 اگر زمين بدون امام بماند، [اهلش را] در خود فرو مي‏برد.
5ـ2. امكان غيبت حجت‏هاي الهي: حجت‏هاي الهي گاه آشكارا بر مردم ظاهر شده و به صورت عادي در جامعه حضور مي‏يابند و گاه به دلايلي از ديدگاه مردم پنهان شده و نهان زيستي (غيبت) را برمي‏گزينند.
اين موضوع گاه به صورت مصداقي و بيان موارد غيبت حجت‏هاي الهي در تاريخ و گاه به صورت كلي و بيان اصل امكان غيبت آنان، در روايات آمده است.
يكي از مواردي كه در آن به اصل اين موضوع اشاره شده، روايت زير است كه در آن به نقل از امام علي(ع) چنين آمده است:
 أللّهمَّ بلي، لاتخلو الأرض من قائم لله بحجَّة؛ إمّا ظاهراً مشهوراً، و إمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله و بينّاته... .12
بلي، زمين تهي نماند از كسي كه حجت بر پاي خداست، پايدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديده‏هاست، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه‏هايش از ميان نرود... .
6ـ2. حجت‏هاي الهي معيار تشخيص حق و باطل: يكي ديگر از ويژگي‏هاي ممتاز حجت‏هاي خداوند، معيار و شاخص بودن آنها براي شناسايي حق از باطل و معروف از منكر است. مردم براي اينكه بدانند، آنچه در زندگي فردي و اجتماعي آنها مي‏گذرد حق است يا باطل، معروف است يا منكر، چاره‏اي جز رجوع به آنان ندارند.
    در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين مي‏خوانيم:
 إنّما كلف الناس ثلاثة: معرفة الأئمَّة و التَّسليم لهم فيما ورد عليهم و الرَّد إليهم فيما اختلفوا فيه.13
مردم تنها به سه چيز تكليف شده‏اند: شناخت امامان؛ تسليم شدن به ايشان در آنچه بر آنها وارد مي‏شود و رجوع به آنها در آنچه كه درآن اختلاف دارند.
در قسمتي از زيارت «آل ياسين» كه از امام عصر(ع) نقل شده، پس از آنكه تك تك امامان را به عنوان حجّت خدا مي‏خوانيم و بر اين موضوع گواهي مي‏دهيم خطاب به آنها مي‏گوييم:
 فالحقُّ ما رضيتموه و الباطل ما أسخطتموه و المعروف ما أمرتم به و المنكر ما نهيتم عنه.14
حق آن است كه شما از آن خشنود شويد و باطل آن است كه شما از آن به خشم آييد. معروف آن است كه شما بدان امر كنيد، و منكر آن است كه شما از آن نهي كنيد.
همچنين در بخشي از زيارت «جامعة كبيره» خطاب به حجت‏هاي الهي عرضه مي‏داريم:
و الحقُّ معكم و فيكم و منكم و إليكم و أنتم أهله و معدنه.15
حق با شما، در شما، از شما و به سوي شماست و شما اهل حق و معدن آن هستيد.
7ـ2. حجت‏هاي خدا بيان كنندة حلال و حرام الهي: يكي ديگر از ويژگي‏هاي منحصر به فرد حجت‏هاي خداوند، مرجعيت آنان براي بيان حلال و حرام الهي است. اين ويژگي از ابتداي تاريخ تا روزي كه بشر در كرة زمين حيات دارد استمرار داشته و خواهد داشت و بشر هيچ‌گاه از راهنمايي حجت‏هاي الهي بي‏نياز نخواهد شد.


 امام صادق‏(ع) در اين زمينه مي‏فرمايد:
مازالت الأَرض إلّا ولله فيها الحجَّة حجَّة يعرِّف الحلال و الحرام و يدعو إلي سبيل اللّهِ.16
تا زماني كه زمين پابرجاست در آن براي خدا حجتي است كه حلال و حرام را به مردم مي‏شناساند و آنها را به راه خدا فرامي‏خواند.
8ـ2. پيروي از حجت‏هاي الهي شرط نجات و رستگاري: چون حجت‏هاي الهي تنها معيارهاي شناخت حق از باطل و معروف از منكرند، نجات و رستگاري نيز تنها در گرو پيروي و اطاعت از آنهاست و هركس راهي جز راه آنها بپيمايد و سر در گرو اطاعت كسي جز آنان بگذارد، جز گمراهي و بهره‏اي نخواهد داشت.
فرازي از زيارت «جامعة كبيره» كه از امام هادي(ع) نقل شده است، اين موضوع را به خوبي روشن مي‏سازد:
هلك من عاداكم وخاب من جحدكم و ضلَّ من فارقكم و فاز من تمسَّك بكم و أمن من لجأ إليكم و سلم من صدَّقكم و هدي من اعتصم بكم من اتَّبعكم فالجنَّة مأويه و من خالفكم فالنَّار مثويه.17
هركه با شما دشمني ورزيد نابود شد؛ هركه شما را تكذيب كرد نوميد گشت؛ هركه از شما دوري گزيد، گمراه شد؛ هركس به شما تمسك جست پيروز شد؛ هركه به شما پناه آورد ايمني يافت؛ هركه شما را تصديق كرد به سلامت رسيد؛ هركه با شما همراه شد هدايت يافت؛ هركس شما را پيروي كند بهشت پناهگاه اوست و هركس به مخالفت شما برخيزد آتش جايگاه اوست.
9ـ2. ضرورت شناخت حجت‏هاي الهي: در بسياري از روايات برضرورت شناخت حجت و امام عصر تأكيد شده تا آنجا كه در روايت متواتري كه از پيامبرگرامي اسلام‏(ص) نقل شده، نشناختن امام برابر با مرگ در زمان جاهليت دانسته شده است.
از اين‏رو سفارش شده است كه همواره از خدا بخواهيد كه حجتش را به شما بشناساند تا از گمراهي و جهالت نجات يابيد.
در قسمتي از دعاي «معرفت» كه بر خواندن آن درزمان غيبت تأكيد شده، آمده است:
... أَللّهمَّ عرِّفني حجَّتك فإنَّك إن لم تعرِّفني حجَّتك ضللت عن ديني.18
بار خدايا، مرا با حجّت خود آشنا ساز؛ كه اگر مرا با حجّتت آشنا نكني از دينم گمراه شوم.
10ـ2. حجت‏هاي خدا واسطة فيوضات الهي: از بسياري از ادعيه، زيارات و روايت‏هايي كه از ائمة معصومين(ع) نقل شده است، چنين استفاده مي‏شود كه همة فيوضات و نعمت‏هاي مادي و معنوي كه از سوي خداوند بر بندگان ارزاني مي‏شود، به واسطه يا به بركت وجود حجت‏هاي الهي است.
در بخشي از زيارت «جامعة كبيره» در اين زمينه چنين مي‏خوانيم:
بكم فتح الله و بكم يختم و بكم ينزِّل الغيث و بكم يمسك السَّماء أن تقع علي الأرض إلّا بإذنه و بكم ينفِّس الهمَّ و يكشف الضُّرَّ.19
 خداوند به شما گشوده و به شما پايان مي‏دهد. به شما باران را نازل مي‏كند و آسمان را از اينكه جز به اذن او، بر زمين فرو افتد نگه مي‏دارد و به شما اندوه را مي‏برد و سختي‏ها را برطرف مي‏سازد.
    در فرازي از دعاي «عديله» نيز دربارة آخرين حجت حق، حضرت مهدي(ع) چنين آمده است:
 ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الأَرض و السَّماء.20
به بقاي او دنيا باقي است و به بركت او مردم روزي داده مي‏شوند و به وجود او آسمان و زمين پابرجاست.
11ـ2. حجت‏هاي الهي شاهدان و گواهان برمردم: در روايات بسياري بر اين نكته تأكيد شده است كه حجت‏هاي خداوند شاهد و گواه بر اعمال مردمان بوده و در روز قيامت به نفع يا ضرر آنها شهادت مي‏دهند.
در روايتي كه از امام علي‏(ع) نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:
إنَّ الله طهَّرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علي خلقه و حجَّته في أرضه.21
خداوند ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه برآفريدگان خويش و حجت خود در زمين ساخته است.
امام صادق(ع) نيز در تفسير آية شريفه:
 و كذلك جعلناكم أُمَّة وسطاً لتكونوا شهداء علي النَّاس و يكون الرَّسول عليكم شهِيداً.22
و بدين گونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
مي‏فرمايد:
 نحن الأُمَّة الوسطي و نحن شهداء الله علي خلقه و حججه في أرضه... فرسول الله‏صلي الله عليه وآله الشَّهيد علينا بما بلغنا عنِ اللّهِ عزّوجل و نحن الشهداء علي الناس فمن صدَّق صدَّقناه يوم القيامة و من كذَّب كذَّبناه يوم القيامة.23
 ما هستيم امت ميانه و ماييم گواهان خدا بر آفريدگانش و حجت‏هاي او در زمينش... پس فرستادة خدا گواه و ناظر برماست به سبب آنچه از سوي خداي عزّوجلْ به ما ابلاغ كرده است. و ما گواهانيم بر مردم. پس هركه ما را تصديق كند، روز قيامت تصديقش كنيم و هركه ما را تكذيب كند، روز قيامت تكذيبش كنيم.
12ـ2. عرضة اعمال مردم بر حجت‏هاي الهي: نكتة ديگري كه در زمينة جايگاه حجت‏هاي خداوند در عالم هستي بايد يادآور شد، اطلاع و آگاهي آنها از اعمال مردمان است. براساس روايات فراواني كه از امامان معصوم‏(ع) وارد شده است، اعمال مردم هر صبح و شام به حضور حجت و امام عصر(ع) عرضه مي‏شود و ايشان از اعمال خوب و پسنديدة مردم شاد و از اعمال ناشايست آنها اندوهگين مي‏شوند.
«سماعه» نقل مي‏كند كه روزي امام صادق‏(ع) فرمود:
 ما لكم تسوون رسول اللّه‏صلي الله عليه وآله؟
 چرا فرستادة خدا(ص) را اندوهگين مي‏سازيد؟
در اين هنگام مردي پرسيد: چگونه ما او را اندوهگين مي‏سازيم. و آن حضرت در پاسخش فرمود:
 أما تعلمون أنَّ أعمالكم تعرض عليه فإذا رأي فيها معصيةً ساءه ذلك فلاتسؤوا رسول الله و سرُّوه.24
مگر نمي‏دانيد كه اعمال شما برآن حضرت عرضه مي‏شود و چون گناهي در آن ببيند اندوهگين مي‏شود؟ پس فرستاده خدا را اندوهگين نكنيد و او را شادمان سازيد.
يكي از اصحاب امام رضا(ع) مي‏گويد: «روزي به امام رضا(ع) عرض كردم: براي من و خانواده‏ام به درگاه خدا دعا كنيد» و آن حضرت فرمود:
 أولست أفعل والله إنّ أعمالكم لتعرض عليَّ في كلِّ يوم و ليلة.25
مگر دعا نمي‏كنم؟! به خدا سوگند كه اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه مي‏شود.
رواي مي‏گويد: «اين مطلب بر من سنگين آمد، پس امام‏(ع) به من فرمود:»
 أما تقرء كتاب الله عزَّوجلَّ: «و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون»؟26 قال: «هو و الله عليُّ ابن أَبي طالب».
 مگر تو كتاب خداي عزّوجلّ را نمي‏خواني كه مي‏فرمايد: «و بگو: [هركاري مي‏خواهيد] بكنيد، كه به زودي خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست»؟ به خدا كه آن [مؤمن] علي بن ابي‏طالب است.
آنچه گذشت بخش كوچكي از معارف ارزشمندي است كه در آموزه‏هاي اسلامي دربارة حجت‏هاي الهي آمده است. اما همين بخش كوچك نيز به خوبي نقش، جايگاه و مقام و منزلت آنان را در عالم هستي نشان داده و روشن مي‏سازد كه ما منتظر ظهور چه شخصيتي هستيم. شخصيتي كه در عين غيبت ظاهري در لحظه لحظة زندگي ما نقش دارد و همة خيرات و بركات مادي و معنوي به وسيلة او به ما مي‏رسد.
بي‏ترديد چنين انتظاري آثار بسيار ارزشمندي در زندگي فردي و اجتماعي منتظران خواهد داشت. آثاري كه در هيچ يك از انتظارهايي كه ديگر اديان و مكاتب مروج و مبلغ آن هستند يافت نمي‏شود.
 
پي‌نوشت‌ها:
1. ر.ك: القيومي، احمد بن محمد، المصباح المنير، ص 121؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 53؛ الشرتوني اللبناني، سعيد الخوري، اقرب الموارد في فصح العربيه و الشوارد، ج 1، ص 164؛ جر، خليل، فرهنگ لاروس، ترجمة سيد حميد طبيبيان، ج 1، ص 808؛ عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، ص779.
2. الراغب الإصفهاني، ابوالقاسم الحسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن في غريب القرآن، ص107.
3. ر. ك: كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج1، ص 168 ـ 438.
4. سوره نساء (4)، آيه 165.
5. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.
6. كليني، محمد بن يعقوب، همان، ج 1، كتاب الحجّة، ص 178 ـ 179، ح 8.
7. همان، ح 9.
8. در برخي از نسخه‌هاي الكافي به جاي «حتي» كلمه «حيّ» آمده است.
9. كليني، محمد بن يعقوب، همان، ص 177، ح 2.
10. الحميري، ابوالحسن عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص 351.
11. همان، ص 179، ح 10.
12. نهج البلاغه، كلمات قصار 147، ترجمه سيد جعفر شهيدي، ص 388.
13. كليني، محمد بن يعقوب، همان، ص 391، ح1.
14. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.
15. همان.
16. كليني، محمد بن يعقوب، همان، ص 178.
17. قمي، شيخ عباس، همان.
18. صدوق، محمد بن علي بن حسين، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب  ، ص 512، ح 43.
19. قمي، شيخ عباس، همان.
20. همان.
21. كليني، محمد بن يعقوب، همان، ص 191، ح 5.
22. سورة بقره(2) آية 142.
23. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ص 190، ح 2.
24. همان، ص 219، ح 3.
25. همان، ص 220 ـ 219، ح 4.
26. سورة توبه (9) آية 105.

چهار نائب امام زمان چگونه به این مقام نائل شدند و از اهالی کجا بودند ؟

 

چهار نائب امام زمان چگونه به این مقام نائل شدند و از اهالی کجا بودند ؟

 اولين نايب عثمان بن سعيد بود. كنيه وي ابو عمر و لقبش عمري بود. او از قبيله اسد و ساكن شهر سامرا بود، لذا گاهي عسكري نيز به او گفته مي‌شود. چون شغلش روغن فروشي بود، سمان نيز خوانده مي‌شد. او نايب امام هادي(ع) وامام حسن عسكري(ع) هم بود و از سوي امام عسكري(ع) در جمع چهل نفر از شيعيان به جانشيني امام غايب تعيين شد.(غيبت شيخ طوسي، ص357).
نايب دوم محمد فرزند نايب اول بود، در همان شهر زندگي مي‌كرد و به همان شغل مي‌پرداخت. او از سوي امام عسكري(ع) و پدر خويش به مردم معرفي شد تا بعد از پدر جانشين او باشد. علاوه بر اين در توقيعات مختلف امام زمان(ع) ايشان جانشين پدر اعلام شد.(غيبت شيخ طوسي، ص362).
نايب سوم، حسين بن روح بود. او از خاندان نوبخت و ايراني بود و در بغداد زندگي مي‌كرد. وي از وكلاي نايب دوم بود و نايب دوم به امر امام زمان(عج) بعد از خود حسين بن روح را به مردم معرفي كرد.
نايب چهارم علي بن محمد سمري بود. او نيز به معرفي نايب سوم نيابت را عهده دار شد كه اين معرفي نيز به فرمان امام زمان(ع) بود. و البته قرائن و نشانه‌ها و كرامت‌هاي فراواني وجود داشت كه شيعيان به وسيله آنها يقين مي‌كردند اين فرد نايب واقعي امام است و راست مي‌گويد.

اهل مشرق در عصر ظهور

 

اهل مشرق در عصر ظهور

پيامبر اكرم(ص) فرمودند: گنجي در نزد شماست كه بر سر آن جنگي ميان سه نفر از فرزندان پادشاهان اتفاق مي‌افتد كه هيچ يك در آن به پيروزي نمي‌رسند. سپس از سمت مشرق پرچم‌هاي سياهي پديدار مي‌شود، آنها نبردي خواهند كرد كه هرگز مانند آن اتفاق نيفتاده است.



اشاره:
پيامبر اعظم(ص) اسلام مجموعة تكامل‌يافتة فضائل همة انبياء و اولياي الهي در طول تاريخ و درخشان‌ترين كهكشان عالم وجود است كه هزاران منظومه و خورشيد درخشان فضيلت و كرامت را در خود جاي داده است، علم توأم با اخلاق، حكومت همراه با حكمت، عبادت همراه با خدمت به خلق، جهاد توأم با رحمت، عزت همراه با فروتني، روزآمدي توأم با دورانديشي و صداقت با مردم در عين پيچيدگي‌هاي سياسي از ويژگي‌هاي بارز پيامبر اكرم(ص) است.
جلوة آشكار و مظهر اسماي خداوندي، نمونة انسان كامل و سرآمد تمام پيامبران و ختم رسل است.
پيامبر رحمت و رأفت  دربارة ويژگي‌هاي ياران آخرين جانشين خود، يعني حضرت مهدي(ع) بياناتي دارند كه به اجمال به چند نمونه از آن‌ها اشاره مي‌كنيم.

در روايات رسيده از پيامبر اعظم(ص) شاهد اسامي برخي از ملت‌ها و يا سرزمين‌هايي هستيم كه ظاهراً نقش خاصي را در آخرالزمان و هنگامة ظهور ايفا مي‌كنند و نيز ارتباط خاصي با امر ظهور و نهضت آن حضرت دارند. يمن، عراق، مصر، فلسطين، شام و ايران نمونه‌هايي از اين مناطق‌اند. در اين مجال نگاهي به رواياتي مي‌اندازيم كه متوجه اهل خراسان (ايران)اند؛ آنهايي كه در لسان روايات به «اهل المشرق» و يا «اهل الفارس» تعبير شده‌اند. قبل از بررسي اين احاديث، برخي از صفات و ويژگي‌هاي اين گروه كه هر كدام در روايتي ذكر شده است را بنگريد:
پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايند: آنها كساني هستند كه اگر دين در ثريا باشد مرداني از ايشان به سوي آن رفته و به آن دست مي‌يابند1، پس از من در [نوع] رابطه‌شان با اهل بيت من مورد آزمايش قرار مي‌گيرند2، سرسپردگان و پيروان حضرت مهدي(ع) هستند3، مانند آهن محكم و استوار4، و مانند شير درنده، شجاع و مقاوم‌اند5، همة آنها بهشتي خواهند بود6.
نمونه‌هاي بسياري از اين احاديث در كلام مبارك پيامبر اكرم(ص) ديده مي‌شود، اما آنچه كه به عنوان نشانة اين گروه آمده است «رايات سود» يا همان پرچم‌هاي سياه رنگ است كه از مشرق ظهور مي‌كند. اينكه صاحبان اين پرچم‌ها چه كساني هستند و چه خواهند كرد سؤالي است كه جواب آن را در روايات جستجو كرديم:

كسي كه آنها را ياري كند خداوند را ياري كرده است، در غير اين صورت خداوند آنها را خوار و ذليل مي‌كند.

پيامبر اكرم(ص) از بلاهايي كه به اهل بيت او خواهد رسيد ياد كردند تا آنكه فرمودند:
پرچمي از مشرق به رنگ سياه ظهور كرده كه هر كس آن را ياري كند خداوند را ياري كرده و هر كه آن را ياري نكند خداوند او را خوار و ذليل مي‌نمايد. تا آنكه صاحبان پرچم نزد مردي مي‌آيند كه هم‌نام من است. و او را امير خود مي‌گردانند و خداوند نيز او را تأييد و ياري مي‌كند.7
البته تعداد رواياتي كه در مورد «پرچم‌هاي سياه» وارد شده، متعدد و فراوان است و شايد اصل آن، يك حديث باشد كه به صورت‌هاي متعددي بيان شده است. اما آنچه كه پس از تحقيقات به آن رسيديم، مطمئن شديم كه اصل حديث متوجه آمادگي طايفه‌اي از خراسان براي پيروي و ياري حضرت مهدي(ع) است.8

هركه از آنها آگاهي يابد به سوي آنها برودو با ايشان بيعت نمايد.

آن حضرت مي‌فرمايند كه پرچم‌هاي سياهي از سمت مشرق پديدار خواهند شد كه دارندگان آنها دل‌هايي سخت‌تر و محكم‌تر از آهن دارند و هر كسي خبر آنها را بشنود بايد بهسوي آنها رفته و با ايشان بيعت نمايد، هرچند از روي يخ بگذرد.9
در اين روايات نام مبارك حضرت مهدي(ع) و نيز برخي از صفات ايشان هم آمده است:
حضرت مهدي(ع)، خليفةالله، هم در ميان آنهاست.
هرگاه ديديد پرچم‌هاي سياه از سمت خراسان ظاهر شده نزد آنها رفته هرچند از روي يخ بگذريد. خليفه‌الله، حضرت مهدي(ع) در ميان آنهاست.10



اگر كوه‌ها بر سر راهش قرار گيرند آنها را نابود مي‌سازد.

مردي از فرزندان امام حسين(ع) از سمت مشرق خروج خواهد كرد كه اگر كوه‌ها بر سر راهش قرار گيرند، آنها را منهدم كرده و از ميانشان راه مي‌گشايد.
روايات، حاكي از ظهور گروهي قدرتمند از مشرق‌اند كه به فرماندهي شخصي به نام شعيب بن صالح از قبيلة بني تميم است. وي با ياران سفياني نبرد كرده و آنها را شكست مي‌دهد تا آنكه وارد بيت‌المقدس شده و آمادة حكومت حضرت مهدي(ع) مي‌گردد. و از سمت شام توسط سيصد نفر نيز ياري مي‌شوند، بين خروج او (شعيب) و رسيدن حضرت مهدي(ع) هفتاد و دو ماه طول مي‌كشد.12
در روايت ديگري آمده است:
فتنه‌ها شهر زوراء را فرا مي‌گيرد تا آنكه بسياري از زن‌ و مردها كشته مي‌شوند و اموال‌ها غارت مي‌گردد و چه تجاوزهايي كه به نواميس مردم صورت مي‌گيرد، خداوند رحمت كند كسي كه زنان بني‌هاشم را در آن روز پناه دهد كه آنان حرمت و آبروي من مي‌باشند... سپس مردي از قبيلة بني عقيم به نام شعيب بن حاصل خروج مي‌كند،‌ پرچم شعيب سياه و هدايت شده به نصر و ياري و كلام الهي بوده تا آنكه خود را به حضرت مهدي(ع) مي‌رساند و ميان ركن و مقام با او بيعت مي‌كند.13

هر كه از او پيروي نمايد نجات يافته و هر كه از او تخلف كند هلاك خواهد شد
.
رسول خدا(ص) مي‌فرمايند: قيامت بر پا نخواهد شد، تا آنكه قائم ما براي حق به اذن خداوند متعال قيام كند. هر كس از او پيروي كند نجات يافته و هر كس از او تخلف كند هلاك خواهد شد. به خاطر خدا، به هر شيوه‌اي هر چند از روي يخ بگذريد، نزد او برويد كه او خليفة خداوند عزوجل است.14
همان‌طور كه مشاهده مي‌فرماييد در اين احاديث تعبير به اين مضمون آمده است كه... ولو حبواً علي الثلج (هرچند از روي يخ بگذريد). اين تعبير در روايات، مختص به بلاد خراسان است.15

صاحبان پرچم‌هاي سياه جنگي خواهند كرد كه هرگز مانند آن اتفاقي نيفتاده است
.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: گنجي در نزد شماست كه بر سر آن جنگي ميان سه نفر از فرزندان پادشاهان اتفاق مي‌افتد كه هيچ يك در آن به پيروزي نمي‌رسند. سپس از سمت مشرق پرچم‌هاي سياهي پديدار مي‌شود، آنها نبردي خواهند كرد كه هرگز مانند آن اتفاق نيفتاده است (راوي گويد سپس حضرت چيزي فرمودند كه آنرا به خاطر ندارم) آن‌گاه فرمودند: هنگامي كه آن پرچم‌ها را ديديد به هر وسيله‌اي كه مي‌توانيد هر چند از روي يخ بگذريد خود را به آنها رسانده و با ايشان بيعت كنيد، زيرا او خليفة خدا حضرت مهدي(ع) است.16
البته قابل ذكر است كه روايات،‌ آغاز امر ظهور گروهي كه از مشرق برخاسته و خود را آماده و مهيا براي پيروي از آن حضرت مي‌كند، را مورد توجه قرار مي‌دهند و چيزي از ظهور خود آن حضرت از مشرق در اين روايات وجود ندارد. آنچه كه مشهور و متواتر است آن است كه حضرت مهدي(ع) در مكه ظهور خواهند كرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. قرطبي، الجامع‌لأحكام القرآن، ج16، ص76؛ طبرسي، مجمع‌البيان، ج5، ص108.
2. كنزالعمال، ج11، ص124.
3. منتخب الاثر، ص304.
4. ينابيع المودة، ص491؛ بحارالانوار، ج51، ص84.
5. جمع‌الجوامع، ج1، ص1019.
6. كنزالعمال، ج4، ص299.
7. بحارالانوار، ج28، ص78.
8. كوراني، علي، معجم الاحاديث المهدي(ع)، ج2، ص390.
9. اثبات الهداة، ج3، ص596؛ ينابيع المودة، ص182.
10. ابن طاووس، ملاحم، ص53؛ ينابيع المودة، ص182.
11. منتخب الاثر، ص199؛ اثبات الهداة، ج3، ص614.
12. ملاحم ابن طاووس، ص49.
13. همان، ص137.
14. عيون اخبار الرضا، ج2، ص59؛ منتخب الاثر، ص204.
16. بحاالانوار، ج51، ص83.

سرنوشت شيطان در ظهور چگونه است؟

 

سرنوشت شيطان در ظهور چگونه است؟

در قرآن مجيد از شيطان نقل ميکند که پس از اينکه به دليل سجده نکردن بر انسان و تمرد از دستور الهي، رانده شد، به خداوند عرض کرد: " قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ"؛"پروردگارا! مرا تا روزي که بر انگيخته خواهند شد مهلت ده"(حجر، 36). شيطان در اين درخواست دو مطلب را از خداوند متعال خواسته است: 1. به او مهلت داده شود، 2. اين مهلت تا قيامت و روز مبعوث شدن بندگان ادامه داشته باشد.
پاسخ حضرت حق تعالي به او چنين است: " قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ؛تو از مهلت يافتگاني، تا روز و وقت معلوم"(حجر، 37و38) خداوند متعال به او مهلت داده است و درخواست اولي او را اجابت کرده است. اما درخواست دوم او او را که خواسته بود تا روز قيامت مهلت داشته باشد اجابت نشده است، بلکه تا روز و وقت معلوم به او مهلت داده شده است. پسرش اين است که " وقت معلوم" چه زماني است؟ در بحار الانوار، ج60 ص221، از امام صادق(ع) روايتي وارد شده است ابن وهب از امام درباره سرنوشت ابليس در آيه پرسش ميکند که اين روز، چه روز و زماني ااست؟ امام ميفرمايند: "اي وهب! آيا تصور ميکني که آن روز زماني است که خدا در آن روز مردم را مبعوث ميکند؟(چنين نيست) بلکه خداوند ابليس را تا روز قيام قائم ما مهلت ميدهد. در آن زمان حضرت، ابليس را محم ميگيرند و گردن او را ميزند و آن روز، زمان معلوم است."
هدف اصلي انسان سعادت است و سعادت در جامعه بشري با حکومت حضرت مهري(ع) حاصل ميشود که در آن زمان زمين پر از عدل و داد ميشود و خبري از کفر و ظلم نيست. در آن زمان، قلبها از وسوسههاي شيطاني پاک ميشود و فساد نابود ميگردد. در اين روز، ابليس که کاري جز وسوسه و به انحراف کشاندن جامعه بشري ندارد، به عنوان اصل فساد، گردن زده ميشود پس منظور از کشته شدن ابليس و شيطان به دست حضرت، به قتل رساندن شيطان و پايان مهلتي است که به شيطان داده بود.
البته قتل شيطان و ابليس، به معناي از بين رفتن همه شياطين به ويژه انسانهاي شيطان صفت نيست، زيار تکليف برقرار است و تکليف دائر مدار اختيار خير و شر است و برخي انسانها هتسند که نقش شيطان را بر عهده دارند. ضمن اينکه نفس اماره نيز اتس. امام رئيس شيطانها را که نقشي اساسي براي انحراف و گناه دارد از بين ميبرد.
براي آگاهي بيشتر به تفسير الميزان، ج14، ص167ـ 169 ذيل آيه 38 از سوره مبارکه حجر و ص 184 ذيل بحث روايي آيه مذکور مراجعه شود.

اندیشه های بنیادین مهدوی(ع)

 

اندیشه های بنیادین مهدوی(ع)

خوشبختانه در چند سال اخیر گرایش عمومی نسبت به مهدویت افزایش نسبی خوبی داشته و مهمترین نمود آنرا فعال شدن مراسم دعای ندبه در کل کشور دانست و نمودهای دیگر آن همچون برگزاری همایشهایی در این زمینه، پخش دعای ندبه از سیما، توجه مسئولین فرهنگی به این مسئله و از طرفی تحولات جهانی در گسترش فرهنگ مهدویت موثر بوده. بحرانها و ظلم و ستمی که در سراسر جهان گسترش یافته همانند قتل عام مردم مسلمان در بوسنی، افغانستان، عراق، فلسطین و... و توجه بیشتر مسلمانان به مسئله مهدویت و فرج جلب نموده. با این وجود خلاء هایی در این زمینه وجود دارد که مهم نیز می باشد و آن نبود آشنایی صحیح، با وجود علاقه وافر به فرهنگ مهدویت نسیت به اعتقادات و دیدگاههای صحیح در این باره می باشد. هنوز جمعیت زیادی از جامعه دیدگاه درست و صحیحی از فرهنگ مهدویت ندارند و بعضاً به فرهنگ مهدویت پایبند نیستند گرچه دوستداران حضرت صاحب الزمان(عج) فراوان و تمامی مسلمانان چشم اننتظار ظهور فرج هستند اما صرف اعتقاد کافی نیست. ما می بایست عملاً در زندگی خود با فرهنگ مهدوی هماهنگ باشیم. در اینجا سعی می شود این مباحث با عناوین اندیشه های بنیادین مهدوی(عج) که مورد نیاز جامعه است سلسله وار تقدیم گردد:

1- مولفه های موفقیت در تحصیل و کار در دیدگاه اندیشه های مهدوی

« و تفضّل علی المتعلمین با الجهد و الرغبه»

2- رابطه رفتار انسان با اندیشه او رابطه ای قوی و مستحکم است. رفتار انسان برخواسته از اندیشه اوست و این اندیشه و تفکر است که رهبر و راهنمای رفتار و کردار انسان است. قرآن کریم که کاملترین بخشنامه سعادت انسان است در دستورات انسان ساز فردی و اجتماعی، اندیشه و اصلاح آنرا بعنوان زیر بنا و مبنای رفتار انسان مطرح می نماید. تا در پرتو ساخت اندیشه و تفکر، رفتار انسان نیز خودبخود ساخته شود. بعنوان مثال: در سوره والعصر خداوند متعال می فرماید:« والعصر ان النسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات».

ایمان که بالاترین و متعالی ترین اندیشه است را ذکر و سپس انسانها را به عمل صالح امر می نماید.



- سوره بقره قبل از سفارش به نماز و انفاق «الذین یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون» اندیشه متعالی ایمان بهغیب را مطرح می نماید. «الذین یومنون بالغیب و...».

ائمه اطهار سلام الله علیهم نیز همانند قرآن کریم، همیشه سازندگان اندیشه های متعالی بودند و در کنار آن رفتار انسانها را نیز اصلاحگری می کردند. در سفارشات و ادعیه امام زمان علیه السلام نیز به این نکته می رسیم. لذا بر آن هستیم که اندیشه های بنیادین امام عصر ارواحنافداه را در مرد تربیت مورد بررسی قرار دهیم. لذا در این نوشتار به عوامل و مولفه های موفقیت کارآموزان می پردازیم.

- عوامل موفقیت:

آرزوی هر انسان کارآموزی از دانش آموز و دانشجو گرفته تا کارگران و هنرآموزان و... رسیدن به قله های موفقیت و پیروزی و کسب کمالات انسانی و کاری است. در راه رسیدن به این موفقیت ها، انسان باید راههای زیادی را پشت سر بگذارد و در این زمینه هم آثار زیادی نگشته شده است. ولی اگر تمام این کتابه و آثار را خلاصه کنیم و اندازه جمله امام زمان(ع) مفید واقع نخواهد شد. امام زمان(ع) در دعای خود می فرمایند: « و تفضّل علی المتعلمین با الجهد و الرغبه».

امام زمان(ع) برای رسیدن به کمال و طی طریق دو سفارش به متعلمین می نمایند. که با وجود آندو قطعاً به کمال خواهند رسید و الا ره را به پایان نخواهند برد.

عوامل موفقیت دو چیز است: 1- تلاش و کوشش 2- عشق و علاقه و رغبت به رشته مورد علاقه

1- جهد:

خداوند در قرآن می فرماید: « لیس للانسان الا ماسعی». سعادت و خوشبختی هرکس در گرو عملش می باشد. صفات گیتی و نظام جهان آفرینش گواه روشنی است که کامیابی هر موجودی وابسته به فعالیت و کوشش اوست. تا صدها فعل و انفعال شیمیایی در یک نهال بوجود نیاید، هرگز بصورت یک درخت برومند در نخواهد آمد. هر موجود ذی روح از روی غریزه و فطرت این حقیقت را بدست آورده که بقاء ناموس حیات در گرو کار و کوشش است.

الف- یکی از عوامل پیروزی و موفقیت زنده نگهداشتن روح کار و فعالیت در وجود انسان است. شخصیتهای بزرگ اسلامی نیز با کار و تلاش زیاد به موفقیت های زیادی نائل آمدند. ابن رشد دانشمند اسلامی از زمانی که با کتاب آشنا شده بود، حتی یک روز از عمر خود را بدون مطالعه و تفکر نگذرانده بود.

ب- استفاده عالی از تمام فرصتها نیز از مولفه های دیگر موفقیت است. ابن خلدون مورخ بزرگ اسلامی شاهکار نفیس خود بنام « مقدمه ای بر تاریخ» در تبعیدگاه نوشته. خواجه نصیرالدین طوسی کتاب بزرگ و ذیقیمت خود «شرح اشارات» را در بازداشگاه «الموت» نوشت. دانشمند بزرگ مرحوم شهید اول اثر نفیس خود «لمعه» را که متن قوانین اسلامی است در زندان نوشت.

2- رغبت:

عشق و علاقه به کار و رشته عامل دوم موفقیت است.

در هر سری شوریست، خوشبخت کسی است که ذوقش را دریابد. از رموز کامیابی جوان این است که جوان رشته ای را تعقیب کند که مطابق ذوق و سلیقه و توانایی روحی و فکری او باشد.

دستگاه آفرینش همه را یکنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانایی همه کار بودیعت ننهاده است. بلکه برای گردش چرخهای اجتماعی، افراد را با ذوق و استعدادهای مخصوصی آفریده است تا هریک رشته ای را دنبال کند که ذوق آنرا دارد. و کاری را انجام دهد که از عشق باطن و نیروی فطری او سرچشمه می گیرد.

عقربه استعداد هر فردی از هنگام تولد بسوی کاریکه برای آن آفریده شده است، متوجه است. انسان موفق و سعادتمند کسی است که مربیان او سمت تمایل این عقربه او را بدست آورند.

خودشناسی برای غور در دریای وجود خویش است تا انسان با نورافکنهای قوی خود، خود را شناخته و مسیرش را بر اساس استعدادها و ذوقش انتخاب کند.

عشق و علاقه آثاری دارد:

1- انگیزه ایجاد می کند و به انسان شور فعالیت می دهد.

2- پشتکار به انسان می دهد.

3- و با پشتکار و انگیزه موفق خواهد شد.

ولی بی رغبتی در کار:

1- کسالت به بار می آورد.

2- انگیزه را تضعیف می کند.

3- سپس منجر به شکست می شود.

آثار صدقه براي حضرت مهدي(عج)

 

آثار صدقه براي حضرت مهدي(عج)

یکی از اعمالی که به آن بسیار اهمیت داده شده است، صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) بوده است چون یکی از تکالیف زمان غیبت صدقه دادن است به آنچه که میسر است برای حفظ وجود مبارک امام زمان (ارواحنا فداه).
به طور کلی صدقه آثاری دارد... یکی اینکه صدقه نمایشگر صداقت ایمان مومن است که با انجام آن نشان می دهد تا چه حد در وادی ایمان و خداپرستی صادق است و از این طریق رفع نیازمندیهای مومن می گردد و سبب پیدایش رفاه عمومی می گردد و همچنین صدقه یکی از عوامل سازندگی انسان نیز هست چنانکه قرآن می فرماید:
ای رسول ما، تو از مومنان صدقات را دریافت کن تا بدان صدقات نفس آنها را پاک و پاکیزه سازی. مومن صدقه را باید برای خود یا برای فایده و غرضی که در نظر دارد بدهد و یا برای حفظ نفس خود و یا محبوب و عزیزی که بسیار نزد او گرامی است دهد و چه محبوبی بالاتر از امام زمان (عج) که اصلاح بسیاری از اموردینی و آخرتمان متوقف به وجود و سلامتی آن حضرت است و این مطلب به دلیل عقل و نقل ثابت است که هیچ شخصی عزیزتر و گرامی تر نیست و نباید باشد مگر وجود مقدس امام زمان (عج) تعالی فرجه الشریف بلکه امام باید محبوبتر از شخص خودمان باشد و اگر چنین اعتقادی نداشته باشیم در ایمان و معرفتمان نسبت به آن حضرت ضعف و خللی وجود دارد.
سیدبن طاووس رحمه الله به ما سفارش کرده و می فرماید:
ابتدا برای حضرت مهدی (عج) صدقه بده قبل از اینکه برای خود و عزیزانت صدقه بدهی. باید توجه داشت که آن حضرت هیچ نیازی به صدقه دادن ما ندارد بلکه از شئون بندگی و ادای بعضی از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود یک نوع اظهار محبت و دوستی به آن حضرت است و این عمل راه و سببی است برای جلب رضای پروردگار و حلول قرب به خداوند در قضای حوایج و دفع بلا.

از آثار صدقه به انفاق کنندگان آن می رسد مخصوصاً اگر انفاق برای اظهار محبت و دعا برای وجود مقدس امام زمان (ع) باشد.
سیدابن طاووس می نویسد: ایامی که در مدرسه علمیه بعثت سکونت داشتم طلبه ای که نزد من موثق بود راجع به صدقه برای وجود نازنین امام زمان (ارواحنا فداه) می گفت:
شبی از حرم حضرت رضا (ع) به طرف مدرسه می آمدم در آن شب بسیار برای امام زمان (عج) دعا کردن و در فراقش اشک ریختم در وقت برگشتن از حرم به بازار سرشور رسیدم که فقیری جلوی مرا گرفت و از من چیزی خواست هر چه دست در جیب لباسهایم کردم چیزی پیدا نکردم مگر یک پنج ریالی آن را با آنکه کم بود با شرمندگی به آن فقیر دادم و نیت کردم که این صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمانم باشد.
فردای آن شب هنگامی که برای حضور در درس به بازار سرشور رسیدم یکی از کسبه ها که قبلاً مرا می شناخت تا چشمش به من افتاد مرا با صدای بلند صدا زد، وقتی که نزد او رفتم گفت: دیشب چه عملی را انجام دادم؟!
گفتم مگر چه شده است: گفت: دیشب در عالم رویا دیدم حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) سوار بر اسب سفیدرنگی هستند و وارد بازار سرشور شدند و جمعیتی در پشت سر آن حضرت در حرکت بودند که فرمودند: آمده ام جزای احسان فلان طلبه را بدهم (واسم تو را بردند)
و همچنین سیدبن طاووس، رحمه الله در ضمن دعاییکه برای صدقه دادن در وقت صفر است می فرماید: خدایا! این (صدقه) از آن و برای تو است و صدقه ای برای سلامتی مولایمان م ح م د – عجل الله تعالی فرجه – می باشد، و بر او درود بفرست آن هنگام کرده سفر است و در تمام حرکتها و استراحتهایش، در تمامی اوقات شب و روزش و صدقه ای است برای هرچه که متعلق به اوست.
یاد و توجه به امام زمان (عج) فریاد رس درماندگان.
سیدبن طاووس رحمه الله – معتقد بوده که مومن در هنگام روی آوردن شرایط و بلایا و امراض و هوسها و بلاخص در موقع روی آوردن شبهات و فتنه های باید به آن حضرت پناه برد و استمداد و کمک خواست که اوست الکهف الحصین و غیاث المضطرالمستکین.
یعنی پناهگاهی است که حصین دارد و حفظ می کند از خطرات و هر کس که مضطر شده و به مسکنت دچار گردیده اوست فریادرس درمانده و بیچاره ها.
و اوست مفزع العباد فی الواحیه الفاد: یعنی در گرفتاریهای سخت محل پناه و مفزع بندگان خداوند است لذا یکی از القاب شریف آن حضرت غوث است یعنی فریادرس.
ابوالوفاء شیرازی از حضرت رسول (ص) نقل می کند که فرمود: هرگاه درمانده و گرفتار شدی و به نهایت شدت رسیدی پس استغاثه کن به حجت (ارواحنا فداه) در او ترا درمی یابد و نجات می دهد و او فریادرس و پناه است از برای هر کس که به او استغاثه کند پس بگو:
یا مولای یا صاحب الزمان انا مستغیث بک.
لذا نقل شده که هرگاه مضطر شدی و راه را گم کردی آن حضرت را به این نام یاد کن.

چنانکه ابوبصیر از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل می کند که فرمود: هرگاه گم شدی در راه، پس فدا کن یا بگو یا صالح، و یا اباصالح ارشدونا الی الطریق رحمکم الله. عبید بن حسین زرندی که وادی خبر است از علی بن ابی حمزه می گوید: این بلا به ما رسیده یعنی راه گم کردیم، به بعضی از کسانی که با ما بودند امر نمودیم به اینکه از ما دور شوند و این نام را ندا کنند پس دور شدند و ندا کردند آنگاه نزد ما برگشتند و خبر دادند که صدای نازکی را شنیدند که می فرماید: راه طرف راست است و یا گفت: سمت چپ است، پس ما به آن طرف که فرموده بود رفتیم و راه را پیدا کردیم.

و همچنین علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: میراسحاق استرآبادی رحمه الله در بیابان گم می شود و از زندگی مایوس می گردد به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه متوسل می شود و آن غوث العظم، و ولی عصر و زمان را می خواند تا اینکه مورد لطف و مرحمت آن حضرت واقع می گردد و نجات پیدا می کند. به این جهت بین مردم معروف می شود.

علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: پدرم برایم نقل کرد که: در زمان ما مرد شریف و نیکوکاری بود که چهل حج پیاده رفته بود و در میان مردم مشهور و معروف بود که طی الارض دارد.
اتفاقاً در سالی به اصفهان آمد و بر ما وارد شد روزی از او پرسیدم: این طی الارض که در حق شما می گویند آیا صحت دارد یا آنکه واقعیت ندارد.

جواب داد: واقعیت ندارد و علت آن این است که:
در یکی از سالها با کاروانی به مکه رفتم تا آنکه در جایی رسیدیم که از آن مکان تا به شهر مکه هفت منزل مسافت بود اتفاقاً من به خاطر کاری که داشتم از حجاج عقب افتادم و قافله از نظر من دور شد من تنها ماندم و راه را هم گم کردم حیرات و سرگردان و هراسان در میان بیابان ماندم و چون برای پیدا کردن راه بسیار به اطراف دویدم تشنگی بر من غلبه کرد.
با اینکه امیدی به زنده ماندن نداشتم با صدای بلند به حالت استغاثه فریاد زدم: یا اباصالح ادرکنی و اغثنی یعنی یا اباصالح یا صاحب الزمان مرا دریات و به فریادم برس. ناگهان از دامنه بیابان سواری نمایان شد بعد از زمان کوتاهی نزد من آمد.
دیدم جوانی است خوشرو و گندمگون خوش لباس بر شتری سوار است و ظرفی پر از آب در دست دارد، به او سلام کردم او هم جواب مرا داد و فرمود: تشنه هستی؟
عرض کردم آری.
ظرف آب را به دستم دادند و من از آن آب آشامیدم.
سپس فرمود: می خواستی به قافله برسی؟
عرض کردم آری!
سپس مرا در ردیف خود سوار بر شتر کردند و به سمت مکه متوجه شدند. من عادت داشتم که هر روز حرز يماني را بخوانم و چون خود را در آسایش و آسودگی دیدم و وحشت از من دور شد شروع به خواندن حرز يماني كردم.
آن بزرگوار در بعضی از فقرات از من غلط می گرفتند و می فرمود: این چنین نیست که می خوانی بلکه چنین بخوان.
اندک زمانی گذشت به صورت من نگاه کردند و فرمودند:
این مکان را می شناسی؟
خوب که تامل کردم خود را در ابطح دیدم.
فرمودند: فرود آی
چون پیاده شدم از نظرم غایب شد.
دانستم که او مولای من صاحب الزمان (ارواحنا فداه) بود.
از مفارقت آن جناب دلتنگ شدم و از نشناختن حضرتش در زمان ملاقات تاسف خوردم. هفت روز از این واقعه گذشت تا حجاج رسیدند و مرا در مکه دیدند بعد از اینکه از زنده بودنم مایوس شده بودند.
لذتا حضورم را در مکه مستند به طی الارض کردند از این جهت است که مشهور به طی الارض شده ام.
علامه مجلسی می فرماید: پدرم (علامه مجلسی اول) گفت:
من حرز یمانی را در نزد وی خوانده و تصحیح نمودم و درخصوص آن به من اجازه داد.
برگرفته از كتاب امام زمان (عج) و سيد ابن طاووس: نوشته سيد جعفر رفيعي.

حكومت درخشان امام مهدى

 

حكومت درخشان امام مهدى

ما نمى توانيم درخشندگى حكومت جهانى حضرت قائم (عج ) را آنطور كه هست نشان دهيم ، ولى شايد با ذكر چند ويژگى از ويژگيهاى اين حكومت در همه زمينه هاى ، دورنمايى از اين نظام بهشتى و سراسر عدل آن را توصيف نموده و در معرض ديد خوانندگان قرار دهيم .
به طور كلى همانگونه كه ائمه عليه السلام و امام صادق عليه السلام فرمودند:
(( ان اللّه يحيى الارض بعد موتها؛))
((خداوند زمين را پس از مرگش زنده مى كند.))
و اين آيه را با ظهور امام قائم (عج ) تطبيق نمودند و فرمودند:
((خداوند زمين را به عدالت قائم (عج ) پس از مرگ رهبران ستمگرا زنده مى گرداند.))
با مقايسته زمين خشك و مرده با زمين پر از گل و گياه و ميوه و سبزه و آب و مقايسه آن با حكومت مهدى (عج ) به دست مى آوريم كه حكومت جهانى آن حضرت تا چه اندازه اى از عدل و صفا و امنيت و شادمانى در همه زمينه ها برخوردار است .
1- توحيد سراسرى در همه زمينه ها 
اكنون براى آشنايى بيشتر با اين دوران سراسر درخشان كه خداوند به آن سوگند ياد كرده  به ويژگيهاى زير كه نمايانگر دورنمايى از آن است توجه كنيم ، تا زمينه ساز اين ويژگيها باشيم :
امام صادق عليه السلام فرمود:
((وقتى كه قائم (عج ) قيام كند هيچ كافر و مشرك پيدا نمى شود مگر اينكه قيام او را انكار كرده و ناپسند مى شمرد ولى كار به جايى مى رسد كه اگر كافر و مشركى در شكم سنگى سخت ، پنهان شده باشند، آن سنگ مى گويد: اى مؤ من در شكم من كافر است مرا بشكن و او را بكش .))
و در عبارت ديگر فرمود:
((قائم (عج ) همه دين را در همه عالم آشكار مى سازد.))
امام باقر عليه السلام فرمود: امام قائم (عج ) هر منافق شكاكى را به قتل مى رساند.
نيز امام باقر عليه السلام فرمود:
((حكومتهاى باطل نابود گردد، حكومتش شرق و غرب را فرا گيرد، دين خدا به وسيله قائم (عج ) زنده گردد و بدعتها و باطلها نابود شود.))
امام صادق عليه السلام در ضمن روايتى به مفضل رحمة اللّه فرمود:
((به خدا سوگند! اختلاف از ميان اديان برداشته مى شود و همه دينها به صورت يك دين درمى آيند چنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد: تنها دين در نزد خدا اسلام است .))
به اين ترتيب وحدت جهانى معنوى پديد مى آيد.


و به اين ترتيب مى بينيم توحيد در حكومت و سياست و دين و قانون و در يك كلمه توحيد در تمام زمينه ها كه شالوده اساسى يك حكومت درخشان است ، در حكومت حضرت مهدى (عج ) تحت رهنمودهاى آن بزرگمرد الهى پديدار مى شود، به عبارت ديگر، نفوس مردم ، تكامل و رشد مى يابد كه در اين صورت پايه نخستين حكومت عدل جهانى برقرار شده است ، آن هم در سطح كل جهان ، چنانكه در ذيل روايتى از امام كاظم عليه السلام آمده است : در تمام نقاط مشرق و مغرب كسى باقى نمى ماند جز اينكه معتقد به يكتايى خدا است .
و چنانكه امام باقر عليه السلام فرمود:
(( اذا قام قائمنا وضع اللّه يده على رؤ وس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم ؛))
((وقتى كه قائم (عج ) ما قيام كرد، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگانش ‍ مى گذارد و به وسيله آن عقلها و انديشه هايشان را به كمك هم گرفته و كامل مى سازد.))
در اينجا اضافه مى كنيم كه آن حضرت اسلام را مو به مو و با كمال قاطعيت اجراء مى كند، زناكار همسردار را سنگسار مى نمايد، و مانع زكات را گردن مى زند.
2- پيشرفت عجيب علوم 
شكى نيست كه علم و دانش و رشد فكرى و فرهنگى نقش به سزايى در تكامل انسان دارد و بسيارى از مشكلات سر راه تكامل را رفع مى كند، در عصر انقلاب جهانى مهدى (عج ) يكى از امور، پيشرفت عجيب علوم در تمام زمينه ها است .
امام صادق عليه السلام فرمود:
((اصول علم و دانش داراى بيست و هفت حرف (رشته ) است ، تمام پيامبران آنچه براى مردم تا حال آورده اند دو حرف بوده ، وقتى كه قائم (عج ) ما قيام كند بيست پنج حرف ديگر عموم را نيز آشكار مى سازد و در ميان مردم رواج مى دهد و ضميمه آن دو حرف مى كند تا بيست و هفت حرف تكميل گردد.))
اين پيشرفت نه تنها در علوم انسانى ، بلكه در علوم صنعتى و اقتصادى و غيره نيز پديد خواهد آمد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
(( ان المؤ من فى زمان القائم و هو بالمغرب يرى اخاه بالمشرق ؛))
((مؤ من در عصر حكومت مهدى (عج ) در حاليكه در مغرب سكونت دارد، برادرش را كه در مشرق است مى بيند.))
خود امام قائم (عج ) نيز همچون حضرت على عليه السلام اعلام مى كند:
(( سلونى قبل ان تفقدونى فان بين جوانحى علما جما؛))
((قبل از آنكه از ميان شما بروم هر گونه سؤ ال داريد از من بپرسيد چرا كه سراسر وجودم سرشار از علم و دانش است .))
شخصى از امام صادق عليه السلام پرسد؛ مردم چگونه به قيام آن حضرت آگاه مى شوند؟ امام صادق عليه السلام فرمود: ((هر يك از شما وقتى از بستر برخاست ، در كنار بسترش دعوتنامه اى مى بيند كه در آن آيه 53 نور نوشته شده و سپس در آن آمد؛ اطاعت خالصانه نشان دهيد.))
مفهوم اين روايت به تكنيك ((فاكس )) كه از وسايل مهم مخابراتى امروز است بسيار نزديك مى باشد.
اينها نمونه هايى از روايات است كه حكايت از پيشرفت و رشد همه جانبه علوم مختلف در حكومت جهانى حضرت مهدى (عج ) مى كند.
3- پيشرفت و رشد كشاورزى و امكانات  
در تعبيرى از ائمه معصومين عليه السلام رسيده است :
((و لا يبقى فى الارض خراب الا يعمره ؛
در همه زمين جاى خرابى نماند بلكه همه را آباد خواهد ساخت .))
و در عبارتى آمده پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
((در آن زمان زمين كبد و اشياء گرانقيمت خود را بيرون مى فرستد و ثروت فراوان در ميان مردم پخش مى شود.))
و دامدارى نيز در اين عصر به طور چشمگير پيشرفت مى كند
4- برادرى و صفا و صميمت  
در آن زمان نه تنها مردم در جهت ظاهر مادى پيشرفت عجيبى مى كنند بلكه از لحاظ معنوى نيز كه بسيار مهم و هدف اصلى است رشد شايانى دارند.
امام باقر عليه السلام فرمود:
(( اذا قام القائم جائت المزلملة و اتى الرجل الى كيس اءخيه فياءخذ حاجته لا يمنعه ؛))
((وقتى كه قائم (عج ) قيام كرد، رفاقت و برادرى برقرار شود، به طورى كه هر كس دست به جيب برادرش كرده و به قدر نياز بدون ممانعت از آن برمى دارد.))
كوتاه سخن اينكه يك اقتصاد سالم ضد طبقاتى براساس عدل و مساوات اسلامى برقرار مى گردد.
5- امنيت و بركت و وفور نعمت و عدالت  
در جهان مفاهيم ، واژه هايى بهتر از عدالت ، بركت ، امنيت و وفور نعمت نداريم .
در حكومت درخشان حضرت مهدى (عج ) تمام اين مفاهيم به نحو احسن محقق مى گردد.
امام باقر عليه السلام فرمود:
((در آن زمان اگر پير زنى از مشرق به مغرب برود كسى به او كار ندارد.)) امام صادق عليه السلام فرمود:

((وقتى كه قائم (عج ) قيام كرد، داورى به عدالت مى كند و ظلم و جور از ميان مى رود، و راهها امن مى شود، زمين بركتهاى خود را آشكار مى سازد، و هر حقى به صاحبش برمى گردد، و همه مردم معتقد به اسلام مى شوند. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در ضمن گفتارى فرمود:

(( تنعم فيه امتى نعمة لم ينعموا مثلها قط تؤ تى الارض اكلها (كنوزها) و لا تدخر منهم شيئا و المال يومئذ كدوس يقوم الرجل فيقول يا مهدى اعطنى فيقول خذ؛))
((آنچنان در ميان امت من وفور نعمت مى شود كه مثل آن هرگز نبوده است ، زمين گنجها و ميوه هاى خود را آشكار مى سازد و از آنها چيزى كم نكند، و مال و ثروت همچون چيزى است كه زير دست و پا افتاده باشد، شخصى مى آيد و مى گويد: اى مهدى (عج ) از اموال به من بده امام به او مى فرمايد: بگير))
و در عبارت ديگر فرمود:
((خداوند باران را از آسمان همواره بر آنها بفرستد و از زمين چيزى از گياه نماند مگر اين كه سبز گردد.))
حضرت رضا عليه السلام در ضمن روايتى فرمود:
((قائم (عج ) وقتى كه ظهور كرد نورش جهان را روشن مى كند، ترازوى عدالت بين مردم قرار مى دهد، هيچكس به كسى ظلم نمى كند، زمين براى او در نور ديده مى شود (يعنى به هر جاى زمين برود فورى و آسان است ) و او سايه ندارد و...))
باز نقل شده كه در سال قيام آن حضرت بيست و چهار بار باران ببارد كه آثار و بركات آن ديده شود.
جالب اينكه : وفور نعمت و به عبارت ديگر اقتصاد خوب و خودكفايى در حدى است كه مردم بى نياز مى شوند و كسى براى صدقه و انفاق خود، شخص نيازمندى را پيدا نمى كند، چرا كه همه مردم خودكفا و بى نيازند.
علاوه بر اين پيشرفتها، پيشرفتهاى ديگرى نيز در شهرسازى و راهسازى و نوسازى و توسعه نهضت سوادآموزى و پيشرفت قضايى و در يك كلمه پيشرفت در همه زمينه ها بوجود مى آيد.
كوتاه سخن آنكه : يك نهضت به تمام معنى پر از صفا و صميميت در دنيا به وجود خواهد آمد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
((وقتى كه قائم (عج ) ما قيام كند سراسر زمين به نور پروردگارش روشن مى شود، يعنى عدل و داد در سراسر زمين تا آنجا كه طبيعت زمين پذيرا باشد اجرا خواهد شد.))
6- توجه كامل به اماكن مقدسه و توسعه شهرها و بهداشت  
از آنجا كه اماكن مقدسه مانند مسجد و... پايگاه مركزى براى عبادت و تعليم و تعلم در جهت تكامل نفوس است ، امام قائم (عج ) در اين جهت نيز توجه خاص دارد، به طورى كه امام صادق عليه السلام فرمود:
((وقتى قائم (عج ) ما ظهور كند در پشت كوفه ، مسجدى مى سازد كه هزار در دارد، و خانه هاى كوفه به دو نهر كربلا متصل مى گردد.))
ايجاد مسجد بزرگى در پشت كوفه (صحراى نجف ) در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده كه مضمونش چنين است :
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
((گويا حسنى  را (در كوفه ) با حسينى (ظاهرا منظور امام قائم (عج ) است ) مى بينم كه حسنى با يارانش با حسينى بيعت مى كنند و در اطراف آن حضرت هستند، تا در جمعه دوم مردم گويند نماز پشت سر امام قائم (عج ) مساوى بانماز پشت سر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است اما بر اثر كثرت جمعيت در مسجد كوفه جا پيدا نمى شود، امام (عج ) به پشت كوفه رفته و خط مسجد بزرگى را مى كشد كه آن مسجد هزار در دارد، تا مصلاى بزرگ و فراگير براى همه جمعيت باشد.))
در نوسازى و شهرسازى ، خانه هاى كوفه به خانه هاى كربلا متصل مى شوند.
كوتاه سخن اينكه : آن چنان شرايط زندگى سالم در تمام ابعادش در زمان حكومت امام عصر(عج ) فراهم خواهد شده كه به فرموده امام صادق عليه السلام : ((يك مرد در اين عصر چنان عمر طولانى مى كند كه داراى هزار فرزند مى شود.))
امام باقر عليه السلام فرمود:
((وقتى كه قائم قيام كرد به كوفه مى رود و چهار مسجد را در آنجا ويران مى نمايد. هر مسجدى كه در زمين مشرف (بر خانه هاى مردم ) باشد،  ويران مى كند، راهها را وسيع مى نمايد.))
به اين ترتيب مى بينيم حتى اگر مسجد هدف غير اسلامى داشت ويران مى شود. آرى هر مانعى را كه در راهها است از ميان برمى دارد و عوامل ناپاكى و نادرستى و حتى ناودانهايى را كه موجب اين كثافتها مى شوند از بين مى برد، هر بدعتى را نابود و هر سنت نيكى را احياء مى سازد، قسطنطنيه (واقع در تركيه ) و كوههاى گيلان و چين را فتح مى كند...
جالب اينكه : در اين عصر درخشان ، امكانات يك فرد صالح و مؤ من ، پرنده را از هوا فرود مى آورد و او آن را ذبح كرده و مى پزد و از گوشتش بهره مند مى شود.
در ميان اين امور، آنچه كه بسيار مهم است و امور ديگر مقدمه و وسيله آن است ، تكميل نفوس و بالا بردن سطح معلومات و معنويات است ، كه هدف تمام پيامبران و اولياء خدا همين بوده است . (البته در پرتو تكميل نفوس ، ساير مواهب مادى نيز به دست مى آيد.)
ما وقتى كه آيه 5، سوره قصص (( و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ...)) را كه در مورد حكومت حضرت ولى عصر(عج ) مى باشد تحت مطالعه قرار مى دهيم ، واژه مستضعف را در روايات امامان عليه السلام مى نگريم مى بينيم بيشتر روايات ، مستضعف را به معنى كم عقل ، كم سواد، هدايت نشده ، بى خبر از قرآن و ناتوانى در فكر و شناخت گرفته اند.
امام باقر عليه السلام در معنى مستضعف فرمود:
(( الذين لا يجدون حيلة و لا يهتدون سبيلا، لا يستطيعون حيلة الكفر و لم يهتدوا فيدخلوا فى الايمان فليس هم من الكفر و الايمان ؛))
آنانكه چاره اى ندارند و به راه هدف ، هدايت نمى يابند، توانايى تشخيص ‍ تزوير كفر را ندارند، و راهى به هدايت نبرده اند تا ايمان آورند، آنها نه كافر و نه مؤ من هستند.
نتيجه مى گيريم كه اهم هدف امام قائم (عج ) تكيل نفوس و آگاه كردن مردم و خط دادن به آنها و هدايت كامل معنوى و علمى آنها و نجات دادن آنها از استضعاف در جهت معنى و فكر و انديشه است ، در اينجا سخن را كوتاه كرده و آن را با اشعار ذيل و چند سخن از بزرگان پايان مى بريم .

و بالاخره به فرموده امام صادق عليه السلام :
(( فياطوبى لمن ادركه و كان من انصاره و الويل كل الويل لمن ناواه و خالفه و خالف امره و كان من اعدائه ؛))
((اى خوشا به سعادت آنكس كه امام مهدى (عج ) را درك كند و از ياورانش ‍ شود، و اى ، واى از هر جهت واى بر كسى كه با او مبارزه و مخالفت كند، و از فرمانش سرپيچى نمايد و در صف دشمنانش قرار گيرد.
و به قول ابن عباس رحمة اللّه صحابى معروف پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و مفسر بزرگ :
(( فطوبى لمن ادرك زمانه ؛)) ((خوشا به سعادت كسى كه زمان ظهور قائم (عج ) را درك كند.
و به فرموده امام على عليه السلام : آيه
(( و نريد اءن نمن على الذيتن آستضعفوا فى الاءرض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الوارثين ؛))
((مى خواهيم بر آنانكه در زمين مستضعف شمرده شدند منت نهيم و آنها را امامان و وارثان زمين قرار دهيم .
در مورد آل محمد عليه السلام است كه مهدى عليه السلام آنها پس از رنج و سختى آنها، نهضت كند و به آنها عزت بخشد و دشمنان آنان را خوار نمايد.

آیا ملائكه و جنيان هم از ياوران حضرت مهدي(ع) خواهند بود؟

 

آیا ملائكه و جنيان هم از ياوران حضرت مهدي(ع) خواهند بود؟

 آيا غير از انسان‌ها، ملائكه و جنيان هم از ياوران حضرت مهدي(ع) خواهند بود؟
دربارة طايفة جن بايد گفت كه طبق روايات اهل‌بيت(ع) شكي نيست كه آنان نيز براي نصرت امام زمان(ع) حضور خواهند يافت، اما سؤال اين است كه آيا حضور آنان با چشم قابل رؤيت است، يا خير؟


پرسيده شده است كه آيا غير از انسان‌ها، ملائكه و جنيان هم از ياوران حضرت مهدي(ع) خواهند بود؟
در پاسخ اين پرسش عرض مي‌كنيم، بله؛ غير از 313 نفر از انسان‌هاي شايسته و والامقامي كه از جملة ياران امام زمان هستند، گروه‌هايي از ملائكه و نيز جن حضرت مهدي(ع) را ياري خواهند كرد.

الف) طايفة ملائكه

مطابق آنچه از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است اولين فرشته‌اي كه با امام(ع) بيعت مي‌كند «جبرئيل» است. «ابان‌بن‌تغلب» از حضرت صادق(ع) روايت نموده كه فرمودند:

اولين كسي كه با قائم(ع) بيعت مي‌كند، جبرئيل است؛ كه به صورت پرندة سفيدي فرود مي‌آيد و با آن حضرت بيعت مي‌كند. سپس يك پاي خود را بر بيت‌الله‌الحرام مي‌گذارد و پاي ديگرش را بر بيت‌المقدس و آنگاه با آواز رسا و برنده‌اي ندا مي‌دهد، به نوعي كه همة خلايق آن را مي‌شنوند و مي‌گويند:
أتي أمرالله فلا تستعجلوه.1
امر خدا در رسيد، پس براي آن شتاب نكنيد.

روايات متعددي وجود دارد كه دلالت مي‌كنند كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل(ع) حضرت مهدي(ع) را ياري مي‌كنند و اين روايات از حضرات معصومين(ع) ـ از جمله حضرت رسول اكرم(ص) و حضرت امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و حضرت جوادالأئمه(ع) صادر گرديده است. به عنوان نمونه در حديثي از سوي حضرت امام باقر(ع) بيان شده است:

زماني كه قائم‌آل‌محمد(ص) خروج نمايد، خداوند او را به وسيلة گروه‌هايي از فرشتگان نشان‌دار پشت سرهم، به صف ايستاده، مقرب فرو فرستاده شده، ياري خواهد نمود. جبرئيل پيشاپيش آن حضرت، ميكائيل از سمت راست و اسرافيل سمت چپ آن حضرت خواهند بود و رعب و ترس (بر دل كافران) به فاصلة يك ماه از پيشاپيش و سمت راست و جانب چپ آن حضرت حركت خواهند كرد در حالي كه فرشتگان مقرب در كنار او باشند.2
 
 
 


از اين روايت شريف مشخص مي‌شود كه خداوند متعال حضرت صاحب‌الامر(ع) را به وسيلة چهار گروه از ملائكه و همچنين به وسيلة «رعب» (ترس و بيم افكندن در دل كافران) ياري مي‌فرمايد. آن چهارگروه (ملائكه) عبارتند:

1. مسوّمين؛ كه همان فرشتگان نشان‌دار مي‌باشند و علامت و نشانة آنها عمامة سفيد همراه با تحت‌الحنك است كه در «جنگ بدر» نيز حاضر شدند.
2. مردفين؛ كه همان فرشتگاني هستند كه به صورت پياپي براي نصرت حضرت مهدي(ع) صف مي‌كشند.
3. منزلين؛ كه همان فرشتگاني هستند كه فرو فرستاده شده مي‌باشند.
4. كرّوبّيين؛ كه همان فرشتگاني هستند كه به عنوان سالار فرشتگان معرفي مي‌شوند. البته در بعضي از روايات تعداد اين ملائكه نيز بيان شده است؛ مثلاً حضرت امام صادق(ع) فرمودند:

تعداد ياران او (امام قائم(ع)) از بين ملائكه چهل‌وشش هزار خواهد بود.
و به چند دسته تقسيم مي‌شوند؛ (1) گروهي از ملائكه كه در بدر حاضر بودند، (2) گروهي از ملائكه كه همراه حضرت نوح در كشتي بودند، (3) گروهي از ملائكه كه در آتش با ابراهيم(ع) بودند، (4) گروهي از ملائكه كه با موسي ـ هنگامي كه دريا براي بني‌اسرائيل شكافته شد ـ بودند، (5) قِسم ديگر كه همراه عيسي بودند، هنگامي كه خداوند او را به سوي آسمان بالا برد، (6) گروهي ديگر، چهارهزار فرشته كه در روز عاشورا براي ياري حضرت سيدالشهدا(ع) فرود آمدند و از آن حضرت رخصت قتال خواستند و به آنها رخصت نداد، پس بالا رفتند و فرود آمدند و از آن حضرت رخصت خواستند باز رخصت نداد و همچنان بالا مي‌رفتند و فرود مي‌آمدند، ولي حضرت رخصت نمي‌داد تا آنكه در همان احوال، آن حضرت به شهادت رسيد؛ لذا آن ملائكه همچنان پريشان و غبارآلود نزد قبر او گريان هستند تا اينكه قائم(ع) قيام نمايد. رئيس آنان ملكي است كه نامش «منصور» است؛ و هيچ زيارت‌كننده‌اي نيست كه امام حسين(ع) زيارت كند مگر آنكه آنان او را استقبال مي‌كنند، و وداع نمي‌كند آن حضرت مگر آنكه او را مشايعت مي‌كنند، و مريض نمي‌شوند هيچ زائري مگر اينكه او را عيادت مي‌كنند و نمي‌ميرد زائري مگر اينكه بر وي نماز مي‌گذارند و براي او بعد از مردن استغفار مي‌كنند و همة آنان تا هنگام قيام حضرت مهدي(ع) ـ در زمين ـ انتظار قيام قائم(ع) را مي‌كشند، (7) ملائكه‌اي كه به هنگام ولادت امام حسين(ع) به زيارت او آمدند.3

ب) طايفة جن

اما دربارة طايفة جن بايد گفت كه طبق روايات اهل‌بيت(ع) شكي نيست كه آنان نيز براي نصرت امام زمان(ع) حضور خواهند يافت، اما سؤال اين است كه آيا حضور آنان با چشم قابل رؤيت است، يا خير؟

در پاسخ بايد گفت: جنيان در زمان ظهور حضرات ائمه(ع) به حضور آنان مي‌رسيدند و از آن حضرات سؤال مي‌كردند و ايشان نيز جنيان را مي‌ديدند. در روايتي نقل شده است كه حضرت امام صادق(ع) به مفضّل فرمودند:

مؤمنين جن، او (حضرت مهدي(ع)) را ياري خواهند نمود.
سپس ادامه دادند:

بلي، به خدا قسم با ايشان مخاطبه و تكلم مي‌كنند؛ مانند اينكه شخص با اهل و عيال و حواشي خود مخاطبه مي‌نمايد.

و آنگاه فرمودند:
هر كجا آن حضرت برود، همراهش مي‌روند و تعداد جنيان به تعداد ملائكه ـ يعني چهل‌وشش هزار ـ خواهد بود.4

پي‌نوشت‌ها:

٭ با استفاده از كتاب: سؤال از امام مهدي(عج) در روايات، سيد فخرالدين موسوي.
1. سورة نحل (16)، آية 1.
2. لو خرج قائم‌آل‌محمد(ص) لنصره الله بالملائكه المسوّمين و المردفين و المنزلين و الكرّوبّيين يكون جبرائيل أمامه و ميكائيل عن يمينه و إسرافيل فن يساره و الرّعب ليسير مسيرة شهر أمامه و خلفه و عن يمينه و عن شماله و الملائكة المقرّبون هذاه... . النعماني،  الغيبة، ص 234، ح 22؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 348.
3. خراساني، محمدجواد، مهدي منتظر.
4. همان

مهدی در کلام امیر المومنین(علیهما السلام)

 

مهدی در کلام امیر المومنین(علیهما السلام)

حدثنا على بن أحمد بن محمد بن موسى بن عمران رضي الله عنه قال: حدثنا محمدبن أبي عبدالله الكوفي قال: حدثنا سعدبن عبدالله الكوفي قال: حدثنا سعدبن عبدالله، عن محمدبن عبدالحميد، و عبدالصمد بن محمد جميعا، عن حنان بن سدير، عن علي بن الحزور، عن الاصبغ بن  نباتة قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السلام يقول: صاحب هذا الامر الشريد الطريد الفريد الوحيد.(1)

  اصبغ بن نباته مى‏گويد: شنيدم كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام  مى‏فرمود: صاحب الامر (مهدى‏عليه السلام) كسى است كه در سرزمين‏هاى دور دست ساكن مى‏شود و از ميان مردم كناره مى‏گيرد و به تنهايى زندگى مى‏كند.

امیر المومنین علی علیه السلام در مواقع و مراحل مختلف به معرفی چهره حضرت امام مهدی علیه السلام اهتمام ورزیده اند وهمواره در جهت معرفی چهره آن امام همام تلاش نموده است حضرت در این روایت به بعد مکانی زندگی حضرت حجت اشاره نموده است و اوصاف محل زندگی آن حضرت را تبیین نموده اند واین رویه همیشگی معصومین علیهم السلام است که از محل زندگی آن بزرگوار نشانی دقیق و مشخص را ارائه نمی دهند تا بدخواهان به وجود مبارک او گزندی نرسانند و خود حضرت ولی عصر نیز به ابراهيم بن على مهزيار فرمود:

پدرم به من وصيت نمودكه در زمين منزل نگيرم مگر جايى كه از همه جا مخفى تر ودورتر باشد، به جهت پنهان كردن امر خود ومحكم كردن محل خود از حيله دشمنان وگمراهان.(2) نجم الثاقب باب دوم

 

واین دوری مکان و نبودن اثر آن بزرگوار دلیل بر نبودن حجت بر روی زمین نیست زیرا که  در جهان بينى مكتب اهل‏بيت  ‏عليهم السّلام  انسان بدون امام معصوم، و زمين خالى از حجّت بحق الهى، نخواهد ماند؛ چرا كه بدون امام معصوم هدايت و كمال صحيح و شايسته انسانى ميسّر نخواهد شد. بعلاوه حفظ نظام هستى به بركت وجود حجت‏هاى خداوند است. بر اين حقيقت در جاى جاى روايات رسول اكرم‏صلى الله عليه و آله  و ائمه اطهارعليهم السّلام  به شيوه‏هاى مختلف تصريح شده است. گاهى زمينه و شرايط براى حضور علنى و آشكار امام‏عليه السلام  فراهم است در نتيجه او به گونه‏اى كه همه مردم او را مى‏شناسند و به او دسترسى دارند در ميان آن‏ها زندگى مى‏كند، اما در شرايط خاصى به جهت وجود خطرات جانى يا مصالح ديگرى كه خداوند به آنها عالم‏تر است مشيّت الهى اقتضاء مى‏نمايد كه امام‏عليه السلام پنهان از چشم مردم زندگى كند.امیر المومنین در رابطه  با خالی نبودن زمین از حجت می فرمایند:

اللّهم انه لابدَّ لارضك من حجّة لك على خلقك، يهديهم الى دينك و يعلّمهم علمك لئلا تبطل حجّتك و لا يضلّ أتباع اوليائك بعد اذ هديتهم به اما ظاهر ليس بالمطاع او مكتتم مترقّب، ان غاب عن النّاس شخصُهُ فى حال هدايتهم فانّ علمه و آدابه فى قلوب المؤمنين مثبتة، فهم بها عاملون. (3)كمال‏الدين، ج  1ص  302ح  .11

 

 بار خدايا! همواره بايد در روى زمين تو حجتى براى بندگانت داشته باشى تا خلق را به دينت راهنمايى كند، و علم تو را به آنها بياموزد تا حجّت تو تباه نشود و پيروان اولياء تو بعد از آنكه آن‏ها را هدايت كرده‏اى دوباره گمراه نگردند. [حجت تو] يا ظاهر و آشكار خواهد بود كه اطاعت او را نمى‏كنند و يا از ديده‏ها نهان خواهد بود كه مردم در انتظار او به سر مى‏برند. اگر شخص و جسم او در حال هدايت مردم از آنان غائب باشد علم و آدابش در قلب‏هاى عاشقان حق پايدار است و آن‏ها به آن علم و آداب پايبند هستند و به آن عمل مى‏كنند.

  - اللّهم بلى لا تخلو الارض من قائم لِلّه بحجّةٍ: امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مَغموراً لئلا تبطُلَ حجج اللّه و بيّناته و كم ذا و أين؟ اولئك واللّهِ الاقلّون عدداً و الاعظمون عنداللّه قدراً يحفظُ اللّه بهم حُججه و بيّناته... اولئك خلفاء اللّه فى ارضهِ و الدعاةِ الى دينهِ.(4)   نهج‏البلاغه فيض الاسلام، حكمت  139ص  .1158

... بارخدايا آرى! زمين از امامى كه قيام بر حق كند خالى نخواهد ماند. او يا آشكار و شناخته شده است يا ترسان و پنهان است تا حجت‏ها و دليل‏هاى روشن خدا (يعنى اصول و احكام دين و تعاليم انبياء) از بين نرود. اما اينكه ايشان چند نفرند و كجايند؟ به خدا سوگند از نظر تعداد آن‏ها بسيار كم هستند ولى از جهت منزلت و بلندمرتبه‏گى در نزد خداوند بسيار بزرگوارند. خداوند به وسيله ايشان حجّت‏ها و دليل‏هاى روشن خود را حفظ مى‏كند... آنان خلفا و نمايندگان خدا در روى زمين هستند و مردم را به سوى دين و احكام و مقررات او دعوت مى‏كنند...

این غیبت و زندگی پنهانی ادامه می یابد تا حدی که :

- ... عن الاصبغ بن نباته عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام  انّه ذكر القائم‏عليه السلام  فقال: أما ليَغيبَنَّ حتّى يقولَ الجاهلُ: ما للّه فى آلِ محمّدٍ حاجةٌ.(5)غيبت نعمانى، ص 140و 141

از اصبغ بن نباته نقل شده است كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام  روزى حضرت قائم‏عليه السلام  را ياد كردند و فرمودند: آگاه باشيد! او غيبتى (طولانى) خواهد داشت به گونه‏اى كه نادانان (به مصالح الهى) بگويند: خداوند را در آل محمدصلى الله عليه و آله  برنامه‏اى نيست. (يعنى افراد نادان به جهت طولانى شدن دروه غيبت از ظهور آن حضرت مأيوس و نااميد خواهند شد).

 

در دسته‏اى از روايات على بن ابيطالب‏عليه السلام  به اوصاف و ويژگى‏هاى روحى ، اخلاقى ، مسائل غیبت ،فضیلت انتظار فرج،و اوصاف حکومت امام زمان‏عليه السلام  پرداخته مى‏شود كه از جمله آنهاست:

- ...فقال‏عليه السلام : رجلٌ اجلى الجبين، اقنى الأنف، ضخم البطن، اذيل الفخذين، ابلج الثنايا، بفخذه اليمنى شامة. (6) منتخب الاثر، ص  151ح 30

 او مردى است كه پيشانى‏اش گشاد و درخشان است، بينى او خوش تراش و شكمش نسبتا بزرگ و رانهايش عريض مى‏باشد. دندان‏هاى سفيد و درخشان دارد، و در ران سمت راست او علامتى هست.

  - ...ثم رجع الى صفة المهدى‏عليه السلام  فقال: اوسعكم كهفا و اكثركم علما و اوصلكم رحما، اللهم فاجعل بيعته خروجا من الغمّة و اجمع به شمل الامة...)7) غيبة نعمانى، ص  212 – 214،  بحار الانوار، ج  51ص 115

  حضرت على‏عليه السلام  در ادامه يكى از سخنانشان به تبيين صفات حضرت مهدى‏عليه السلام پرداخته، فرمودند: آستانه او در پناه دهى به بى پناهان از همه آستانه‏ها وسيع‏تر، و علم و دانش آن حضرت از همه زيادتر است و از همه مردم بيشتر به صله ارحام و پيوند با خويشاوندان توجه مى‏نمايد. پروردگارا! بيعت او را پايان بخش همه اندوه‏ها قرار بده و تفرّق و پراكندگى امت اسلامى را به دست با كفايت آن حضرت به يگانگى مبدّل فرما...

 ...عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام  قال: للقائم منّا غيبة امدها طويل كانّى بالشيعة يجولون جولان النّعم فى غيبته يطلبون المرعى فلا يجدونه، ألا فمن ثبت منهم على دينه و لم يقْسُ قلْبُهُ لطول امد غيبة امامه فهو معى فى درجتى يوم القيامة. (8) كمال الدين، ج  1ص  303ح 14

 اميرالمؤمنين‏عليه السلام  فرمود: براى قائم ما غيبتى هست كه مدت آن طولانى خواهد شد. شيعيان را در اين زمان مى‏بينم كه همانند گلّه بى صاحبى كه در دشت پراكنده شده باشند به دنبال چرا گاه و مرتع مى‏گردند ولى آن را پيدا نمى‏كنند ]به جستجوى آن حضرت مى‏پردازند ولى او را نمى‏يابند.[

 آگاه باشيد! در اين دوره هر كسى از آنها )شيعيان( در دين و عقيده خود استوار و ثابت قدم بماند و قلبش به جهت طولانى شدن غيبت امامش قساوت پيدا نكند، او روز قيامت در نزد من و در جايگاهى كه من هستم خواهد بود.

  - عن محمد بن مسلم عن ابى عبداللَّه‏عليه السلام  قال: ...قال على‏عليه السلام : ...انتظروا الفرج و لا تيأسوا من روح اللَّه، فانّ احبَّ الاعمال الى اللَّه عزّوجلّ انتظار الفرج... و المنتظر لأمرنا كالمُتَشَحِّطِ بدمه فى سبيل اللَّه. (9)  الخصال، ج  2ص  740حديث اربعمأة، ط انتشارات علميه اسلاميه.  

 محمد بن مسلم از امام صادق‏عليه السلام  نقل مى‏كند كه آن حضرت از پدران بزرگوارش و آنها از على‏عليه السلام  روايت كردند كه على‏بن ابيطالب‏عليه السلام  فرمودند: منتظر فرج  [امام زمان‏عليه السلام] باشيد و از عنايت و توجهات خداوند نااميد نشويد. همانا محبوب‏ترين كارها در نزد خداوند عزّوجلّ انتظار فرج [امام زمان‏عليه السلام ] است.

 آنگاه در ادامه بيان فضيلت انتظار فرمودند:

 كسى كه منتظر امر ما (فرج امام زمان‏عليه السلام ) باشد، مانند رزمنده‏اى است كه در راه خداوند به خون خود آغشته شده باشد (اجر و پاداش شهيد را دارد).

  - قال زيدبن صوحان العبدى: يا اميرالمؤمنين! أى الاعمال احبّ الى اللّه عزّوجلّ؟ قال‏عليه السلام : انتظار الفرج من اعظم الفرج.(10) بحار الانوار، ج  52ص 122

 زيدبن صوحان عبدى گفت: يا اميرالمؤمنين! كداميك از اعمال در نزد پروردگار عالم محبوب‏تر است؟ حضرت فرمودند: انتظار فرج.

- حدثنا عبداللّه بن مروان، ...عن علىٍ‏عليه السلام  قال: يلى المهدىُّ امرَ النّاسِ ثلاثين سنة او اربعين سنة..(11)كنزالعمال، ج  14ص  591ح  39646  منتخب الاثر، ص 487

  عبداللّه بن مروان روايت كرده است كه على‏بن ابيطالب‏عليه السلام  فرمودند: حضرت مهدى‏عليه السلام  سى يا چهل سال زمام امور مردم را در دست خواهند داشت.

  - يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهُدى على الهوى و يَعْطِفُ الرأىَ على القرآنِ اذا عطفوا القرآنَ على الرّأىِ ... فَيُريكُمْ كيف عدلُ السيرةِ، و يُحيىِ مَيِّتَ الكتابِ و السّنةِ...(12)  نهج‏ البلاغه فيض الاسلام، خ  138ص  424و 425

  [امام زمان‏عليه السلام  وقتى كه ظهور كند] هواهاى نفسانى را به هدايت و رستگارى برمى‏گرداند در آن روزگارى كه مردم هدايت الهى را به متابعت هواهاى نفسانى درآورده باشند. آراء و انديشه ‏هاى مردم را تابع قرآن مى‏كند در آن روزگارى كه آن‏ها قرآن را تابع آراء و انديشه‏ هاى خود كرده ‏اند... او به شما نشان خواهد داد كه عدالت در كشوردارى چگونه است. هم چنين او تعاليم فراموش شده قرآن و سنّت را زنده خواهد ساخت...

  - قال اميرالمؤمنين‏عليه السلام : ...فلا يترك عبداً مسلما الّا اشتراه واعتقه، و لا غارماً الّا قضى دينه، ولا مظلمةً لِاَحَدٍ من النّاس الّا ردّها، و لا يُقْتَلُ منهم عبدٌ الّا ادّى ثمنه... و لايُقتَلُ قتيلٌ الا قضى عنه دينهُ، و اَلْحَقَ عيالَهُ فى العطاء حتى يملأ الارض قسطا و عدلاً كما مُلِئَتْ ظلماً و جوراً و عدواناً...(13) كمال الدين، ج  1ص  303ح 14

  اميرالمؤمنين‏عليه السلام  فرمودند: ...حضرت مهدى‏عليه السلام  برده مسلمان را نخواهد واگذاشت مگر اينكه آن را خريده و آزاد خواهد ساخت و بدهكارى نخواهد ماند مگر آنكه بدهى او را پرداخت خواهد نمود. مظلمه و حقى به گردن و ذمه هر كس كه باشد آن را به صاحب حق بازخواهد گرداند. كسى كشته نمى‏شود مگر اينكه ديه آن را خواهد پرداخت. هيچ كسى كشته نخواهد شد مگر اينكه بدهى‏هاى او را آن حضرت پرداخت خواهد نمود و خانواده‏اش را همانند ساير افراد جامعه اداره خواهد كرد تا زمين را از عدل و داد پر كند به همان صورتى كه پيش از آن از ظلم و بيداد پر شده باشد...

قال على‏عليه السلام : ...لو قد قام قائمنا لَذَهبَتِ الشحناء من قلوب العباد و اصطلحتْ السباع و البهائم حتى تمشى المرأة بين العراق الى الشام... على رأسها زينتها لا يهيجُها سبعٌ و لا تخافه... (14)بشارة الاسلام ص 236  

  اميرالمؤمنين‏عليه السلام  مى‏فرمايد: ...آنگاه كه قائم ما اهلبيت‏عليه السلام  قيام كند كينه‏ها از دل‏ها بيرون خواهد رفت حتى حيوانات درنده و وحشى نيز با هم سازگار خواهند شد و به يكديگر ضرر نخواهند رساند، در آن روزگار به اندازه‏اى امنيّت زياد خواهد بود كه يك زن در حالى كه همه زينت و زيور آلاتش همراه اوست از عراق تا شام را بدون ترس و دلهره به تنهايى خواهد پيمود.   

1-کمال الدین ج1 ص303- اثباة الهداة، ج  3ص  571

2- نجم الثاقب باب دوم

3- كمال‏الدين، ج  1ص  302ح  .11

4- نهج‏البلاغه فيض الاسلام، حكمت  139ص  .1158

5- غيبت نعمانى، ص 140و 141

6- منتخب الاثر، ص  151ح 30

7- غيبة نعمانى، ص  212 – 214،  بحار الانوار، ج  51ص 115

8- كمال الدين، ج  1ص  303ح 14

9- الخصال، ج  2ص  740حديث اربعمأة، ط انتشارات علميه اسلاميه

10-  بحار الانوار، ج  52ص 122

11- كنزالعمال، ج  14ص  591ح  39646  منتخب الاثر، ص 487

12-   نهج‏ البلاغه فيض الاسلام، خ  138ص  424و 425

13- كمال الدين، ج  1ص  303ح 14

14- بشارة الاسلام ص 236

فايده امام غايب

 

فايده امام غايب

وجود امام، هدف اصلى نظام خلقت و رابطه ميان عالم مادى و عالم ربوبى است .

امام سجاد(ع) مى فرمايد : ما امان اهل زمين هستيم، چنان كه ستارگان، امان اهل آسمان اند. به واسطه ماست كه آسمان به زمين فرود نمى آيد. به واسطه ما باران رحمت حق، نازل و بركات زمين خارج مى شود. ما اگر روى زمين نبوديم، زمين اهلش را فرو مىبرد(1)

بديهى است كه حضورو غيبت او در ترتب اين آَثار تفاوتى ندارد . حضرت در ادامه مى فرمايد: تا حال هيچ وقت، زمين ازحجَت خالى نبوده است، ولى آن حجت، گاهى ظاهر وگاهى غايب است راوى مى گويد: گفتم : مردم چگونه ازامام غايب بهره مى برند، فرمود: همان گونه كه ازخورشيد پشت ابر بهره مى برند(2)

فايده ديگر اين است كه امامى كه غايب است و قراراست در آينده ظهور كند، انتظار مى آفريند، و انتظار مايه اميدوارى است . اميدوارى به آينده اى روشن، چراغ راه وازبزرگترين اسباب موفقيت و پيشرفت است اين ويژگى، مختص شيعه است كه به انتظار اعتقاد دارد، ولى در ساير فرقه ها به جهت عدم اعتقاد به چنين امرى- احساس پوچى و يأس فراوان است . پس فوائد وجودى امام غايب، پوشيده نيست، بلكه او همانند آفتاب پشت ابر، براى موجودات نافع و مفيد است.

براى آگاهى بيشتر به فايده وجودى امام، به زيارت جامعه مراجعه كنيد

فايده حضرت

وجود حضرت مهدى (ع)منافع بسيارى دارد كه برچند گونه است:

قسم اول: منافع آن حضرت، چه غائب باشد و چه ظاهر و آن بر دو نوع است:

1. تمام خلايق در آن شريك هستند مانند : زندگى و بقاى در جهان.

2. افاضات علمى و عنايات ربانى كه به

مؤمنين اختصاص دارد مانند : واضح نمودن وقت نمازهاى يوميه و.

قسم دوم: منافع زمان غيبت آن حضرت، آن هم بر دو نوع است:

1.مخصوص به مؤمنين است و آن بسيار است، مانند : ثواب هاى بسيارى كه بر انتظار زمان ظهور آن جناب مترتب است.

2. مخصوص كافرين و منافقين است و آن مهلت دادن و تأخير عذاب آن هاست.

قسم سوم :منافع زمان ظهور آن حضرت است و آن دو نوع است:

1 . شامل تمام موجودات مى شود. مثل انتشار نور، ظهور عدلش و امنيت راه هاى بلاد و ظهور بركات زمين و...

2. مخصوص مؤمنين است كه بر دوگونه است: الف: براى زندگان آن ها و آن بهره ورى شرف حضور آن حضرت و استفاده ازنور آن جناب و فراگرفتن ازعلوم آن بزرگوار و برطرف شدن بيمارى ها وگرفتارى ها و بلاهاازبدن هاى ايشان است. ب: براى مردگان آن ها:ازجمله خوشحالى ظهور آن حضرت در قبرهاى شان، وازجمله منافع براى اموات مؤمنين، زنده شدن آن ها است . (3)

1 . نجم الثاقب باب دوم.

2. بحارالانوار، ج52 ص، 92.

3. مكيال المكارم، ج 1ص 271.

رابطه شب قدر با امام عصر

 

رابطه شب قدر با امام عصر

خداوند متعال در چهارمين آيه سوره مباركه قدر مي‌فرمايد:
تنزّل الملائكه و الرّوح فيها بإذن ربهّم من كلّ أمرٍ.
فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرماني (براي تقدير هركاري) فرود آيند.
فعل مضارع «تنّزل»  دلالت بر تكرار و بقاء «ليلهالقدر» دارد، و در آيات سوم و چهارم سوره دخان نيز:
فيها يفرَق كلّ أمرٍ حكيم. (1)
در آن شب، هر فرماني، برحسب حكمت صادر مي‌شود.
دلالت بر تجدد و دوام دارد. زيرا هيأت نحوي باب «تفعّل» اگر دلالت بر پذيرش يا تكلف يا هر دو مي‌نمايد. ظاهر اين فعل‌ها، خبر از تفريق و تنزل امر در ليلهالقدرهاي آينده مي‌دهد.
اين امر كه در زمان رسول خدا(ص) به آن حضرت نازل مي‌شده‌است، در هر شب قدر، بايد بر كسي نازل و تبيين و تحكيم يا كشف شود كه به افق نبوت نزديك و پيوسته باشد.
قبول اصل وصايت رسول اكرم(ص) و امامت، ناشي از اين معني و مبتني بر همين اساس است.
هنگامي كه كسي قرآن را به عنوان كلام خدا پذيرفت به اين معني كه همه سوره‌ها و آيات آن را پذيرفته است و يك مسلمان واقعي هم كسي است كه تسليم همه آيات قرآن باشد، پس هر مسلماني الزاماً بايد سوره قدر، و از آن سوره شب قدر، و استمرار آن را تا قيامت بپذيرد و لازمه پذيرفتن آن، آيه (تنزّل الملائكه...) كه هر فرد با ايماني ناگزير از قبول آن است، اين است كه بپذيرد كه در شب قدر فرشته‌ها و روح از جانب پروردگار با هر امري فرود مي‌آيند و اين امر يك متولي و ولي مي‌خواهد كه متولي و ولي آن امر باشد. اينكه خداوند در آيات سوم و چهارم سوره دخان مي‌فرمايد:
در آن شب هر فرماني، برحسب حكمت صادر مي‌شود٭ فرماني از جانب ما، و ما همواره فرستنده آن بوده‌ايم.
دلالت بر تكرار و تجديد فرق و ارسال در آن شب دارد و به اين معنا كه آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل مي‌شوند؛ پس بايد به طور مدام شخصي به عنوان «ولي» اين امر باشد كه به سوي او نازل و ارسال گردند كه او همان ولي جهان و جهانيان خواهد بود؛ و هم اوست كه اطاعتش بر همگان واجب است.
به همين سبب، هركس ادعا كرد كه من ولي امر هستم، بايد ثابت كند كه اين امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و مي‌شوند، و چون هيچ كس جز پيامبر و اوصياء معصومينش(ع) نمي‌توانند مدعي اين امر باشند و اساساً هم نيستند، بايد از اوصياء و پيامبر همواره كسي باشد كه در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب يزدان هر امري بر او نازل شود.
آيه مورد بحث، يكي از مستدل‌ترين آيات قرآن كريم بر ضرورت وجود هميشگي يك ولي امر از جانب خداست كه امين بر حفظ و اجزاء و اداء امرالهي باشد، و آن همان امام معصوم(ع) است.
و هركس نزول پيوسته فرشتگان و روح را در شب قدر بپذيرد كه اگر به قرآن ايمان دارد بايد بپذيرد، ناگزير بايد ولي امر را هم بپذيرد وگرنه كافر به بعضي از آيات قرآن خواهد بود، كه در آن صورت چنين كسي بنابر بيان خود قرآن كريم كافر واقعي است.
چنان كه خداوند در آيات 150 و 151 سوره نساء مي‌فرمايد:
إنّ الّذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرّقوا بين الله و رسله و يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و يريدون أن يتّخذوا بين ذلك سبيلاً٭ أولئك هم الكافرون حقّاً و أعتدنا للكافرين عذاباً مهينا.
كساني كه به خدا و پيامبران خدا كافر شده‌اند و مي‌خواهند بين خدا و رسولانش جدايي اندازند و مي‌گويند به برخي ايمان مي‌آوريم و به بعضي كافر مي‌شويم و مي‌خواهند در اين ميان (بينابين) اتخاذ كنند، اينان حقا كافرند و ما براي كفركيشان عذاب خواركننده‌اي مهيا كرده‌ايم.
و مي‌بينيد كه خداوند، كساني را كه پاره‌اي از آيات خدا را بپذيرند و برخي را نپذيرند، كافر حقيقي مي‌داند.
بنابراين مؤمن حقيقي كسي است كه هم استمرار ليلهالقدر را تا قيامت پذيرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولي امر، و امام معصومي كه امر الهي را دريافت مي‌كند و امين بر آن در جهت پاسداري، به‌كار بستن و اداء باشد، قبول كند؛ يعني همان بزرگواري كه در زمان وجود مقدس بقيهالله الاعظم حضرت مهدي(عج) مي‌باشد و به همين سبب پيامبر خاتم(ص) بنابر آنچه شيعه و سني از آن حضرت نقل كرده‌اند، فرمودند:
من أنكر المهدي فقد كفر. (2)
كسي كه وجود مهدي را انكار كند، رهسپار ديار كفر شده است.
و در كتب شيعه، از اين قبيل احاديث فراوان است، و از آن جمله، از امام صادق(ع) و آن حضرت از پدر ارجمندشان و از آن طريق از جد عاليقدرشان و از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرموده‌اند:
القائم من ولدي اسمه إسمي و كنيته كنيتي و شمائله شمائلي و سنّته سنتي يقيم النّاس علي ملتّي و شريعتي و يدعوهم إلي كتاب الله عزّوجلّ، من أطاعه أطاعني و من عصاه عصاني، و من أنكره في غيبته فقد أنكرني، و من كذبه فقد كذّبني، و من صدّقه فقد صدّقني، إلي الله اشكو المكذّبين لى فى أمره، و الجاهدين لقولي و المضلّين لأمتّي عن طريقته و سيعلم الذين ظلموا ايّ منقلبٍ ينقلبون.(3)


قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و كنيه او، كنيه من «ابوالقاسم» و سيماي او سيماي من و سنت او سنت من است، دين و آيين و ملت و شريعت مرا در بين مردم برپا مي‌دارد و آنان را به كتاب خداي عزوجل فرامي‌خواند. كسي كه او را طاعت كند، مرا پيروي ‌كرده و كسي كه او را نافرماني كند، مرا نافرماني كرده است و كسي كه او را در دوران غيبتش انكار كند، تحقيقاً مرا انكار كرده و كسي كه او را تكذيب كند هر آينه مرا تكذيب كرده و كسي كه او را تصديق كند، هر آينه مرا تصديق كرده است. از آنها كه مرا درباره او تكذيب كرده و گفتار مرا در شأن او انكار مي‌كنند و امت مرا از راه او گمراه مي‌سازند، به خدا شكايت مي‌برم. به‌زودي آنها كه ستم كردند و مي‌دانند كه بازگشتشان به كجا است و سرنوشتشان چگونه است (و چگونه در دگرگوني‌ها مجازات ستمگري‌هاي خود را در دنيا و آخرت خواهند ديد).
در اين حديث شريف انكار و تكذيب امام عصر، اروحنا فداه، انكار و تكذيب پيامبر به حساب آمده است، و در نتيجه همه پيامبران را انكار كرده، كه همان رهسپاري به وادي كفر خواهد بود.
علي بن ابراهيم قمي در تفسيري درباره نزول فرشتگان و روح، در شب قدر مي‌گويد:
 فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان(ع) نازل مي‌شوند و آنچه را از مقدرات سالانه بشر، نوشته‌اند، به او تقديم مي‌دارند.
و همين محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر(ع) نقل كرده، كه وقتي از حضرتش پرسيدند: آيا شما مي‌دانيد كه ليله القدر كدام شب است؟ حضرت فرمودند:
چگونه ندانيم، و حال آن‌كه در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف مي‌كنند.(4)
حضرت امام سجاد(ع)، در اين باره، مي‌فرمايند:
همانا سال به سال در شب قدر تفسير و بيان كارها، بر ولي امر (امام زمان(ع)) فرود مي‌آيد.
و نيز آن حضرت(ع) فرموده‌اند:
اي گروه شيعه، با سوره « انا انزلناه في ليله القدر» با مخالفين امامت ائمه معصومين(ع) مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) كنيد تا كامياب و پيروز شويد، به خدا كه آن سوره، پس از پيغمبر اكرم(ص) حجت خداي تبارك و تعالي است بر مردم، و آن سوره آقاي دين شماست و نهايت دانش و آگاهي ماست. اي گروه شيعه، با «حم و الكتاب المبين؛ انا انزلناه في ليله مباركه اناكنا منذرين» مخاصمه و مناظره كنيد، زيرا اين آيات مخصوص واليان امر امامت بعد از پيامبر اكرم(ص) است.
همچنين از رسول اكرم (ص) نقل شده است، كه به اصحابشان فرموده‌اند:
به شب قدر ايمان بياوريد، زيرا آن شب براي علي بن ابي‌طالب(ع) و يازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.
از آنچه كه نگارش يافت، استفاده مي‌شود كه شب قدر تا قيامت باقي است و در هر شب قدر هم ولي امر و صاحب امري هست كه آن امر را دريافت دارد، كه در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجه‌ بن الحسن المهدي، ارواحنا فدا، است و براي آن‌كه بهتر بدانيم كه ليلهالقدر بيانگر مقام شامخ ولايت اهل بيت(ع) و امامت آنان تا روز رستاخيز مي‌باشد. حديثي را هم كه در بخش فضيلت‌هاي حضرت فاطمه زهرا(س) است، ملاحظه مي‌كنيم كه در آن به طور كنايه از آن بانوي عظيم القدر تعبير به ليلهالقدر شده است و آن در تفسير فرات بن ابراهيم از حضرت صادق(ع) نقل شده كه فرموده‌اند:
«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس كسي كه فاطمه(س) را آنگونه كه بايد، بشناسد، شب قدر را درك كرده است.
و اين اشاره به مقام ولايت آن بانوي معصوم (س) نيز دارد.
و از طرفي، همان‌گونه كه در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود مي‌آيد، نزول‌گاه نور پاك امامان معصوم(ع) نيز وجود مقدس فاطمه زهرا(س) است؛ كه حقيقتاً هركس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پي‌برد، شب قدر را درك كرده است.


پي‌نوشت‌ها:
1. سوره دخان (44)، آيه 4.
2. علامه مجلسي،  بحارالأنوار، ج 51، ص 51؛ منتخب الاثر فصل 10، ب 1، جز 1 ، ص 492.
3. علامه مجلسي، همان، ج 51، ص 73؛ منتخب الاثر فصل2، ب 3، ح4 ، ص 183.
4. امراء هستي، ص 190؛ تفسير القمي، ص 731؛ علامه مجلسي، همان، ج 97، ص 14، جز 23.