رمز ظهور

 

رمزظهور

سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران

می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.

آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:

مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.

خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره‌اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.

چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم...

حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده.

ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من! نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند! چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟

روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه‌ی زخمی‌ام را مرهمی باشم. می‌دانی چه آمد؟

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور....

 

نه؛ غم می‌خورم؛ غم می‌خورم بخاطر روزهایی که نبوده‌ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. غم می‌خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده‌ام و با گناه شب شده‌اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره‌ها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده‌ام.

بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می‌آید؟ کی می‌شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»

با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته‌ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده‌ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می‌کشم.

دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد....

دل نوشته :زکیه کاشانی نجفی

شما محبوب مرا ندیده‌اید؟

 

 شما محبوب مرا ندیده‌اید؟

عادت كرده‏ایم كه بگوییم منتظریم. عادت كرده‏ایم بعد از هر صلواتمان بگوییم: «... وَ عَجِّل فَرَجَهُم» یا این ‏كه بعد از هر نماز دعاى فرج را بخوانیم. حتى از روى عادت براى سلامتى امام زمان (عج) صلوات نذر مى‏كنیم. به نبودنش، به نیامدنش، به انتظارمان عادت كرده‏ایم.

آنقدر در این آخرالزمان در فتنه غرق شده‏ایم كه یادمان رفته مدینه فاضله یعنى چه؟ انگار عادتمان شده كه هر روز، خبر یك قتل، یك تصادف مرگبار یا یك سرقت را بشنویم. مثل این‏ كه اگر پنج‏شنبه‏ها منتظر نباشیم، یكى از كارهاى روزمره‏مان را انجام نداده‏ایم. یا فكر مى‏كنیم اگر صبح‌هاى جمعه در مراسم دعاى ندبه شركت نكنیم، از دوستانمان عقب مانده‏ایم. آخرین بارى كه صبح جمعه بیدار شدیم و از این‏ كه «او» نیامده بود، دلمان گرفت؛ كى بود؟ عزیزى مى‏گفت: «خیلى وقت‌ها منتظریم. منتظر تلفن كسى كه دوستش داریم، یا نامه‏اى كه باید مى‏رسیده و نرسیده؛ یا كسى كه باید مى‏آمده. چند بار از این دست انتظارها براى آن كسى كه مدعى انتظارش هستیم، داشته‏ایم؟ ... یك جاى كار مى‏لنگد.» راست مى‏گفت. یك جاى كار مى‏لنگد ...

چند روز قبل، مرد نابینایى را دیدم كه كنار خیابان ایستاده بود. نه به ماشین‌هایى كه برایش بوق مى‏زدند توجه مى‏كرد، نه به آدم‌هایى كه مدام به او تنه مى‏زدند. پسركى كنارش ایستاد. زیر گوش پیرمرد چیزى گفت و او سرش را به علامت جواب مثبت تكان داد. و بعد، پسرك با نرمى زیر بازوى پیرمرد را گرفت تا او را از خیابان بگذراند. به وسط خیابان كه رسیده بودند، دیدم لب‌هاى پسرك مدام تكان مى‏خورد و بر لب‌هاى پیرمرد هم لبخندى نشسته. خیابان شلوغ بود و چند دقیقه‏اى طول كشید تا از عرض آن گذشتند. و در این مدت پیرمرد و پسرك جوان با هم صحبت مى‏كردند و مى‏خندیدند. به سمت دیگر خیابان كه رسیدند، پیرمرد دست پسر را از بازویش جدا كرد و به سرعت به سمت لب‌هایش برد و بوسید ... پسرك مات و مبهوت به پیرمرد كه عصازنان دور مى‏شد، خیره شده بود ...

من هم مات شده بودم. پس از چند لحظه‏اى كه به جاى خالى پیرمرد خیره شده بودم، به خودم آمدم. صداى بوق ماشین‌ها و همهمه مردم، به من فهماند كه در دنیاى بى‏رحم این زمانه، پیرمردى دست عاطفه فراموش شده بشرى را بوسیده، دست كمك به همنوع، دست «بنى‏آدم اعضاى یكدیگرند» را ...

مى‏بینى چقدر در آخرالزمان غرق شده‏ایم؟ از این روزهاى روز مرگى، از روزهایى كه با دیروز و فردایمان تفاوتى ندارند، خسته‏ام ...

 مجله موعود

زمزمه های عارفانه

 

زمزمه های عارفانه

خدایا! مرا از یاران و یاوران و پیروان و شیعیان او قرار ده و آنچه را خاندان پیامبر(علیهم‌السلام) آرزومندند و دشمنان از آن در هراسند با ظهورش به‏ من بنمایان.(1)

خدایا! حجتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجت خودت را به من نشناسانى، از دینم گمراه مى‏شوم.

پروردگارا! دیدارش را آشكار نما و پایگاه‌هایش را استوار گردان و ما را از كسانى قرار ده كه دیدگانشان به دیدار او روشن مى‏شود و ما را به خدمتگزارى او مشغول دار و بر كیش و آیین وى بمیران و ما را در گروه او محشور بفرما.(2)

پروردگارا! ما را از یاران او و از تقویت كنندگان حكومتش و از انجام دهندگان امر او و از خشنودشدگان به رفتارش و از تسلیم شوندگان در برابر احكامش قرار ده.(3)

خدایا! ما بندگانت شیفته ولىّ تو هستیم كه یادآور تو و پیامبر توست و او را پناه و نگهدار ما آفریدى و براى ما قوام و پناه برانگیختى و براى مؤمنان ما امام قرار دادى، پس تبریك و سلام ما را به او برسان.(4)

خدایا! به وسیله او نمازمان را بپذیر، گناهانمان را بیامرز و دعاهایمان را مستجاب فرما.(5)

خدایا! بر ما منّت ‏گذار تا او را خشنود سازیم و مهر و رحمت و دعا و خیر او را به ما ببخش تا بدین وسیله به رحمت و كامیابى گسترده تو دست یابیم.(6)

خدایا! به وسیله او روزیمان را گسترده و غم‌هایمان را برطرف و خواسته‏هایمان را برآورده بفرما.(7)

خدایا! ما را در حزب او قرار ده كه امرش را به پا مى‏دارند و با او شكیبا هستند و با خیرخواهى وى خرسندى‏ات را مى‏جویند، تا در روز قیامت ما را جزء یاران و یاوران و تقویت كنندگان حكومتش محشور نمایى.(8)

خدایا! عقیده ما به امام زمان(عج) را از هر شك و شبهه و خودنمایى و شهرت طلبى خالص كن، تا به جز تو به كسى اعتماد ننماییم و جز خاطر تو را نجوییم و ما را به مقام او برسان و در بهشت ما را با او همراه كن و از هر بى‏میلى و تنبلى و سستى ما را پناه ده.(9)

خدایا! آن چهره رشید و آن پیشانى نیكوى او را به من نشان ده و دیدگانم را با دیدارش سرمه كش.(10)

خدایا مرا به سیر او سلوك ده.(11)

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج 53، ص 173.

2- همان، ص 328.

3- همان، ص 330.

4- مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

5- مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

6- مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

7- مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

8- همان، دعاى امام زمان(عج).

9- مفتاتیح الجنان، دعاى ندبه.

10- همان، دعاى عهد.

11- مفاتیح الجنان.

برگرفته از کتاب سپیده امید، سیدحسین اسحاقى

 

منتطران

 

منتطران سه دسته هستند

1. کسی که از دور زیاد یاد امام می‌کند و انتظار دیدار او را می‌کشد تا علایم و آثاری از امامش را ببیند، که فرموده‌اند: افضل اعمال انتظار الفرج؛ برترین کارها انتظار فرج است.

2. کسی که آثار و جای پا و جلوه‌ای از امام دیده است، که فرموده‌اند: فان ذلک فرجکم: پس به درستی که فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) فرج خود شماست. یعنی انتظار و دعا کردن برای خود شما گشایش و فرج می‌آورد.

3. اگر انتظار، کامل شود و محبت به کمال برسد طوری می‌شود که اگر حضرت مهدی(علیه‌السلام) را در ظاهر ببیند و یا نبیند در یقین او اثر ندارد، بلکه در همه وقت ایشان را با قلب خود مشاهده می‌کند. مانند پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اویس قرنی که به ظاهر اصلا یکدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند.

امام سجاد(علیه‌السلام) می‌فرماید: ان اهل زمان غیبته افضل اهل کل زمان لان الله تعالی اتاهم من العقل والفهم والمعرفه حتی صارت الغیبة عندهم بمنزلة المشاهده؛منتظرین واقعی در زمان غیبت، از مردم تمامی زمان‌ها افضل هستند زیرا آنقدر از جانب خداوند عقل و فهم و معرفت پیدا کرده‌اند که غیبت و شهود برای آنها یکسان شده است.

 سلطانی

یک تصویر؛ یک نگاه؛ و یک دنیا حرف

 

    یک تصویر؛ یک نگاه؛ و یک دنیا حرف

 

    دلم قرار نمى‏گیرد از فغان، بى‏تو                                         سپندوار ز كف داده‏ام عنان، بى‏تو 

    ز تلخكامى دوران نشد دلم فارغ                                      ز جام عیش لبى تر نكرد جان، بى‏تو 

    چون آسمان مه‏آلوده‏ام ز تنگدلى                                       پر است‏سینه‏ام از انده گران، بى‏تو 

  

من هم در این جمعه‌ی انتظار آلود، دل تنگِ دل تنگم. برای همین هم آنچه داشتم برداشتم و آوردم تا باهم دلمان را به آن خوش کنیم.

 این تصویر را آوردم تا به آن بنگریم و دلمان را به یاد روزی که به نوازش آن یار، آرام خواهد گرفت، خوش کنیم.

 همین طور که داری نگاه می‌کنی برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت دلدار نیز صلوات بفرست.

 

بر روی عکس کلیک کن

امام زمان

گرگها دیگر نمی درند !

 

گرگها دیگر نمی درند !

صلح و آرامش از نفوذ خود باز نمى ایستد و تا قلب درندگان پیش مى رود و خوى درندگى را تغییر مى دهد یعنى آن توحّش كه در ماهیّتها رسوخ كرده است از بین مى رود و درندگان چنان تغییر مى كنند كه غریزه خونریزى را از یاد مى برند ، گوئى در روزگارى كه صلح و دوستى از همه چیز و همه كس هویداست حیوانات نیز شرم از كار خود مى كنند ، تا حدّى كه ابن عبّاس (رضی الله عنه) در ذیل آیه شریفه ( لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ )  (1) نقل مى كند :      .... حتّى یأمن الشاة والذئب والبقرة والأسد والإنسان والحیّة وحتّى لاتقرض فارة جراباً ... وذلك یكون عند قیام القائم . (2)   یعنی  ... تا آنجا كه گوسفند و گرگ ، و گاو و شیر ، و انسان و مار در كنار هم آرامش مى یابند و تا حدّى كه موش كیسه ها را نمى جود ... و آن در وقت قیام قائم است .

 

و باز بشنوید این حدیث زیبا را كه از صحف ادریس على نبیّنا وآله وعلیه السلام یكى از پیامبران پیشین نقل شده است كه درباره آرامش و امنیّت در آن زمان سخن مى گوید : واُلقى فی تلك الزمان الأمانة على الأرض فلایضرّ شیء شیئاً ، ولایخاف شیء عن شیء ، ثمّ تكون الهوام والمواشی بین الناس فلایؤذی بعضهم بعضاً ، وأنزع حمة كلّ ذی حمة من الهوام وغیرها ، وأذهب سمّ كلّ ما یلدغ ولنزل بركات من السّماء والأرض ، وتزهر الأرض بحسن نباتها ، وتخرج كلّ ثمارها وأنواع طیبها ، وألقى الرأفة والرحمة بینهم .(3) یعنی در زمان ظهور آن حضرت امنیّت بر زمین نازل مى شود و دیگر هیچ چیز دیگرى را ضرر نمى رساند و هیچ كس از چیزى نمى هراسد تا  بدانجا كه درندگان و چهارپایان در بین مردمند و به هم آزارى نمى رسانند و جسارت از درندگان گرفته مى شود و زهر حیوانات گزنده از بین مى رود و بركات از آسمان و زمین ظاهر مى شود و زمین از حسن گیاهانش زیبا مى شود و همه گلها و میوه هاى معطّر را ظاهر مى گرداند و رأفت و رحمت در قلب مردم قرار مى گیرد .

اینها همه از بركت آن پیك صلح و امنیّت است كه چون قدم به عرصه ظهور مى گذارد درندگان از كار خود خجل مى شوند و گزندگان زهر كینه از یاد مى برند و چنین است كه كسى از دیگرى نمى ترسد و از لطف آن كیمیاى رأفت دلهاى مالامال از كینه و بغض، لبریز از رحمت و شفقت مى شود و تا آنجا مهر و عطوفت به پیكار خشم و نفرت مى رود كه قفل سینه هاى كینه توز را شكسته و عفریت عناد و دشمنى را از تخت بر زمین كوفته و ملكه رأفت تاج بر سر نهاده بر سریر دل تكیه مى زند .

 

(1) سوره توبه ، آیه 33

(2) سوره توبه ، آیه 33 .

(3)بحار الأنوار : 51/61 ، مكیال المكارم : 1/100 و مكیال المكارم : 1/101 و سعد السعود :

موسوی

 

منتظر فرج بودن چه فایده‌ای دارد؟

 

منتظر فرج بودن چه فایده‌ای دارد؟

همه شما كم و بیش نسبت به جایگاه «انتظار» در مجموعه معارف اسلامى آگاهى دارید و قطعا تاكنون درباره فضیلت انتظار فرج مطالب بسیارى شنیده و خوانده‏اید. اما نكته‏اى كه شاید شنیدن آن براى شما تازگى داشته باشد این است كه از دیدگاه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم ‌السلام  «انتظار فرج» یا «چشم به راه گشایش بودن» به خودى خود در عصر غیبت براى منتظران مایه گشایش، نجات و رستگارى است و از این رو شیعیان به جاى گله و شكایت از طولانى شدن غیبت و سختیها و رنجهاى این دوران، باید تلاش كنند كه منتظران خوبى باشند تا همین انتظارشان، «فرج» را در عصر غیبت براى آنها به ارمغان آورد.

براى روشنتر شدن این موضوع چند روایت را با هم مرور مى‏كنیم:

ابو بصیر مى‏گوید به امام صادق علیه‌السلام  عرض كردم: جُعِلتُ فِداكَ مَتى الفَرَجُ؟ فدایت شوم، این گشایش كى فرا مى‏رسد؟

آن حضرت فرمود: یَا أبابصیر وَ أنتَ مِمّن یُریدُ الدنیا؟ مَن عَرفَ هَذا الأمر فَقَد فَرّجَ عَنهُ لانتظارِهِ1 اى ابابصیر! آیا تو از آن گروهى كه به دنبال دنیایند؟ هر كس این امر را بشناسد، به سبب انتظارش براى او گشایش حاصل مى‏شود.

 

امام رضا علیه‌السلام  نیز در پاسخ «حسن بن جَهْم» كه از ایشان در مورد فرا رسیدن گشایش مى‏پرسد، مى‏فرماید: أَوَلَستَ تَعلَمُ أنّ ٱنتِظارَ الفَرجِ مِن الفَرج؟ آیا تو نمى‏دانى كه چشم به راه گشایش بودن، خود [جزیى]از گشایش است؟

او در پاسخ مى‏گوید: لا أدرى إلاّ أن تُعلّمْنى. نمى‏دانم، مگر اینكه شما به من بیاموزید.

آن حضرت بار دیگر مى‏فرماید: نَعَم، اِنتِظارُ الفَرجِ مِن الفَرجِ.2 آرى، انتظار گشایش، [جزیى] از گشایش است.

 

براساس همین نگرش است كه در روایتهاى متعددى تأكید شده كه براى منتظران واقعى تفاوتى ندارد كه ظهور را درك كنند یا نكنند؛ چون آنها در عصر غیبت نیز در خدمت امام زمان خویش هستند؛ چنانكه در روایتى از امام صادق علیه‌السلام  مى‏خوانیم:

مَن مَات مِنكُم وَ هُو مُنتَظِرٌ لِهَذا الأمرِ كَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ فِى فُسطاطِهِ...3 هر كس بمیرد در حالى كه منتظر این امر باشد همانند كسى است كه با حضرت قائم علیه‌السلام  و در خیمه‏اش بوده باشد....

 

آرى، انتظار فرج، خود مایه فرج است، اما بشرطها و شروطها. اگر كسى در عصر غیبت مؤمنانه زندگى كند؛ از بدیها و زشتیها دورى گزیند؛ خصال شایسته را پیشه خود سازد؛ وظایف و تكالیفى را كه در صحنه حیات فردى و اجتماعى متوجه اوست به درستى به‏جا آورد و در انتظار ظهور امامش نیز باشد، خداوند متعال، فرج و گشایش واقعى را ـ كه همان یافتن راه هدایت و رستگارى و رسیدن به سعادت و نیكبختى در دنیا و آخرت است ـ نصیب او مى‏سازد و در این صورت است كه پیش افتادن و پس افتادن ظهور براى او هیچ تفاوتى نخواهد داشت و او در هر حال امام منتظَر خویش را درمى‏یابد.

1.الكافى، ج1، ص371، ح3.                     

 2.الغیبة، ص276.                             

 3.بحارالانوار، ج52، ص126، ح18.

 

دوای همه دردها

 

دوای همه دردها

«... أنّ الارض‌ یرثها عبادی‌ الصالحون‌؛ این‌ زمین‌ را، بندگان‌ صالح‌، به‌ میراث‌ می‌برند.» (انبیاء/105)

احساس‌ انتظار، مثل‌ احساس‌ تشنگی‌ است‌:

احساس‌ تشنگی‌، آدم‌ را، به‌ آب‌ می‌رساند، و احساس‌ انتظار، انسان صاحب‌ نظر آگاه دین‌ باور حقیقت‌ جوی‌ را، به‌ حجت‌ بالغه‌ الهی‌!...

اسلام‌، بزرگ‌ترین‌ اصل‌ اجتماعی‌ و پاك‌ترین‌ نهاد سیاسی‌ دین‌ را، اعتقاد و التزام‌ به‌ رهبری‌ «معصوم‌» می‌داند.

رهبر جامعه‌ انسان‌، هیچ‌ كس‌ نمی‌تواند بود، مگر «پیامبر» یا «امام‌» كه‌ به‌ طور مستقیم‌ از سوی‌ خدا و یا به‌ امر حق‌ و به‌ دست‌ پیامبر، تعیین‌ شده‌ باشد.

حقیقت‌ دین‌، جز این‌ نیست‌ و بلوغ‌ انسانیت‌، جز از این‌ راه‌، مقدور نمی‌تواند شد.

شیعه‌، نیز ـ با التزام‌ و پایداری‌ بر این‌ اصل‌ خدایی‌ ـ در هیچ‌ لحظه‌ای‌ از تاریخ‌، هیچ‌ «ظالم‌» و «روند ظالمانه‌ای‌» را تأیید و تصدیق‌ نكرده‌، و بر سر این‌ كار، «جان‌» خویش‌ را ـ در همواره همه‌ جا ـ بلا گردان‌ «ایمان‌» خویش‌ ساخته‌ است‌!...

در آن‌ حدیث‌ مشهور، هم‌، كه‌ سخن‌ از قیام‌ حجت‌‌، به‌ میان‌ می‌آید، تاكید، بر سر «ستم‌ ستیزی‌» است‌:

«یملاالله به‌ الارض‌ قسطاً و عدلاً، كما ملئت‌ ظلماً و جوراً. خداوند، این‌ زمین‌ را ـ به‌ دست‌ او ـ از عدل‌ و داد، سرشار می‌سازد، همانطور كه‌ از ظلم‌ و جور سرریز شده‌ باشد!...»

تو گویی‌ كه‌ آنچه‌ دیو آتشخوارة‌ «ظلم‌»، بر سر آدمیان‌ خاك‌ می‌آورد، با هیچ‌ داغ‌ و زخم‌ دیگری‌، برابری‌ نتواند كرد، اصلاً، همة‌ دردهای‌ بشر كجا، و این‌ آتش‌ جانسوز خانمان‌ بر باد ده‌، كجا؟!

و دوای‌ این‌ همه‌ درد: «عدالت‌»!

از نگاه‌ «شیعه‌»، عدالت‌، اصل‌ دین‌ است‌

نخستین‌ پیشوای‌ او، در محراب‌، به‌ گناه‌ عدالت‌، به‌ قتل‌ می‌رسد!!

و آخرین‌ پیشوایش‌، برای‌ این‌ كه‌ به‌ داد عدالت‌ برسد قیام‌ می‌كند؛

و آخرین‌ حلقه‌، از مجموعة‌ حلقات‌ مبارزات حق‌ و باطل‌ را ـ كه‌ از آغاز جهان‌، بر پای‌ بوده‌ است‌ ـ به‌ سامان‌ می‌برد.

همة‌ حرف «انتظار»، همین‌ است‌:

سفری‌ دور و دراز، برای‌ رسیدن‌.

با چشمان‌ «آینده‌»، تكلیف‌ «حال‌» را، روشن‌ كردن‌.

در آستانة‌ سقوط‌ و ابتذال‌،، دست‌ انسان‌ را گرفتن‌، و او را، تا درگاه‌ نگاه‌ خدا، بالا كشیدن‌ و بر تحقّق‌ آرمان‌ والای‌ همة‌ انبیا و اولیا و مردان‌ رزم‌ آور راه‌ حق‌، نظر داشتن‌!.

ودرآخرین‌ رزم‌ ـ پیروزمندانه‌ ـ حیثّیت‌ عادلانة‌ خاك‌ را از نگاه‌بلند «بقیة‌الله» به ‌نظاره ‌برخاستن‌...و این‌، حرف كمی‌ نیست‌!.

نویسنده: ابوالقاسم حسینخانی، قطعه‌ ادبی‌ برگزیده‌ دومین‌ جشنوارة‌ برترین‌های‌ فرهنگ‌ مهدویت‌

 

احساس انتظار!

 

احساس انتظار!

احساس انتظار، مثل احساس تشنگى است:

          احساس تشنگى، آدم را، به آب مى‏رساند، و احساس انتظار، انسان صاحب نظر آگاه دين باور حقيقت جوى را، به حجت‏بالغه الهى! . . .

انسان اسلام، بزرگ‏ترين اصل اجتماعى و پاك‏ترين نهاد سياسى دين را، اعتقاد و التزام به رهبرى «معصوم‏» مى‏داند .

رهبر جامعه انسان، هيچ كس نمى‏تواند بود، مگر «پيامبر» يا «امام‏» كه به طور مستقيم از سوى خدا و يا به امر حق و به دست پيامبر، تعيين شده باشد .

حقيقت دين، جز اين نيست و بلوغ انسانيت، جز از اين راه، مقدور نمى‏تواند شد . (2)

شيعه، نيز - با التزام و پايدارى بر اين اصل خدايى - در هيچ لحظه‏اى از تاريخ، هيچ «ظالم‏» و «روند ظالمانه‏اى‏» را تاييد و تصديق نكرده، و بر سر اين كار، «جان‏» خويش را - در همواره همه جا - بلا گردان «ايمان‏» خويش ساخته است! . . .

در آن حديث مشهور، هم، كه سخن از قيام حجت‏بالغه، به ميان مى‏آيد، تمامت ضربت تاكيد، بر سر «ستم ستيزى‏» است:

          يملاالله به الارض قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا .

خداوند، اين زمين را - به دست او - از عدل و داد، سرشار مى‏سازد، همانطور كه از ظلم و جور سرريز شده باشد! . . .

تو گويى كه آنچه ديو آتشخواره «ظلم‏» ، بر سر آدميان خاك مى‏آورد، با هيچ داغ و زخم ديگرى، برابرى نتواند كرد، اصلا، همه دردهاى بشر كجا، و اين آتش جانسوز خانمان بر باد ده، كجا؟ ! (3) . . .

و دواى اين همه درد: «عدالت‏» !

از نگاه «شيعه‏» ، عدالت، اصل دين است:

          نخستين پيشواى او، در محراب، به گناه عدالت، به قتل مى‏رسد! !

و آخرين پيشوايش، براى اين كه به داد عدالت‏برسد قيام مى‏كند،

و آخرين حلقه، از مجموعه حلقات مبارزات حق و باطل را - كه از آغاز جهان، بر پاى بوده است - به سامان مى‏برد .

همه حرف «انتظار» ، همين است:

          سفرى دور و دراز، براى رسيدن .

با چشمان «آينده‏» ، تكليف «حال‏» را، روشن كردن .

در آستانه سقوط و ابتذال، ، دست انسان را گرفتن، و او را، تا درگاه نگاه خدا، بالا كشيدن و بر تحقق آرمان والاى همه انبيا و اوليا و مردان رزم آور راه حق، نظر داشتن! .

ودرآخرين رزم - پيروزمندانه - حيثيت عادلانه خاك را از نگاه‏بلند «بقية‏الله‏» به‏نظاره‏برخاستن . . . و اين، حرف كمى نيست! .

×××

انتظار، از جنس فرداست،

و احساس انتظار، فردايى شدن

عشيره انتظار، اهالى فردايند! . . .

آن كه «نظر» ندارد، مثل كسى است كه تشنه نيست .

احساس انتظار، مثل احساس تشنگى است .

آن كه احساس تشنگى ندارد، آب - هر چند فراوان، زلال و گوارا، هم كه باشد - به چه دردش مى‏خورد؟ !

بى خيالى، اين پا و آن پا كردن، و مرد «فردا» نبودن، «ضد انتظار» است!

انسان انتظار، آماده فرداست .

احساس‏انتظار، ازهم‏صحبتى‏هاى‏فردا، سرشارشدن است .

از انديشه ترديد، بيرون آمدن، و در دل يقين، در آمدن .

نشاط انتظار، آدمى را از نااميدى و سستى، باز مى‏گيرد .

با اين نگاه‏هاى كوچك و پيش پا افتاده، آدم در «روز مرگى‏» ها، غرق مى‏شود .

براى خوب ديدن، و خدايى نگريستن، بايد به چشمان انتظار، مسلح شد!

آنكه «نظر» ندارد، به احساس انتظار، نيز - نمى‏تواند رسيد .

«انتظار» سفر دور و درازى است .

سفر انتظار، چشم آدم را، باز مى‏كند، سفر انتظار، انسان را، «صاحب نظر» مى‏سازد . . .

×××

حرف از يك نقطه زمانى و مكانى نيست .

سخن از يك جغرافياى جهانى عقيدتى است:

          تكان تازه‏اى در خاك و خلقت‏خاك!

تنه و بدنه خلقت، «عدالت‏» است . . . و در اين ميانه، «ستم‏» ، غبارى بيش نيست، كه به راحتى مى‏شود آن را شست و پيكره اصلى، پاكيزه و زيباى آفرينش را در برابر نگاه انتظار زندگى، به ديدار نهاد! . . .

اين شست و شو، اصلا، مشكل نيست:

          «آب‏» كه دارد مى‏رود،

          «رود» كه دارد مى‏گذرد،

فطرت پاك عادلانه «خاك‏» كه دارد تكان تازه‏اى مى‏خورد،

همه به يارى ما، خواهند شتافت!

تنها، كافى است تكانى بخوريم . در جنبش شكوهمند ميلاد انتظار، به «احساس‏» برسيم و صاحب نظرانه، عمل كنيم . . .

انتظار، يك رفع تكليف نيست . بلكه، فهم تكليف است، اداى تكليف است:

آنان كه منتظر عدالت فراگير و همگانى اند، خويشتن، بايد همواره در سوى تحقق آن ; انديشه كنند، بنويسند و بكوشند، و سهم سنجيده و دقيق خود را - از اندازه وظيفه‏اى كه بر گردن دارند ادا كنند . . .

از بى‏نظران، چه انتظارى؟ ! . . . نبض عدل، كه خاك را، به تكانى مواج و تند و تازه فرا مى‏خواند، بى نظرانه نمى‏تواند بر گوش‏دل‏بنشيند . بى نظرى، بى تفاوتى و بى خيالى، از احساس انتظار، به دور است . خويشاوندان خميازه و خواب را بگوييد كه با بيراهه‏هاى خويش، مزاحم راه «مردان انتظار» نشوند!

×××

احساس انتظار، در اين فرهنگ، ماذنه بلند هستى است كه از بالاى بلند آن اذان عدل جهانى، سرداده مى‏شود .

اين انتظار، پاسخى است‏به تمامى هستى و همه فرشتگان، در برابر همان سؤال گلايه‏آميز، كه: «چرا بر كره خاك، پاى‏كسانى بايد باز شود كه فساد كنند و خون بريزند؟ !»

اين «انتظار» و پايانه معطر و مطهر خاك، پاسخ آنان و همه افكارى هم هست، كه از «گرد خويش فرا نرفته و تمامت استعداد و توان انتظار را نمى‏نگرند . . .»

احساس انتظار، احساس طوفانى، شورانگيز و با نشاط است، و انتظارى ندارد، مگر پيروزى!

ابوالقاسم حسينجانى

1 . سوره انبياء (21)، آيه 105 .

2 . و در عصر «غيبت‏» ، با مرجعيت و فقاهت است كه جاى «ولايت‏» ، پر مى‏شود .

3 . در نگاهى ژرف و فراگير، «ظلم‏» ، تمامت آفات و شوربختى‏هاى آدمى را، در بر مى‏گيرد . ظلم، هر آن كنشى است كه اشيا و آدمى را، از شان و مكانت‏حقيقى‏اش، بركنار مى‏دارد . جهل و نفهميدن، ظلم است . بى ايمانى و شرك، ظلم است: «يابنى لا تشرك بالله . ان الشرك لظلم عظيم‏» ; فرزندم، بر خداى «شرك‏» مياور; چرا كه شرك، «ظلم‏» بزرگى است! (سوره لقمان (31)، آيه 13)

فردا دیر است...!

 

فردا دیر است...!

در مورد فلسفه و حکمت غیبت آخرین حجت خدا سخنان بسیاری گفته شده و احتمالات متعددی مطرح گشته است. اما شاید این احتمال که فلسفه غیبت آزمودن مؤمنان و تشخیص مدعیان دروغین پیروی از ولایت و منتظران از ولایت‏مداران واقعی و منتظران راستین است، از دیگر احتمالات پذیرفتنی‏تر و نزدیک‏تر به واقع باشد.

کلاس درسی را در نظر بگیرید که آموزگار آن برای آزمودن دانش‏آموزانش دقایقی کلاس را ترک گفته اما دورادور نظاره‏گر آنان است. آنچه او مشاهده می‏کند چه خواهد بود؟ گروهی از دانش‏آموزان از غیبت آموزگار سوءاستفاده کرده و به اذیت دیگر همکلاسی‌ها پرداخته‏اند؛ گروهی دیگر با شیطنت‌های کودکانه خود همه کلاس را به هم ریخته‏اند؛ برخی از دانش‏آموزان هم فرصت را غنیمت شمرده و به انجام تکالیف عقب‏مانده خود مشغولند.

قطعا به هنگام حضور دوباره آموزگار به کلاس و اطلاع دانش‏آموزان از اینکه او دورادور همه آنها را زیر نظر داشته است، آنهایی که وقت خود را با شیطنت و بازیگوشی به هدر داده‏اند بسیار شرمنده خواهند شد.

همه ما در آزمونی بزرگ واقع شده‏ایم. آزمونی که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود.

جهان عصر غیبت نیز همانند همین کلاس درس است. کلاسی که در ظاهر استاد در آن حضور ندارد. اما حرکات و سکنات هیچیک از دانش‏آموزانش از نگاه تیزبین استاد دور نیست و همه آنها باید به هنگام ظهور پاسخگوی شیطنت‌ها یا بازیگوشی‌های خود باشند.

شاید بیان کلامی از امام عصر علیه‌السلام برای درک بهتر آنچه گفته شد مؤثر باشد. آن حضرت می‏فرماید:

«فلیعمل کلّ امری‏ء منکم بما یقرب به من محبتّنا و لیتجنّب ما یدنیه من کراهتنا، و سخطنا، فإنَّ أمرنا بغتة. فجأة حین لا تنفعه توبة، ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبة؛

پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما می‏شود پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب خشم و ناخشنودی ما می‏گردد، دوری گزیند؛ زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانی فرا می‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت برای کسی سودی ندارد و پشیمانی از گناه کسی را از کیفر ما نجات نمی‏بخشد.» (بحارالانوار، ج53، ص176)

آری، همه ما در آزمونی بزرگ واقع شده‏ایم. آزمونی که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود و اگر از عهده آزمون برنیاییم فردای ظهور باید در برابر حجت خدا پاسخگو باشیم. پس بیاییم از همین امروز و پیش از آنکه واقعه ناگهانی ظهور فرا رسد خود را برای پاسخگویی در برابر امام عصر علیه‌السلام آماده کنیم؛ چرا که فردا خیلی دیر است.

 

چشم انتظار جانان

 

چشم انتظار جانان

انسان در زندگی اجتماعی و فردی، مرهون نعمت انتظار است و اگر از انتظار بیرون بیاید و امیدی به آینده نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت و بی‌هدف می‌شود.

حرکت و انتظار، در کنار هم می‌باشند و از هم جدا نمی‌شوند؛ انتظار علت حرکت و تحرک بخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدس‌تر و عالی‌تر باشد، انتظارش نیز ارزنده‌تر و مقدس‌تر خواهد بود و ارزش مردم را باید از انتظاری که دارند شناخت:

یکی انتظارش اینست که پایان سال شود و حقوقش زیادتر گردد.

یکی دیگر انتظارش اینست که پایان سال تحصیلی برسد، مدرکی بگیرد و بوسیله آن شغل مناسبی تهیه کند.

یکی منتظر است که وضعش روبه راه شود تا خانواده تشکیل دهد و همسری اختیار کند و از تنهایی خود را خلاص سازد.

یكی منتظر است درآمدش بیشتر شود، خانه شخصی، ماشین سواری و ... خریداری کند، یا اگر همت و نظرش بلند باشد، بیمارستان، مسجد، مدرسه، کتابخانه و ... تاسیس کند.

یکی انتظار دارد در فلان مناقصه و یا مزایده برنده شود.

خلاصه همه منتظرند، کاسب، صنعتگر، کشاورز، باغدار، معلم، پدر و مادر همه منتظرند، بلکه ملتها و جامعه‌ها و حکومتها نیز منتظرند.

لذا قرآن کریم نیز می‌فرماید:

«قل کل متربص فتربصوا ؛ بگو همه منتظرند، پس منتظر باشید.» (طه/135)

اگر انتظار در این دنیا از بشر گرفته شود، دیگر ادامه حیات برایش بی‌لذت و بی‌معنی است. انتظار است که زندگی را لذت بخش، با روح و بامعنی می‌سازد و شخص را به زندگی علاقه‌مند می‌نماید. پس همه جهان، همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشیبی سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نیستی وارد نشده‌اند، منتظرند و باید منتظر باشند.

اسلام و انتظار:

اسلام که تعلیمات و هدایتهایش بر اساس فلسفه عمیق و صحیح اجتماعی و واقعی قرار دارد، اصل انتظار و نگاه به سوی آینده را پشتوانه بقای جامعه مسلمان و محرک احساسات و مهیج روح فعالیت قرار داده است و انتظار آینده بهتر و عصر فتح و گشایش و فرج را برترین اعمال شمرده است و رهبر عظیم‌الشان آن، انتظار فرج را افضل اعمال امت خود معرفی فرموده است.

فلسفه انتظار به عنوان یک عامل و ماده حیاتی مهم در تمام ادیان آسمانی وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنها بوده است.

این انتظار، شخص را محکم و مقاوم، با اراده و نفوذ ناپذیر، مستقل و شجاع و بلند همت می‌سازد.

این انتظار لفظ نیست، گفتن نیست، عمل است، حرکت است، صبر و شکیبایی و مقاومت است.

 

شكوائیه فراق

 

شكوائیه فراق

سیاه روتر از آنم كه جرات كنم به سپیدارها نزدیك شوم، بی مایه تر از آنم كه داراییم كفاف خریدن یك شاخه لبخند را برای لبانت بدهد.

دلم هر جایی تر از آن است كه بتواند شبی، ساعتی یا حتی به قدر چند جمله ای با تو خلوت كند. اما شكسته تر از آنم كه به انكسارم رحم نكنی، و تكیده تر از آنم كه راضی بشوی استخوان هایم زیر بار بی‌اعتنایی ات خرد شود، و دست خالی تر از آن كه دست رد به سینه ام بزنی!

چه آرزوهایی برایم در سر داشتی و به بارور شدنم چه امیدها كه نبسته بودی! چه خاطره هایی شیرین داشتم از هم صحبتی با تو و چه جام هایی از نور ناب نوشیده بودم از كلامت!

چرا عقب افتادم از قافله ات؟ چرا جا ماندم از كاروانت؟ چه شد كه تا به خود جنبیدم، وسط صحرا زمین گیر خفت خود شدم و دیگر از تو حتی سوسویی هم پیدا نبود؟

تقصیر كه بود؟

من؟ ... آری! این من بودم كه خودم را برابر وسوسه ابلیس باختم، من بودم كه بریدم، من بودم كه كم آوردم و آن وقت چشم گشودم و دیدم كارم دارد به جای باریك تر می كشد!

منی كه تو را در بهاری ترین سپیده بی ابرترین قله ها یافته بودم، حالا  از قعر پاییزی ترین غروب های پست‌ترین دره ها، صدایت می زنم و باور كن ایمان دارم كه انعكاس هق هق و بازتاب های "های هایم" به گوشت می رسد و تو با این كه می شنوی ... نه، نباید با پایان بردن این جمله به سوی تو تیر اتهام اندازم، باید به خودم نشتر اعتراف بزنم .

باز هم این منم كه اشكم بی بهره از اضطرار است و ضجه ام خالی از اصرار! زیرا نمی شود گداختگی دلی به چشمت بیاید اما قدمی برای تسلایش برنداری، نمی شود تب و تاب را و پریشانی را ببینی و برای  دستگیری، پا پیش ننهی، نمی شود سرانگشتی به ضریح توسلت، دخیل بزند و تو از گره گشایی دریغ كنی!...  تو داری شبانه، گوشه گوشه این دریای توفانی را می كاوی.

بادبان‌هایی به بلندای قامتت افراشته و هزاران  ریسمان ناگسستنی برای نجات آویخته ای و پیشانیت تا به بیكران ها می تابد، اما باید پنجه غریق هم از میان گرداب بیرون آمده باشد تا تو خودت را برسانی  و بیرونش بكشی!

اگر تو را فراموش كرده باشد، حق داری سراغش را نگیری و بگذاری بازیچه التهاب امواج شود، حق داری!...

ولی بیا و به حق آن نان و نمكی كه سر سفره كرامتت خورده‌ام، لحظه ای از این غفلت زدگی من درگذر تا  برایت بگویم: وقتی آدم دارد غرق می شود، اضطراب، فریادش را در گلو خفه می كند!

كسی كه یك عمر در عرشه كشتی تو زیسته و به ناز و نعمت عاطفه ات خو كرده، وقتی ببیند خودش با پای خودش به میان ورطه پریده، واقعاً رویش نمی شود چیزی طلب كند. حتی اگر آن خواهش، رها كردنش از  تباهی باشد، به خودش اجازه نمی دهد به تو اعتراض كند، به درگاهت شكوه كند، عریضه بنویسد یا دست تظلم بر آورد! احساس می كند مجبور است با رنجش كنار بیاید و بغضش را ته نشین حنجره اش كند و با این حال از شرح حال و روزش برای تو سر باز زند...!

اما خوب كه گوش می سپارم، انگار نجوای تو از میان هیاهوی بوران، حرف دیگری دارد! تو می گویی: "می دانم كه زلال دلبستگی ات به من را گل آلود كرده ای، خبر دارم موریانه‌های نافرمانی چه بر سر كلبه سر سپردگی‌ات آورده اند، از هر طپش و ضربانی كه قلبت دارد، قصه كسالت و یاست را شنیده ام. اما آخرش چه؟ مگر غیر از خانه من پناهگاهی پیدا می كنی؟ مگر جز من كسی هست كه زیر سایه اش، آوارگی‌ات را از یاد ببری؟ مگر نزدیك تر از من عزیزی پیدا می كنی یا دلسوزتر از من، رفیقی را می شناسی؟ مگر نمی دانی كه من سرچشمه حیاتم و هر چه سوای من سراب مردگی است؟ پس چه می گویی؟! دست بر دست نهادن و به من  پناهنده نشدن چه فایده ای برایت دارد؟...

بیا برای یك بار هم كه شده، دلت را به دریای مهر من بزن و همه آن  چه تاكنون كرده ای به كناری بگذار و بی آن كه به گذشته ات فكر كنی، از ژرفای ضمیرت مرا بخوان! آن وقت می بینی كه همان دم، سبكبال در آسمان آغوشم پروازت می دهم و تو می توانی  تا همان قله های بی ابر، دیده در دیده من اوج بگیری..."

سعید مقدس

 

 

حضرت مهدي و احاديث قدسي

 

 
نماز

حضرت مهدی (عج) فرمودند :

ما ارغم انف الشیطان بشی ء مثل الصلاة فصلها و ارغم انف الشیطان

هیچ چیز مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد و او را خوار نمی کند ، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال .

( بحار الانوار، ج ,53 ص 182 )




اگر طلب کنی ...

حضرت مهدی (عج) فرمودند :

ان استرشدت أرشدت ، و ان طلبت وجدت

اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت می شوی ، و اگر طلب کنی می یابی .

( بحارالأنوار ، ج 51 ، ص 339 )




امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه ) فرمودند :

چگونگی بهره مندی از وجود من در دوران غیبتم همچون بهره ای است که از خورشید می برند ، آنگاه که ابر آن را از دیدگان نهان می کند .




امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه ) فرمودند :

برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که گشایش و فرج شما نیز در آن است .





قالَ الاِمامَ الْمَهدی ( علیه‌السلام ) :

توجه امام مهدی ( علیه‌السلام ) به شیعیان خویش

اِنّا غَیْرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکم، ولا ناسینَ لِذِکْرِکم ، وَ لَو لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّواهُ ، وَ اصطَلَمَکُمُ العداءُ .

فَاتَّقُوا اللهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا .

ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‌ کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ‌ایم که اگر جز این بود گرفتاری ‌ها به شما روی می‌‌‌‌‌‌‌‌ آورد و دشمنان شما را ریشه ‌کن می‌ کردند .

از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید .







عمل صالح و تقرب به اهل بیت ( علیهم ‌السلام )

فَلْیَعْمَلْ کُلّ امْرِء مِنْکم بِما یُقَرَبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنا ، وَ لیَتَجَنَّب ما یُدنیهِ مِن کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا ، فَإِنَّ امرَا یَبغَتُهُ فُجأۀً حینَ لا تَنفَعُهُ تَوبَهُ ، وَ لا یُنجیهِ مِن عِقابِنا نَدَمٌ عَلی حَوبَه .

هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستی ما نزدیک می‌ سازد ، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است ، دوری گزیند ، زیرا خداوند به‌ طور ناگهانی انسان را می ‌گیرد ، در وقتی که توبه برایش سودی ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما به‌ خاطر گناهش نجات نمی ‌دهید .




تسلیم در مقابل دستور های اهل بیت ( علیهم السلام )

از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کار ها را به ما واگذارید ، بر ماست که شما را از سرچشمه ، سیراب برگردانیم ، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود ف در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید . مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روش است به طرف ما قرار دهید .

تحقق حتمی حق

خداوند مقدر فرموده که حق به مرحله نهایی و کمال خود برسد و باطل از بین رود ، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است .

خلقت خدفدار و هدایت پایدار

خداوند متعال ، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است ، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و برای آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده ، آن گاه که پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نا فرمانی اش جلوگیری فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دین شان نمی دانند به آن بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران � به واسطه تفضلی که بر ایشان روا داشته � واسطه باشند .

ظهور حق

هر گاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم ، حق ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از ( سر ) شما برطرف خواهد شد .

تفتیش ناروا

حضرت مهدی ( علیه السلام ) در خصوص کسانی که در جستجوی او بوده اند تا به حاکم جور تحویلش دهند فرموده است : آن که بکاود ، بجوید و آن که بجوید دلالت دهد و آن که دلالت دهد به هدف رسد و هر که ( در مورد من ) چنین کند ، شرک ورزیده است .

ظهور حق به اذن حق

ظهوریست ، مگر بها اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانی و قساوت دل ها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم .

مدعیان دروغگو

آگاه باشید به زودی کسانی ادعای مشاهده ( نیات خاصه ) مرا خواهند کرد .

آگاه باشید هر کس قبل از " خروج سفیانی " و شنیدن صدای آسمانی ، ادعای مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است ؛ حرکت و نیرویی جز به خدای بزرگ نیست .

دنیا در سراشیبی زوال

دنیا فنا و زوالش نزدیک گردیده و در حال وداع است ، و من شما را به سوی خدا و پیامبرش � که درود خدا بر او و آلش باد � و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنت ، دعوت می کنم .

ذخیره بزرگ

من باقیمانده از آدم و ذخیره نوج و برگزیده ابراهیم و خلاصه محمد ( درود خدا بر همگی آنان باد ) هستم .

حجت خدا

ستمگران پنداشتند که حجت خدا از بین رفته است ، در حالی که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده می شد ، هر آینه تمام شک ها را از بین می بریدم .

عطسه ، نشانه سلامت

نسیم ، خدمتکار حضرت مهدی ( علیه السلام ) گوید : آن حضرت به من فرمود : آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم ؟

گفتم : آری .

فرمود : عطسه ، علامت امان از مرگ تا سه روز است .

نماز ، طرد کننده شیطان

هیچ چیز مثل نماز ، بینی شیطان را به خاک نمی مالد ، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال .

اذن مالک

تصرف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست .

استعاذه به خدا

پناب به خدا می برم از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از رهایی و از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنه ها .

اسوه های حقیقت

حق با ما و در میان ماست ، کسی جز ما چنین نگوید ، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد .

ظهور فرج به اذن خدا

اما ظهور فرج ، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس برای ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست . و اما گفته کسانی که پنداشته اند امام حسین ( علیه السلام ) کشته نشده ، کفر و دروغ و گمراهی است .

شناخت خدا

همانا خداوند متعال ، کسی است که اجسام را آفریده و ارزاق را تقسیم فرموده ، او جسم نیست و در جسمی هم حلول نکرده ، " چیزی مثل او نیست و شنوا و داناست " .

ائمه ( علیهم السلام ) دست پرورده های پروردگار

خداوند با ماست ، و به جز ذات پروردگار به چیزی نیاز نداریم ، و حق با ماست .

اگر کسانی با ما نباشند ، هرگز در ما وحشتی ایجاد نمی شود ، ما دست پرورده های پروردگارمان ، و مردمان ، دست پرورده های ما هستند .

دانش حقیقی

دانش ، دانش ماست ، از کفر کافر ، گزندی بر شما نیست .

اتفاق و وفای به عهد

اگر شیعیان ما � خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد � در وفای به عهد و پیمان الهی اتحاد و اتفاق می داشتند و عهد و پیمان را محترم می شمردند ، سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند .

پیروان نادان

حضرت مهدی ( علیه السلام ) به محمد بن علی بن هلال کرخی فرمودند : نادانان و کمخردان شیعه و کسانی که بال پشه از دینداری آنان محکم تر است ، ما را آزردند .

بیزاری از غالیان

من از افرادی که می گویند : ما اهل بیت ( مستقلا از پیش خود و بدون دریافت از جانب خداوند ) غیب می دانیم و در سلطنت و آفرینش موجودات با خدا شریکیم ، یا ما را از مقامی که خداوند برای ما پسندیده بالاتر می برند ، نزد خدا و رسولش ، بیزاری می جویم .



سجده شکر

سَجدَۀُ الشُّکرِ مِن الزَمِ السُّنَنِ وَ اوجَبِها .

سجده شکر از لازم ترین و واجب ترین مستحبات است .







***************************************

***************************************




احادیثی درباره امام زمان (عج) :




امام زین العابدین ( علیه السلام ) :

" من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا ، اعطاه الله أجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد " ( كشف الغمه ، ج 3 ، ص 312 )

هر كه در دوران غیبت قائم ما ، بر ولایت ما ثابت قدم باشد ، خداوند پاداش هزار شهید مانند شهداى بدر و احد را به او عطا مى فرماید .




امام صادق ( علیه السلام ) :

" المنتظر للثانى عشر كالشاهر سیفه بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله یذب عنه " ( غیبت نعمانى ، ص 41 )

كسى كه منتظر امام دوازدهم است مانند كسى است كه در كنار رسول خدا ( صلى الله علیه و آله و سلم ) و براى دفاع از آن حضرت شمشیر مى زند .




امام موسى كاظم ( علیه السلام ) :

" طوبى لشیعتنا المتمسكین بحبّنا فى غیبة قائمنا ، الثابتین على موالاتنا و البراءة من اعدائنا ، اولئك منّا و نحن منهم ، و قد رضوا بنا ائمة و رضینا بهم شیعة ، طوبى لهم ثم طوبى لهم ، هم و الله معنا فى درجتنا یوم القیامة " ( الزام الناصب ، ص 68 )

خوشا به حال شیعیان ما كه در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزارى از دشمنان ما پایدار ماندند ، آنها از ما و ما از آنهائیم . و همانا آنان امامت ما را پذیرفتند ، ما هم آنها را به عنوان شیعیان خود پذیرفتیم . خوشا به حال آنها و باز هم خوشا به حال آنها ، آنها به خدا قسم در درجه ما و در كنار ما در روز قیامت اند .




امام رضا ( علیه السلام ) :

" ما أحسن الصبر و انتظار الفرج " ( منتخب الاثر ، ص 496 )

چه بهتر است صبر كردن و انتظار فرج كشیدن.




امام جواد ( علیه السلام ) :

" افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج " ( غیبت نعمانى ، ص 180 )

برترین اعمال شیعیانمان ، انتظار فرج است .




امام هادى ( علیه السلام ) :

" لولا من یبقى بعد غیبة قائمكم من العلماء الداعین الیه ، و الدّالین علیه ، و الذّابین عن دینه بحُجج الله ، و المنقذین للضعفاء من عبادالله من شباك ابلیس و مردته ، لما بقى احد الا ارتد عن دین الله . ولكنهم یمسكون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة كما یمسك صاحب السفینة سكانها ، اولئك هم الافضلون عندالله عزوجل " ( بحارالانوار ، ج 51 ، ص 156 )

اگر نه این بود كه پس از غیبت قائم آل محمد ، برخى از علما وجود دارند كه به سوى او دعوت مى كنند و مردم را به حضرتش سوق مى دهند و از دینش با استدلال هاى الهى حمایت مى كنند و ضعیفان از بندگان خدا را از افتادن در دام ابلیس و یارانش ، رهایى مى بخشند ، پس به تحقیق هیچ كس نمى ماند جز اینكه از دین خدا بر مى گشت . ولى آن عالمان زمان قلوب ضعفاى شیعه را مى گیرند همانگونه كه ناخداى كشتى ، سكّان و فرمان كشتى را مى گیرد و پس آنها نزد خداى عزوجل از همه برترند .







***************************************




حضرت مهدى (عج) در احادیث قدسى




1 ـ خداوند فرمود : " اى پیامبر ! بوسیله تو و پیشوایان از نسل تو بر بندگان خویش رحمت می آورم ، و به وسیله قائم از بین شما ، زمین خود را با تسبیح و تقدیس و تهلیل و تكبیر و بزرگداشت مقام الوهیت ، آباد می سازم .


و به وجود او زمین را از دشمنانم پاك می كنم و آن را میراث اولیاى خویش قرار می دهم ، و به وسیله او كلمه توحید را تعالى بخشیده ، كلمه كافران را به سقوط می كشانم ، و به دست او و با علم خود سرزمین ها و دل بندگانم را حیاتى تازه می بخشم و گنج ها و ذخیره هاى پنهان را به مشیت خود برایش آشكار می سازم .

و با اراده خود او را بر نهانی ها و مكنونات قلبى دیگران آگاه می گردانم و با فرشتگان خود او را یارى می رسانم تا در اجراى فرمان من و تبلیغ دین من مددكار او باشند . او به حقیقت ولىّ من است و به راستى هدایتگر بندگان من می باشد . "

2 ـ امام باقر ( علیه السلام ) در وجه نامگذارى حضرت " مهدى (عج) " به " قائم آل محمد ( صلى الله علیه و آله و سلم ) " حدیثى قدسى روایت فرمود : " زمانى كه جدم حسین كه صلوات خدا بر او باد به شهادت رسید ، فرشتگان با گریه و زارى به درگاه خداوند عزوجلّ نالیدند و گفتند : پروردگارا ! آیا از آنان كه برگزیده و فرزند برگزیده تو را ، و امام انتخاب شده از بین خلق را كشتند ، در می گذرى ؟! "

خداوند به آنان وحى فرمود كه : " فرشتگان من آرام گیرید . سوگند به عزّت و جلالم كه از آنان انتقام می گیرم اگر چه بعد از گذشت زمانى طولانى باشد " سپس فرزندان از نسل حسین ( علیه السلام ) را كه پس از او به امامت می رسند به ملائكه نشان داد و آنان شاد شدند .

در بین این پیشوایان ، یك نفرشان به نماز ایستاده بود " فإذا احدهم قائم یصلّى فقال اللّه عزّوجلّ : بذلك القائم أنتقم منهم . " خداوند عزّوجلّ فرمود : به وسیله آن " قائم " از دشمنان و قاتلان حسین ( علیه السلام ) انتقام می گیرم . "







حدیث انتظار فرج

اسماعیل جعفى مى گوید : شخصى نزد امام باقر علیه السلام آمد و نامه اى به همراه داشت ، حضرت به او فرمود : این نامه مخاصم و مخالف ماست كه سئوال می كند در چه دینى عمل قبول خواهد شد ؟ آنشخص ( آورنده نامه ) عرض كرد : آرى ، همین را می خواهم امام باقر علیه السلام به او فرمود : شهادت به اینكه جز ، خدا ، معبودى نیست و شریك ندارد و شهادت به اینكه ، محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول اوست و اقرار به آنچه كه از جانب خدا آمده و ولایت ما اهل بیت و بیزارى از دشمنان ما و رعایت ورع و تواضع و انتظار قیام قائم ما . همانا ما دولتى خواهیم داشت زمانى كه خدا بخواهد آنرا بپا خواهد ساخت .

***************************************

حدیث رضایت الهی ازایشان

مفضل بن عمر ، امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود : بهترین چیزى كه مردم را به خداوند متعال نزدیك ساخته و او را بهتر از هر چیزى از مردم راضى می نماید این است كه خداوند متعال ببیند مردم زمانى كه امام وحجت خدا را گم كرده و از جاى او بى خبرند ، بدانند كه حجت و میثاق خداوند باطل نشده است . آن زمان است كه در صبح و عصر باید آماده فرج باشید و شدید ترین خشم خداوند بر دشمنان زمانى است كه حجت خداوند غایب شده و ظاهر نباشد و خداوند مى داند كه دوستان و اولیاءش در حجت خدا تردید نخواهند كرد ، زیرا در آن صورت خداوند لحظه اى حجت خود را از اولیاى خویش غایب نخواهد ساخت و غیبت حجت خداوند زمانى محقق مى شود كه بد ترین و شرور ترین مردم ظهور می نمایند .




***************************************

حدیث منزلت منتظران

منا إثنا عشر مهدیا ، أولهم أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، وآخرهم التاسع من ولدی ، وهو القائم ، بالحق ، یحیی الله بن الأرض بعد موتها ، ویظهر به دین الحق على الدین كله ، ولو كره المشركون . له غیبة یرتد فیها أقوام ویثبت فیها على الدین آخرون ، فیؤذون ویقال لهم : ( متى هذا الوعد إن كنتم صادقین ) أما إن الصابر فی غیبته على الأذى والتكذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله صلى الله علیه وآله

ربیع بن سعد ، از عبد الرحمان بن سلیط روایت كرده كه گفت : امام حسین علیه السلام فرمود : از ما دوازده مهدى خواهد بود كه نخستین فرد آنها امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام و آخرین آنها نهمین فرزند من و قائم به حق می باشد . خداوند زمین را بدست او زنده گردانیده و دین حق خود را بدست او بر جمیع ادیان پیروز گردانیده ، هر چند مشركان از آن ناراحت باشند . آن حضرت غیبتى دارد كه اقوامى در آن تردید كرده و اقوامى دیگر در آن ثابت قدم می مانند و اذیت و آزار خواهند شد تا آنجا كه به ایشان گفته می شود آن وعده چه زمانى خواهد بود ؟ آگاه باشید كسى كه در غیبت آن حضرت بر اذیت و آزار و اتهام دیگران و مخالفین صبر كند ، مانند كسى است كه در كنار رسول خدا با شمشیر جهاد كرده باشد .




***************************************

حدیث اطاعت و پیروی ازامام


( هشام بن سالم از امام صادق و او از پدر و جدش علیهم السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود : ) قائم از فرزندان من است ، نام او نام من وكنیه او كنیه من ، و شكل او شكل من ، و سنت او سنت من است مردم را بر ملت و شریعت من بپا مى دارد ، وآنها را بسوى كتاب پروردگارم عزوجل مى خواند ، كسى كه او را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و كسى كه او را نافرمانى نماید مرا نافرمانى كرده و كسى كه در زمان غیبت ، منكر او باشد مرا انكار كرده و كسى كه او را تكذیب نماید مرا تكذیب كرده و كسى كه او را تصدیق كند مرا تصدیق كرده است ، و از تكذیب كننده گانم در باره امر او ، و انكار كننده گان گفتارم درباره او و گمراهان امتم از راه او ، به خدا شكایت مى كنم ، آنهایى كه ظلم كرده اند بزودى خواهند دانست كه به چه كیفرگاه و محل انتقامى بازگشت مى كنند .




***************************************

حدیث تسلیم بودن در امر فرج

یا مهزم كذب الوقاتون ، وهلك المستعجلون ، ونجا المسلمون

على بن حسان ، از عبدالرحمان بن كثیر ، از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمود : اى مهزم ، كسانى كه ( براى قیام حضرت مهدى علیه السلام ) وقت تعیین مى كنند ، دروغ مى گویند و كسانى كه در آن عجله كنند هلاك شده و كسانى كه تسلیم باشند ( و آنچه را كه خدا بخواهد قبول داشته باشند ) نجات مى یابند .




***************************************




حدیث آثار غیبت - شك

صقر بن ابى دلف مى گوید از ابو جعفر محمد بن علی الرضا ( ع ) شنیدم كه فرمود : امام و پیشواى پس از من پسرم على است ، فرمان او فرمان من و سخن او سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است ، پیشوا و امام پس از او پسرش حسن است ، فرمان او فرمان پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت از او اطاعت از پدر اوست ، و سپس ساكت شد ؟ عرض كردم : اى فرزند رسول خدا ( ص ) امام و پیشواى بعد از حسن كیست ؟ حضرت به شدت گریست و سپس فرمود : امام و پیشواى بعد از حسن پسرش قائم منتظر است ، بدو عرض كردم : اى فرزند رسول خدا ( ص ) چرا وى قائم نامیده شد ؟ فرمود : چون او پس از آنكه نامش از یاد ها رفت و بیشتر معتقدین به امامتش از عقیده خود برگشتند ، قیام مى كند ، به آن حضرت عرض كردم : چرا وى را منتظر گویند ؟ فرمود : چون او غیبتى طولانى و دراز دارد ، و افراد مخلص در انتظار اویند و تردید كنندگان او را رد مى كنند و انكار كنندگان ، یاد او را به استهزاء مى گیرند و وقت گذاران در غیبت ، دروغ مى گویند ، شتابزدگان در آن به هلاكت مى رسند و مسلمانان در آن نجات و رهایى مى یابند .

به ما نگفته بودند كه ...

 

 

حقایق را به ما نگفته بودند یا لااقل همه حقیقت را نگفته بودند .

گفتند : تو كه بیایی خون به پا می كنی ، جوی خون به راه می اندازی و ما را از ظهور تو ترساندند .

درست مثل اینكه حادثه ای به شیرینی تولد را كتمان كنند وفقط از درد زادن بگویند .

ما از همان كودكی ، تورا دوست داشتیم ، به تو عشق می ورزیدیم ، و با همه وجود بی تاب آمدنت بودیم .

از كودكی، نزدیک روز میلاد تو، با عشق كوچه ها را تزئین می كردیم و ریسه می بستیم .

عشق تو با سرشت ما عجین شده بود و آمدنت ، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود .

اما ...

كسی به ما نگفت كه چه گلستانی می شود جهان ، وقتی كه تو بیایی .

همه ، پیش از آنكه نگاه مهر گستر و دستهای پرعاطفه تو را توصیف كنند ، شمشیرتو را نشانمان داده اند .

آری! برای اینكه گلها و نهالها رشد كنند ، باید علف های هرز را وجین كرد و این جز با داسی برنده ممكن نیست .

آری! برای آرامش مظلومان تاریخ ، باید نسل ظالمان و ستمگران از روی زمین برچیده شود .

آری! برای برپایی عدالت ، باید تمامی تختهایبهستم آلوده سلطنت واژگون گردد .

و این ،همه ، تنهااز دست تو برمی آید .

مگر نه اینكه اینها همه مقدمه ایاست برای رسیدن به بهشتی كه توبرایمان می سازی .

آن بهشت را كسی برای ما ترسیم نكرد!

كسی به ما نگفت كه آن ساحل امیدی که در پس این دریای خون نشسته است ، چگونه ساحلی است؟! كسی به ما نگفت كه وقتی تو بیایی :

پرندگان در آشیان خود جشن می گیرند و ماهیان دریا شادمان می شوند

 چشمه ساران می جوشند و زمین نعمتی چندین برابرمی دهد .

 به ما نگفتند كه وقتی تو بیایی :

دلهای بندگان را آكنده از عبادت و اطاعت می كنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشه كن می كند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و طوق ذلت و بردگی را از گردن خلایق برمی دارد .

به ما نگفتند كه وقتی تو بیایی :

ساكنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند ، آسمان بارانش را فرو می فرستد ، زمین گیاهان خود را می رویاند ... و زندگان آرزو می كنندکه ای كاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می دیدند و می دیدند كه خداوند چگونه بركاتش را بر اهل زمین فرو می فرستد.

به ما نگفتند كه وقتی تو بیایی :

همه امت به آغوش تو پناه می آورند همانند زنبوران عسل به ملكه خویش .

و تو عدالت را آن چنان كه باید و شاید در پهنه جهان می گستری و  خونی را نمی ریزی . به ما نگفتند...

به ما نگفتند كه وقتی تو بیایی :

رفاه و آسایشی می آیدکه نظیر آن،پیش از این نیامده است . مال و ثروت آنچنان فراوان می شود كه هر كه نزد تو بیاید آنچه در ذهن نگنجد دریافت می دارد .

به ما نگفتندكه وقتی تو بیایی :

هیچ كس فقیر نمی ماند، مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی كنند . مال را به هر كه عرضه می كنند ، می گوید : ‌بی نیازم .

اما ...

كویر غیبت

 

كویر غیبت

چنین باید گفت كه روزگار غیبت ؛ دوران ظلمت و محرومیّت است ، بر تمام آنهائى كه امام (علیه السلام) از آنان غائب است و یا آنكه بهتر بگوئیم اینان از او مهجورند .

اگر نیكو بنگریم و تا حدّى بیندیشیم و عظمت نعمت حضور امام (علیه السلام) را تا حدّى بیابیم ؛ خواهیم فهمید كه دوران غیبت چه دوران رنجبار و طاقت فرسائیست و حضرت امام رضا (علیه السلام)از آن دوران و مؤمنان در آن زمان چنین یاد مى فرمایند : وكم من مؤمن متأسّف حیران حزین عند فقد الماء المعین .(1) چه بسیار مؤمن دل سوخته اى كه در فقدان آب گوارا در حیرت و حزن به سر مى برد .

آن حضرت چه زیبا محرومیّت زمان مستورى را به تصویر مى كشد كه مؤمنان چون تشنگانى كه از جرعه اى آب گوارا منع مى شوند در پنجه حرمان بسر خواهند برد ، آن آبى كه براى همگان است و ضروریترین مادّه حیات ، و به راستى امام زمان ارواحنا فداه چنین است و دوران غیبت نیز چنان .

پس چه خواهد كرد پروانه در غیبت شمع و چه سازد آن پر سوخته در فراق شعله عشق ، و چگونه صحبتِ گل را به فراموشى سپارد و بلبل چگونه شور سر دهد و آن گمشده تاریك سراى غیبت ؛ راه از كه جوید و در كدامین منزل آرام گیرد .

آنانكه در محضر نور نشسته اند حال و هواى تاریكى را مى دانند و آنها كه لذّت حضور را چشیده اند طعم تلخ هجران را درك مى كنند .

چه بسیار دل سوخته اى كه در فقدان آب گوارا در حیرت و حزن به سر مى برد

كوتاه سخن غیبت امام زمان علیه السلام دورى از تمام خوبیهاست ، و در پرده بودن تمام روشنائیهاست ، آرى ; شب سرد غیبت هنگامه به چاه افتادنهاست ، شب سرد غیبت گاه لرزیدنها و ترسیدنهاست ، شب سرد غیبت بحبوحه گریستنها و نالیدنهاست ، و شب سرد غیبت وقت بى خوابى و بى آسایشى است ، شب سرد غیبت زمان رنجورى پروانه هاست ، پروانه گانى كه در جستجوى نورند نه چون خفّاشان كور ...

شب سرد غیبت را نمى توان معنى كرد مگر در پگاه ظهور ، آنگاه كه به تماشاى سپیده دم مى نشینیم ، خواهیم گفت كه دیشب چه بود و چگونه گذشت .

عصر غیبت عصر محرومیّت از چشمه گواراى ولایت است و روزگار غیبت دوران پرده نشینى یار و محجوبى جمال و كمال اوست ، و باید گفت كه روزگار غیبت امام عصر (علیه السلام)هنگامه دورى از چشمه سار معرفتش و زلال هدایتش ، دوران مستورى او با تمام صفات زیبایش ، همان گونه كه خود در پرده غیبت نشسته است و مردمان محروم، از دیدار اویند ، صفات حُسنایش نیز محجوبند ، و هر آنچه از تشعشع خُلق و خُوى او دیده مى شود از پس ابر سیاهى است كه بر چهره آفتاب، افتاده و تابشى است از میان روزنه هاى پرده هجران و چه زیباست آن لحظه كه این پرده برافتد و ( وَأَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها )(2) معنى شود .

در عصر غیبت همانگونه كه صورت زیباى امام (علیه السلام) مستور است سیرت والاى او نیز محجوب ، مگر شعاعى از آن مَجلاىِ انوار الهى كه از روزنه اى مى تابد ، و باید که به تماشای رافت بیکران او نشست .

1- اثبات الهداة:6/381

2- زمر/69

محمد حسن شاه آبادی

 

غیبت ‏یا غفلت

 

غیبت ‏یا غفلت

بلاى جانسوز عصر ما غیبت نیست، غفلت است.

حال و روز شیعه در این عصر، از دو وجه بیرون نیست. یا معصوم خاتم را، امام را و ولى‏الله اعظم را محبوب و مقصود و مقتداى خویش مى ‏داند یا سر بر آستان محبوب و مقتدایى دیگر مى‏ساید.

شیعه اگر گمان كند كه حبیب و طبیب و نجات ‏بخشى جز او در عالم هست، راه به خطا برده است و پا از صراط مستقیم تشیع بیرون نهاده است.

شیعه اگر در حضور آب، دل به سراب مى‏سپارد، چگونه نام خود را شیعه مى‏گذارد؟ شیعه بهتر از هر كس مى‏ فهمد كه "مَن ماتَ و لَم یَعرف اِمامَ زمانه ماتَ مِیتة‏الجاهلیِة" . «هركه بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. »

شیعه بهتر از هر كس مى ‏فهمد كه میزان و معیار محبت، امام است و هر محبتى در راستاى محبت امام، معنا مى‏شود.

و اگر مدعى است كه مرید آن قطب عالم است، محب آن ولى‏الله‏الاعظم است، عاشق آن حجت‏خاتم است، این حال و روز با عشق، سر سازگارى ندارد.

كدام عاشقى بى یاد معشوق، زیستن مى‏تواند؟

كدام عاشقى، یك لحظه بى‏ خاطره معشوق سر مى ‏كند؟

كدام عاشقى هر از گاه به یاد معشوق مى‏افتد و محبوب را در ردیف دیگر امور روزمره خویش مى‏بیند؟

كدام عاشق هجران‏ كشیده‏اى خورد و خوراك و خواب و لذت مى‏ فهمد؟

این ننگ و عار براى عاشق نیست كه از معشوق بشنود كه ما تو را از یاد نمى ‏بریم و مراعات تو را فرو نمى ‏گذاریم و او... و او بى‏اشتیاق زیارت معشوق سر كند و یاد او را فرو بگذارد؟

این اوج بى‏ معرفتى محب نیست كه بداند و بشنود كه محبوب به شادمانى او شاد مى ‏شود، با اندوه او غمگین مى ‏گردد، مریضى‏اش محبوب را بیمار مى‏كند، هرگاه دست‏ به دعا بردارد، محبوب آمین مى ‏گوید و آن زمان كه سكوت كند، محبوب، برایش و به جایش دعا مى‏كند و او سر از پاى نشناسد و قالب‏ تهى نكند؟

آرى بلاى جانسوز عصر ما غفلت است، غیبت نیست.

و غیبته منا.

او غایب نیست، پرده بر چشمهاى ماست.

چه كس صادقانه دست ‏به دعا برآورده است، مخلصانه امام خویش را طلب كرده است، و پاسخ نگرفته است؟

برخى امام را طلب مى‏ كنند و دیگران را هم. اینان تا آن زمان كه چشم به ابواب چند گانه دارند، دستشان به دامان امام نمى‏ رسد.

بعضى امام را طلب مى‏كنند ، اما نه به خاطر امام كه براى وصول به حاجات خویش.

مى‏بینى كه امام را صدا مى‏كند - با تضرعى جانسوز و جگرخراش - اما آنچه مى ‏طلبد، دیدار حیات‏ بخش امام نیست، حل مشكلات و وصول به حاجات خویش است. این سخن نه بدان معناست كه در تلاطم مشكلات، به سراغ امام نباید رفت و قضاء حوائح و استجابت دعا و رفع موانع را از او نباید خواست. بلكه به عكس، همه چیز از نزول باران، تا شفاى بیماران را از امام باید طلب كرد كه تقدیر و مشیت همه چیز در عالم به دست اوست و هیچ كار، بى‏اشارت مژگان او به سرانجام نمى‏رسد.

سخن این است كه شوق دیدار امام چیزى است و عریضه و عرضه حاجات دنیوى، چیز دیگر.

سخن این است كه ساقى این بارگاه، به ظرفیت و جام همت مهمان مى‏نگرد، محبوب، به ظرفیت دل محب نگاه مى‏كند. اِنّ‏هذه القلوب اوعیة و خیرها اوعاها.

یكى به هواى بهشت در مصیبت‏حسین (ع) اشك مى‏ریزد.

یكى در مجلس حسین (ع)، بر مصیبت‏خویش مى‏گرید.

و یكى را معرفت‏حسین و معرفت‏به مصیبت‏حسین (ع) مى‏گریاند.

هركس به قدر جام معرفت‏خویش، از دستهاى امام نوش مى‏كند.

امام دست‏ نیافتنى نیست، دستهاى ما بسته است.

امام در پرده غیبت نیست، پرده بر چشمهاى ماست.

و آنچه ما را از زیارت امام محروم مى‏كند، غیبت امام نیست، غفلت ماست.

سید مهدى شجاعى

 

اناالمهدى

 

اناالمهدى

انا المهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

من مهدى، قائمه گیتى، خرد هستى و ادامه خدایم.

شكیب شما در سراشیب عمر. میوه باغ آفرینش، فراخى آسمانها و نجابت زمین.

من گریه‏هاى شما را مى‏شناسم.

با انتظار شما هر شام دیدار مى‏كنم.

نغمه‏گر ندبه‏هاى شما در میان كاج هاى غیبتم.

اشك هاى شما آینده من است.

دلتنگی هاى من، گشایش بخت ‏شماست.

من موى گره در گرهم را نذر پریشان شمایان كرده‏ام .

انا المهدى؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

با من از همه آنچه در دل دارید بگویید.

از گرانى بار انتظار؛

از تیرگى شبهاى غیبت؛

از هیمنه جور؛

از هیبت گناه، از فریب سراب، از دروغ خنده‏ها و از دورى اقبال.

من با ندبه‏هاى شما مى‏بالم.

من تنگى دل شما را مى‏شناسم.

من برق چشم شما را مى‏ بینم .

گرمى دست‏هاى شما، چراغ خیمه صحرایى من است.

انا المهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

از دورى و دیرى با من بگویید. جز من كسى حرف شما را باور نمى‏كند.

جز من كیست كه بداند روزگار شما چگونه روزگارى است؟

جز من كیست كه بداند زخم شما، شكوفه كدام غم است؟

گریه شما، جارى چه اندوهى است؟

و خنده شما تا كجا شكوهمند است؟

مرا باور كنید.

من تنهایى شما هستم.

اسب آرزوهاى شما، تنها در چمن ظهور من چابك است.

پرنده امید شما را من پرواز مى‏دهم.

و آشناترین رهگذر شهر شما منم.

اناالمهدى؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

مرا بخوانید و بخواهید.

مرا تا صبح ظهور، انتظار كشید.

مرا كه چون پدران روستایى، با دستمالى از مهربانى به سوى شما مى‏آیم.

با یك سبد انار؛

یك طبق سیب؛

و یك سینه سخن.

من شما را از گریه‏هاى شما مى‏شناسم و شما مرا از اجابت‏هایم.

امسال، باران گرسنه خاك است.

ابرها دیگر نمى‏بارند.

خورشید به ناز نشسته است.

بهار خرمى نمى‏كند.

آیا از یاد برده‏اند كه شما جمعه‏ شناسان هفته انتظارید؟

نمى‏دانند شما شب ها مرا به خواب مى‏بینید؟

و روزها

زمین را با آهن اندوه مى‏شكافید؟

امسال زمین ركاب نمى‏دهد،

و گریه انتظار، شما را امان.

من مى‏آیم، كه هر سال، بهار آمدنى است.

من مى‏آیم كه سفره شما بى ‏نان نباشد.

و هفته شما، بى ‏جمعه.

 

گفتگویی با امام زمان !

 

گفتگویی با امام زمان !

شب جمعه بود; گفت و گویى در لحظاتى ناب

وارد شدم بر كریم، با دستانى خالى از حسنات و قلبى تهى از سلامت

گفتم: بسم‏الله النور .

گفتا: الذى هو مدبر الامور .

گفتم: بسم‏الله النور النور .

گفتا: الذى خلق النور من النور .

گفتم: كیستى؟

گفتا: المهدى طاووس اهل الجنة .

گفتم: چه زیبا پاسخ مى‏دهى .

گفتا: انا ابن الدلائل الظاهرات .

گفتم: چگونه در برابر قدوم مباركتان ركوع كنم؟

گفتا: ما اسئلكم علیه من اجر الا المودة فى‏القربى .

گفتم: این جان فدایتان، متاعى كه هر بى سر و پایى دارد .

گفتا: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه .

گفتم: مولاجان! مى‏خواهم شیرینى وصال را بچشم .

گفتا: تا تلخى فراق نچشى به شیرینى وصال خرسند نگردى .

گفتم: مى‏خواهم محبوب حق تعالى شوم .

گفتا: تا ترك لذات طبیعى خیالى نكنى محبوب حق تعالى نشوى .

گفتم: مى‏خواهم كارهایم رنگ خدایى داشته باشد .

گفتا: اگر دائم‏الحضور باشى كار خدایى كنى .

گفتم: در مشكلات غوطه‏ورم .

گفتا: كلید حل مشكلات تضرع در نیمه شب است .

گفتم: افضل اعمال كدامین است؟

گفتا: به فرموده جدم «انتظار الفرج‏» .

گفتم: سخنان جدتان را متذكر مى‏شوید!

گفتا: كنا نور واحد .

گفتم: پایانمان چه مى‏شود؟

گفتا: العاقبة للمتقین .

گفتم: عزیز على ان ارى الخلق ولاترى .

گفتا: غبار را پاك كن تا ببینى .

گفتم: كى مى‏آیید؟

گفتا: اذا قضى امرا فانما یقول له كن فیكون .

گفتم: یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله .

گفتا: انا غیر مهملین لمراعاتكم ولاناسین لذكركم

یا ابا صالح المهدى (عج) !

چه بگویم كه ناگفته خود همه را مى‏دانى فقط بدان كه من هم به شما اقتدا مى‏كنم آنگاه كه دست‏بر دعا برمى‏دارى و مى‏خوانى:

       «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یكشف السوء»

دلنوشته : مینا ریاضی

بيا اى صاحب عصر!

 

بيا اى صاحب عصر!

باز هم غروب سرخ آدينه است و لحظه قبض و سنگينى روح بر قلب

باز هم فارغ از تمام افكار زمينى با دلى آكنده از عشق به افق سرخ و خونين چشم دوخته‏ام و دلتنگ ديدار توام و آنقدر حرفهاى ناگفته برايت دارم كه گمان نمى‏كنم عمر مجال گفتن آنها به من دهد.

هميشه احساس مى‏كنم در اين روز بيشتر به تو نزديك مى‏شوم و راحت‏تر مى‏توانم با تو صحبت كنم.

همين چند دقيقه پيش پرستو را ديدم به سوى افق پر مى‏كشيد و شاد بود دليل شاديش را پرسيدم مى‏دانى چه گفت؟

پرستو مى‏گفت: كسى در باغى زيبا با دستهايى مهربان برايش لانه‏اى از شاخه‏هاى درخت عشق ساخته و او مى‏خواهد براى زندگى به آنجا برود. پرسيدم چه كسى؟ در كدام باغ؟ گفت تو فكر مى‏كنى ما پرستوها بى‏صاحب و آشيانه‏ايم؟ اگر يك عمر دربدرى مى‏كشيم و خانه بدوشى، همه‏اش به عشق ديدار و وصال معشوق است و اكنون است آن لحظه باشكوه وصال! و آنگاه پر كشيد و از ديد من دور شد. گويى پرستو نزد تو مى‏آمد، به حالش غبطه خوردم، كاش منهم روزى به ديدار تو بهترين بيايم، راستى برايت‏بگويم; ديشب در خواب شقايق را ديدم او نيز همانند من خون دل مى‏خورد آخر او بارها از عشق تو جان سپرده و با اشك پاك آسمان ديگر بار از قلب زمين روييده و زنده شده! مى‏دانى؟ مردم اسمش را گذاشته‏اند، گل هميشه عاشق! چون هميشه جامه‏اى سرخ از خون دلش بر تن دارد و هميشه مانند من عاشق عزيزى چون تو بوده. محبوبم! مگر نه اينكه مى‏گويند مى‏آيى! و دست مردم را مى‏گيرى و عاشقان را نوازش مى‏كنى پس بيا! بيا اى محبوب زيبا!اى خوبروى مه‏پيكر!بيا و دل تنگ مرا مونس باش، بيا و درد مرا درمان باش، بيا و چشم منتظر مرا با نور ربانيت نورانى كن، كه بهترين دلتنگيها، دلتنگى براى تو و شيرين‏ترين درد، درد فراق تو و زيباترين لحظه‏ها، لحظه‏هاى انتظار كشيدن براى تو، بهترين است و من حاضر نيستم ذره‏اى از درد تو را به آسانى از دست‏بدهم!

يادم مى‏آيد مادربزرگ هميشه مى‏گفت ما هر روز معشوقمان را مى‏بينيم چرا كه اگر نبينيمش سوى چشمانمان را از دست مى‏دهيم، آرى من نيز هر روز تو را مى‏بينم امابراستى به كدام چهره‏اى و در كدامين جامه كه هر روز تو را زيارت مى‏كنم كه هيچگاه سعادت شناخت تو را ندارم؟ باز هم از جا برمى‏خيزم، به آب ديده وضو مى‏كنم و سماتى بر سماء

 

مى‏خوانم تا تسكين دل دردمندم باشد دعايى كه به گفته مادربزرگ فرجت را نزديكتر مى‏سازد. به هر حال نمى‏توانم دلتنگى نكنم زيرا با همه دردها و ناراحتيهايى كه در بردارد براى من دوست داشتنى است ديگر اشك مجالم نمى‏دهد و قطرات آن كه از عمق وجودم سرچشمه گرفته‏اند بر شيارهاى مورب گونه‏هايم سرازير مى‏شوند و قلبم را از هر چه غير از توست مى شويند و قلبم اكنون آنچنان زلال است كه مردن و منتظر ماندن برايش يكسان است . قلب من خواه‏با مرگ بخاطر تو پر شود خواه با انتظار براى تو! فرقى نمى‏كند، در اين هر دو ابديت عشق تو برپاست! براستى تو كيستى؟ تو كه در كنارم هستى بى‏آنكه تو را ببينم يا حداقل بشناسم، تو كه غالبا ديدارت مى‏كنم ! تو كيستى كه وقتى با تو صحبت مى‏كنم سكوت مى‏كنى و هيچ بر زبان نمى‏آورى ولى به اعماق قلبم نفوذ كرده و آنجا با من سخن مى‏گويى؟! بگو براستى تو كيستى؟ چگونه‏اى؟ كجائى؟ چه وقت مى‏آيى؟ آن زمان كه گل ستاره‏ها پرپر شدند؟ آن زمان كه همه رؤياهاى درخشان پرنده‏اى شدند و پر كشيدند؟ آن زمان كه تبر مرگ بر خاكم افكند و طاق آسمان فرو ريخت؟ آن زمان مى‏آيى؟ نه نه، چه عذاب‏آور است و چه تلخ و ناگوار، با من اينگونه نامهربان مباش و بيا، بيا و درد مرادرمان كن !

چشمهايم ديگر از اشك پر شده و افق را تار مى‏بينم و درخشش آسمان در قطرات اشكم محو مى‏شود، دلم طاقت نمى‏آورد مى‏خواهم فريادى از عمق جان برآورم و به همه بگويم ديگر تاب اين همه انتظار ندارم،ولى شيرينى و زيبايى و عظمت اين انتظار خوش همچون سنگى مقاوم در برابر سيلاب گريه‏هاى من‏نشسته پس اى پاكتر از زلال آب همچون ستاره‏اى پس از باران منتظرت مى‏نشينم و از تو مى‏پرسم; كه براستى چه وقت مى‏آيى؟ تا همه را از اينهمه ظلم و ستم و جور رهايى دهى! آن چه زمانى است كه تو: محبوب ما، سرور ما، صاحب ما و آقاى بزرگوار ما بر مسند زرين پادشاهى عالم عدالت مى‏نشينى! براستى اى صاحب عصر آن چه عصرى است؟ و در اين هنگام است كه طنين دلنوازالله‏اكبر گوشم را مى‏نوازد و اميد بر فرج و ظهورت مى‏بندم اى بهترين،

دلنوشته اي از: مهرنوش بلاليان

 

زندگى امام مهدى چگونه به پايان خواهد رسيد

 

زندگى امام مهدى چگونه به پايان خواهد رسيد

در ميان عالمان و محدثان شيعه ، اين سخن پيامبر شهرت دارد كه فرمود:
((ان اءمر الخلافة يملكه اءحد عشر اماما من صلب على و فاطمة ، ما منا الا مسموم اءو مقتول .)) (1)
يعنى : خلافت و جانشينى مرا، يازده امام از نسل على و فاطمه به عهده خواهند گرفت . و از ما نيست جز اينكه بوسيله سم (خيانت ) يا شمشير بيداد، در راه حق و عدالت به شهادت خواهد رسيد.
اين روايت را يكى از ياران و شاگردان امام حسن عليه السلام بدين صورت آورده است كه آن حضرت فرمود:
((والله لقد عهد الينا رسول الله صلى الله عليه و آله ان هذا الامر يملكه احد عشر اماما من ولد على و فاطمة عليهماالسلام ما منا الا مسموم او مقتول .)) (2)
يعنى : بخداى سوگند! ما را با پيامبر گرامى عهد و پيمانى است كه خلافت و جانشينى او را يازده امام از فرزندان على و فاطمه عليهماالسلام يكى پس از ديگرى به عهده خواهند گرفت . و يادآورى كرد كه : همه ما، مسموم و يا شهيد راه حق و عدالت خواهيم بود.
و از امام صادق عليه السلام نيز روايتى در تصديق و تاءييد اين بيان رسيده .
اين از نظر روايات ، اما از ديدگاه تاريخ :
هنگامى كه به تاريخ بنگريم مى بينيم ، كتابهاى تاريخى اين روايت را تاءييد مى كند. چرا كه تاريخ ، بيانگر آن است كه اميرمؤ منان عليه السلام با شمشير به شهادت رسيد و امام حسن عليه السلام بوسيله سم خيانت . امام حسين عليه السلام با شمشير استبداد و امام سجاد با سم آن .
همينگونه كتابهاى تاريخى ، گواه اين مطلب است و نيازى به برشمردن امامان نور عليهم السلام يكى پس از ديگرى نمى نگريم كه تا حضرت عسكرى عليه السلام همگى در فشار استبداد حاكم بر عصر و زمانشان بودند و از سوى حكومتهاى بيدادگر ((اموى )) و ((عباسى )) نقشه خيانتكارانه اى براى شهادت آنان طرح و به اجرا درآمد.
نگارنده بر اين باور است كه ترديد در اين امور، ترديد در حقايق مسلم و مسايل قطعى است و هركس در اينها ترديد كند به آفت كوته فكرى كه آفتى علاج ناپذير است ، گرفتار است .
بازگشت به بحث :
امام مهدى عليه السلام يكى از امامان راستين و آخرين آنهاست . از اين رو روايت مورد بحث شامل حال آن گرانمايه عصرها و نسلها نيز مى گردد.
آن حضرت ، طبق اين روايت ، بطور طبيعى جهان را بدورد نمى گويد، بلكه با شمشير ستم و يا بوسيله سم خيانت به شهادت مى رسد.
نگارنده در منابع موجود، چيزى كه دلالت بر شهادت آن گرانمايه جهان هستى داشته باشد، جز عبارت ((الزام الناصب )) نيافته است .
نويسنده كتاب فوق ، تحت عنوان : ((چكيده اعتقاد برخى از علما در مورد ((غيبت ))، ((ظهور)) و ((رجعت امامان خاندان وحى و رسالت )) آورده است كه :
((به عقيده برخى از علما، از جمله مسايلى كه شايسته است بدان اعتقاد داشته باشيم ، رجعت آل محمد صلى الله عليه و آله در عصر ظهور است ...))
تا مى گويد: ((... پس از ظهور امام مهدى عليه السلام و گذشتن هفتاد سال از حكومت عادلانه و پربركت او و سرشار ساختن زمين و زمان از عدل و داد، پايان زندگى سراسر افتخار او بسر مى رسد. و زنى تبهكار از ((بنى تميم )) كه بسان مردان مو بر چهره دارد، روزى به هنگام عبور آن حضرت از كوچه با افكندن تخته سنگى از پشت بام ، او را به شهادت مى رساند. و حضرت حسين عليه السلام پس از رجعت به دنيا به همراه ديگر امامان نور عليهم السلام پيكر مطهر او را تجهيز و به خاك مى سپارد....))
آنگاه نويسنده كتاب مورد اشاره ، خاطر نشان مى سازد كه اين جملات از روايات برگرفته شده است .
اما كاش اين عالم بزرگوار رواياتى را كه اين مطلب از آنها برداشت شده است مى آورد تا چگونگى شهادت آن پيشواى جهانى براى ما روشن مى گشت . و كاش نگارنده اين كتاب ، نام اين دانشمندى را كه فشرده سخن او را آورده است ذكر مى كرد.
... به هر حال ، به نظر ما، اين مطلب سربسته و نارسا و بدون دليل است ، از اين رو پذيرفتن شهادت آن حضرت بدينصورت مشكل است .
شهادت او بوسيله ((سم )) نيز در روايات تصريح نشده است ، بنابراين چگونگى رحلت آن گرامى را تنها خدا مى داند و بس .

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

دلایل عدم تعیین وقت ظهور

 

دلایل عدم تعیین وقت ظهور

عدم بیان تاریخ ظهور از سوى خداى متعال دلایلى دارد كه ما به چند مورد آن اشاره مى‎كنیم .

الف) انتظار فرج

از زمانى كه امام زمان(علیه‎السلام) غیبت كرده است نور امید به ظهور او دل مؤمنین را روشن نگاه داشته است. هم اكنون این انتظار وجود دارد و روز به روز بر شدّت و قوّت آن افزوده مى‎شود و هر مؤمنى آرزو دارد عصر ظهور را درك كند. اما اگر زمانى براى پایان غیبت تعیین مى‎گردید چنین انتظار و امیدى به ظهور منجى عالم نبود و ناامیدى و افسردگى قلوب مؤمنین را فرا مى‎گرفت زیرا همه آنها جز عدّه‎اى كه در آستانه عصر ظهور قرار مى‎گرفتند ناامید مى‎شدند و دیگر نه دعایى براى ظهور منجى عالم مى‎شد و نه شوقى به آمدن او دل‎ها را فرا مى‎گرفت .

 

ب) تسهیل دوران غیبت بر امام(علیه‎السلام)

عدم اعلام زمان ظهور، هر لحظه وجود مقدس امام زمان(علیه‎السلام) را آماده و با نشاط نگاه مى‎دارد؛ زیرا این احتمال را مى‎دهد كه هر لحظه زمان غیبت به پایان رسد، اما اگر مدت معینى براى ظهور او اعلام مى‎شد، گذشت این مدت بسیار سخت و جانكاه بود به ویژه با عزلت و غربتى كه با دوران غیبت آن حضرت همراه است .

 

ج) خودسازى و آمادگى مؤمنین

با ابهام زمان ظهور یك حركت اصلاحى و زمینه‎سازى اخلاقى در میان منتظران او شكل خواهد گرفت زیرا هر لحظه ممكن است خورشید دل‎ها از پشت ابرهاى غیبت طلوع كند و آنها باید آماده پذیرایى از او باشند. در حالى كه اگر وقت ظهور معلوم مى‎شد این همه حركت‎هاى ارزشى و نشاط بخش و سازنده به وجود نمى‎آمد، زیرا تمام مؤمنین به جز آنان كه در آستانه عصر ظهور قرار مى‎گیرند مى‎دانستند دوران درخشان ظهور را درك نخواهند كرد.

د) بداء

بداء آن تغییر و تحولى است كه در یكى از مقدّرات الهى صورت مى‎گیرد. همانگونه كه در قرآن آمده است. قرار شد موسى(علیه‎ السلام) سى شب به كوه طور برود امّا ده روز به آن اضافه گردید و به چهل روز رسید. در این مدت ده روز كه موسى(علیه ‎السلام) دیرتر بازگشت، سامرى از فرصت استفاده كرد و آن گوساله را ساخت و به عنوان خداى بنى اسرائیل معرفى كرد و بسیارى از مردم را كافر گردانید.

محمد حنفیه درباره فلسفه عدم تعیین وقت مى‎فرماید: وقتى بازگشت موسى از وقت معیّن به تاخیر افتاد، مردم گفتند: موسى ما را فریب داد و گوساله را پرستیدند.

اگر زمان ظهور، مورد بداء قرار گیرد - كه البته چنین احتمالى وجود دارد - و بر اثر دعاى مؤمنین، زمان غیبت كوتاه شود و یا شرایط ظهور به شكلى زودتر فراهم گردد و یا به عكس به خاطر عدم وجود شرایط به تاخیر افتد و امام زودتر یا دیرتر از وقت معیّن ظهور كند اختلاف و انحراف، مردم را فرا خواهد گرفت و به وعده‎هاى الهى بدگمان خواهند شد و مهدى‎هاى ساختگى زیاد شده و مردم به جاى یارى رساندن به منجى عالم به جدال و منازعه مى‎پردازند.

موارد فوق برخی از دلایل عدم اعلام زمان ظهور یوسف زهرا، عزیز دل شیعیان است .

منبع: کتاب پرچم هدایت، محمد رضا اكبرى

 

40 حديث امام زمان

 

إنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ أَحَد قَرابَةٌ، وَ مَنْ أنْکَرَنى فَلَیْسَ مِنّى، وَ سَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح / بین خداوند و هیچ یک از بندگانش، خویشاوندى وجود ندارد - و براى هرکس به اندازه اعمال و نیّات او پاداش داده مى شود - هرکس مرا انکار نماید از (شیعیان و دوستان) ما نیست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح (علیه السلام) خواهد بود.

1- قال الإمام المهدی، صاحب العصر و الزّمان (علیه السلام و عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) :
الَّذى یَجِبُ عَلَیْکُمْ وَ لَکُمْ أنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَةٌ وَ أئِمَّةٌ وَ خُلَفاءُ اللهِ فى أرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلى خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فى بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَأْویلَ الْکِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.([1])
امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
همچنین ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه مى باشیم، حلال و حرام را مى شناسیم، تأویل و تفسیر آیات قرآن را عارف و آشنا هستیم.

2- قالَ (علیه السلام) : أنَا خاتَمُ الاْوْصِیاءِ، بى یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ أهْلى وَ شیعَتى.([2])
فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.

3- قالَ (علیه السلام) : أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا (أحادیثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ أنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَیْکُمْ.([3])
فرمود: جهت حلّ مشکلات در حوادث - امور سیاسى، عبادى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى، اجتماعى و... - به راویان حدیث و فقهاء مراجعه کنید که آن ها در زمان غیبت خلیفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها مى باشم.

4- قالَ (علیه السلام) : الحَقُّ مَعَنا، فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَعَنّا، وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعِنا.([4])
فرمود: حقانیّت و واقعیّت با ما اهل بیت رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم مى باشد و کناره گیرى عدّه اى، از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد، چرا که ما دست پروره هاى نیکوى پروردگار مى باشیم; و دیگر مخلوقین خداوند، دست پرورده هاى ما خواهند بود.

5- قالَ (علیه السلام) : إنَّ الْجَنَّةَ لا حَمْلَ فیها لِلنِّساءِ وَ لا وِلادَةَ، فَإذَا اشْتَهى مُؤْمِنٌ وَلَداً خَلَقَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیرِ حَمْل وَ لا وِلادَة عَلَى الصُّورَةِ الَّتى یُریدُ کَما خَلَقَ آدَمَ (علیه السلام) عِبْرَةً.([5])
فرمود: همانا بهشت جایگاهى است که در آن آبستن شدن و زایمان براى زنان نخواهد بود، پس هرگاه مؤمنى آرزوى فرزند نماید، خداوند متعال بدون جریان حمل و زایمان، فرزند دلخواهش را به او مى دهد همان طورى که حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید.

6- قالَ (علیه السلام) : لا یُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا یَدَّعیهِ إلاّ جاحِدٌ کافِرٌ.([6])
فرمود: کسى با ما، در رابطه با مقام ولایت و امامت مشاجره و منازعه نمى کند مگر آن که ستمگر و معصیت کار باشد، همچنین کسى مدّعى ولایت و خلافت نمى شود مگر کسى که منکر و کافر باشد.

7- قالَ (علیه السلام) : إنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إلاّ کَذّابٌ مُفْتَر، وَ لا یَدَّعیهِ غَیْرُنا إلاّ ضالٌّ غَوىٌّ.([7])
فرمود: حقیقت - در همه موارد و امور - با ما و در بین ما اهل بیت عصمت و طهارت خواهد بود و چنین سخنى را هر فردى غیر از ما بگوید دروغ گو و مفترى مى باشد; و کسى غیر از ما آن را ادّعا نمى کند مگر آن که گمراه باشد.

8- قالَ (علیه السلام) : أبَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً.([8])
فرمود: همانا خداوند متعال، إباء و امتناع دارد نسبت به حقّ مگر آن که به إتمام و کمال برسد و باطل، نابود و مضمحل گردد.

9- قالَ (علیه السلام) : إنَّهُ لَمْ یَکُنْ لاِحَد مِنْ آبائى إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِه بَیْعَةٌ لِطاغُوتِ زَمانِهِ، و إنّى أخْرُجُ حینَ أخْرُجُ وَ لا بَیْعَةَ لاِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فى عُنُقى.([9])
فرمود: همانا پدران من (ائمّه و اوصیاء علیهم السّلام)، بیعت حاکم و طاغوت زمانشان، بر ذمّه آن ها بود; ولى من در هنگامى ظهور و خروج نمایم که هیچ طاغوتى بر من منّت و بیعتى نخواهد داشت.

10- قالَ (علیه السلام) : أنَا الَّذى أخْرُجُ بِهذَا السَیْفِ فَأمْلاَالاَْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.([10])
فرمود: من آن کسى هستم که در آخر زمان با این شمشیر - ذوالفقار - ظهور و خروج مى کنم و زمین را پر از عدل و داد مى نمایم همان گونه که پر از ظلم و جور شده است.

11- قالَ (علیه السلام) : اِتَّقُوا اللهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْمْرَ إلَیْنا، فَعَلَیْنا الاْصْدارُ کَما کانَ مِنَّا الاْیراُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ.([11])
فرمود: از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بى نیاز و سیراب نمائیم همان طورى که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما مى باشد; و سعى نمائید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید.

12- قالَ (علیه السلام) : أمّا أمْوالُکُمْ فَلا نَقْبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْیَصِلْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَقْطَعْ.([12])
فرمود: اموال - خمس و زکوت - شما را جهت تطهیر و تزکیه زندگى و ثروتتان مى پذیریم، پس هر که مایل بود بپردازد، و هر که مایل نبود نپردازد.

13- قالَ (علیه السلام) : إنّا نُحیطُ عِلْماً بِأنْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْىءٌ مِنْ أخْبارِکُمْ.([13])
فرمود: ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزى از شما نزد ما پنهان نیست.

14- قالَ (علیه السلام) : مَنْ کانَتْ لَهُ إلَى اللهِ حاجَةٌ فَلْیَغْتَسِلْ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّیْلِ وَ یَأْتِ مُصَلاّهُ.([14])
فرمود: هر که خواسته اى و حاجتى از پیشگاه خداوند متعال دارد بعد از نیمه شب جمعه غسل کند و جهت مناجات و راز و نیاز با خداوند، در جایگاه نمازش قرار گیرد.

15- قالَ (علیه السلام) : یَابْنَ الْمَهْزِیارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِکُمْ لِبَعْض، لَهَلَکَ مَنْ عَلَیْها، إلاّ خَواصَّ الشّیعَةِ الَّتى تَشْبَهُ أقْوالُهُمْ أفْعالَهُمْ.([15])
فرمود: اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضى شماها براى همدیگر نبود، هرکس روى زمین بود هلاک مى گردید، مگر آن شیعیان خاصّى که گفتارشان با کردارشان یکى است.

16- قالَ (علیه السلام) : وَأمّا قَوْلُ مَنْ قالَ: إنَّ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) لَمْ یَمُتْ فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ.([16])
فرمود: و امّا کسانى که معتقد باشند حسین (علیه السلام) زنده است و وفات نکرده، کفر و تکذیب و گمراهى است.

17- قالَ (علیه السلام) : مِنْ فَضْلِهِ، أنَّ الرَّجُلَ یَنْسَى التَّسْبیحَ وَ یُدیرُا السَّبْحَةَ، فَیُکْتَبُ لَهُ التَّسْبیحُ.([17])
فرمود: از فضائل تربت حضرت سیّدالشّهداء (علیه السلام) آن است که چنانچه تسبیح تربت حضرت در دست گرفته شود ثواب تسبیح و ذکر را دارد، گرچه دعائى هم خوانده نشود.

18- قالَ (علیه السلام) : فیمَنْ أفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضان مُتَعَمِّداً بِجِماع مُحَرَّم اَوْ طَعام مُحَرَّم عَلَیْهِ: إنَّ عَلَیْهِ ثَلاثُ کَفّارات.([18])
فرمود: کسى که روزه ماه رمضان را عمداً با چیز یا کار حرامى افطار - و باطل - نماید، (غیر از قضاى روزه نیز) هر سه نوع کفّاره (60 روزه، اطعام 60 مسکین، آزادى یک بنده) بر او واجب مى شود.

19- قالَ (علیه السلام) : ألا أُبَشِّرُکَ فِى الْعِطاسِ؟ قُلْتُ: بَلى، فَقالَ: هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أیّام.([19])
نسیم خادم گوید: در حضور حضرت عطسه کردم، فرمود: مى خواهى تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم؟
عرض کردم: بلى.
فرمود: عطسه، انسان را تا سه روز از مرگ نجات مى بخشد.

20- قالَ (علیه السلام) : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانى فى مَحْفِل مِنَ النّاسِ.
(وَ قالَ (علیه السلام) :) مَنْ سَمّانى فى مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ.([20])
فرمود: ملعون و مغضوب است کسى که نام اصلى مرا در جائى بیان کند.
و نیز فرمود: هر که نام اصلى مرا در جمع مردم بر زبان آورد، بر او لعنت و غضب خداوند مى باشد.

21- قالَ (علیه السلام): یَعْمَلُ کُلُّ امْرِىء مِنْکُمْ ما یَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَ لْیَتَجَنَّب ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَاِنَّ امْرَءاً یَبْغَتُهُ فُجْأةٌ حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حُوبَة.([21])
فرمود: هر یک از شما باید عملى را انجام دهد که سبب نزدیکى به ما و جذب محبّت ما گردد; و باید دورى کند از کردارى که ما نسبت به آن، ناخوشایند و خشمناک مى باشیم، پس چه بسا شخصى در لحظه اى توبه کند که دیگر به حال او سودى ندارد و نیز او را از عِقاب و عذاب الهى نجات نمى بخشد.

22- قالَ (علیه السلام) : إنَّ الاْرْضَ تَضِجُّ إلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَوْلِ الاْغْلَفِ أرْبَعینَ صَباحاً.([22])
فرمود: زمین تا چهل روز از ادرار کسى که ختنه نشده است ناله مى کند.

23- قالَ (علیه السلام) : سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ ألْزَمِ السُّنَنِ وَ أوْجَبِها.([23])
فرمود: سجده شکر پس از هر نماز از بهترین و ضرورى ترین سنّتها است.

24- قالَ (علیه السلام) : إنّى لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ، کَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ.([24])
فرمود: به درستى که من سبب آسایش و امنیّت براى موجودات زمینى هستم، همان طورى که ستاره ها براى اهل آسمان أمان هستند.

25- قالَ (علیه السلام) : قُلُوبُنا اَوْعِیَةٌ لِمَشیَّةِ اللهِ، فَإذا شاءَ شِئْنا.([25])
فرمود: قلوب ما ظرف هائى است براى مشیّت و اراده الهى، پس هرگاه او بخواهد ما نیز مى خواهیم.

26- قالَ (علیه السلام) : إنَّ اللهَ مَعَنا، فَلا فاقَةَ بِنا إلى غَیْرِهِ، وَالْحَقُّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا.([26])
فرمود: خدا با ما است و نیازى به دیگران نداریم; و حقّ با ما است و هر که از ما روى گرداند باکى نداریم.

27- قالَ (علیه السلام) : ما أُرْغَمَ أنْفَ الشَّیْطانِ بِشَیْىء مِثُلِ الصَّلاةِ.([27])
فرمود: هیچ چیزى و عملى همانند نماز، بینى شیطان را به خاک ذلّت نمى مالد و او را ذلیل نمى کند.

28- قالَ (علیه السلام) : لا یَحِلُّ لاِحَد أنْ یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إذْنِهِ.([28])
فرمود: براى هیچکس جائز نیست که در اموال و چیزهاى دیگران تصرّف نماید مگر با اذن و اجازه صاحب و مالک آن.

29- قالَ (علیه السلام) : فَضْلُ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ.([29])
فرمود: فضیلت تعقیب دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب نسبت به بعد از نمازهاى مستحبّى همانند فضیلت نماز واجب بر نماز مستحبّ مى باشد.

30- قالَ (علیه السلام) : أفْضَلُ أوْقاتِها صَدْرُا النَّهارِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ.([30])
فرمود: (براى انجام نماز جعفر طیّار) بهترین و با فضیلت ترین اوقات پیش از ظهر روز جمعه خواهد بود.

31- قالَ (علیه السلام) : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أخَّرَ الْغَداةَ إلى أنْ تَنْقَضِى النُّجُومُ.([31])
فرمود: ملعون و نفرین شده است آن کسى که نماز صبح را عمداً تأخیر بیندازد تا موقعى که ستارگان ناپدید شوند.

32- قالَ (علیه السلام) : إنَّ اللهَ قَنَعَنا بِعَوائِدِ إحْسانِهِ وَ فَوائِدِ اِمْتِنانِهِ.([32])
فرمود: همانا خداوند متعال، ما اهل بیت را به وسیله احسان و نعمت هایش قانع و خودکفا گردانده است.

33- قالَ (علیه السلام) : إنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ أَحَد قَرابَةٌ، وَ مَنْ أنْکَرَنى فَلَیْسَ مِنّى، وَ سَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح.([33])
فرمود: بین خداوند و هیچ یک از بندگانش، خویشاوندى وجود ندارد - و براى هرکس به اندازه اعمال و نیّات او پاداش داده مى شود - هرکس مرا انکار نماید از (شیعیان و دوستان) ما نیست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح (علیه السلام) خواهد بود.

34- قالَ (علیه السلام) : أما تَعْلَمُونَ أنَّ الاْرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّة إمّا ظاهِراً وَ إمّا مَغْمُوراً.([34])
فرمود: آگاه و متوجه باشید که در هیچ حالتى، زمین خالى از حجّت خداوند نخواهد بود، یا به طور ظاهر و آشکار; و یا به طور مخفى و پنهان.

35- قالَ (علیه السلام) : إذا أذِنَ اللهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ، وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ.([35])
فرمود: چنانچه خداوند متعال اجازه سخن و بیان حقایق را به ما بدهد، حقانیّت آشکار مى گردد و باطل نابود مى شود و خفقان و مشکلات برطرف خواهد شد.

36- قالَ (علیه السلام) : وَ أمّا وَجْهُ الاْنْتِفاعِ بى فى غَیْبَتى فَکَالاْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَیَّبَها عَنِ الاْبْصارِ السَّحابُ.([36])
فرمود: چگونگى بهره گیرى و استفاده از من در دوران غیبت همانند انتفاع از خورشید است در آن موقعى که به وسیله ابرها از چشم افراد ناپدید شود.

37- قالَ (علیه السلام) : وَاجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَکُمْ، وَ اللّهُ شاهِدٌ عَلَیَّ وَ عَلَیْکُمْ.([37])
فرمود: هدف و قصد خویش را نسبت به محبّت و دوستى ما - اهل بیت عصمت و طهارت - بر مبناى عمل به سنّت و اجراء احکام الهى قرار دهید، پس همانا که موعظ ها و سفارشات لازم را نموده ام; و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه مى باشد.

38- قالَ (علیه السلام) : أمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإنَّهُ إلَى اللهِ، وَ کَذَبَ الْوَقّاتُونَ.([38])
فرمود: زمان ظهور مربوط به اراده خداوند متعال مى باشد و هرکس زمان آن را معیّن و معرّفى کند دروغ گفته است.

39- قالَ (علیه السلام) : أکْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُمْ.([39])
فرمود: براى تعجیل ظهور من - در هر موقعیّت مناسبى - بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.

40- دَفَعَ إلَیَّ دَفْتَراً فیهِ دُعاءُالْفَرَجِ وَ صَلاةٌ عَلَیْهِ، فَقالَ علیه السلام : فَبِهذا فَادْعُ.([40])
یکى از مؤمنین به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانه خدا بودم که حضرت ولىّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف را دیدم، دفترى را به من عنایت نمود که در آن دعاى فرج و صلوات بر آن حضرت بود. سپس فرمود: به وسیله این نوشته ها بخوان و براى ظهور و فرج من دعا کن و بر من درود و تحیّت بفرست.

پی نوشت ها :
[1]- تفسیر عیّاشى: ج 1، ص 16، بحارالأنوار: ج 89، ص 96، ح 58.
[2] - دعوات راوندى: ص 207، ح 563.
[3] - بحارالأنوار: ح 2، ص 90، ح 13، و53، ص 181، س 3، وج 75، ص 380، ح 1.
[4]- بحارالأنوار: ج 53، ص 178، ضمن ح 9.
[5]- بحارالأنوار: ج 53، ص 163، س 16، ضمن ح 4.
[6]- بحارالأنوار: ج 53، ص 179، ضمن ح 9.
[7]- بحارالأنوار: ج 53، ص 191، ضمن ح 19.
[8]- بحارالأنوار: ج 53، ص 193، ضمن ح 21.
[9]- الدّرّة الباهرة: ص 47، س 17، بحارالأنوار: ج 56، ص 181، س 18.
[10]- بحارالانوار: ج 53، ص 179، س 14، و ج 55، ص 41.
[11]- إکمال الدّین: ج 2، ص 510، بحارالأنوار: ج 53، ص 191.
[12]- إکمال الدّین: ج 2، ص 484، بحارالأنوار: ج 53، ص 180.
[13]- احتجاج: ج 2، ص 497، بحارالأنوار: ج 53، ص 175.
[14] - مستدرک الوسائل: ج 2، ص 517، ح 2606.
[15]- مستدرک ج 5، ص 247، ح 5795.
[16]- غیبة طوسى: ص 177، وسائل الشّیعة: ج 28، ص 351، ح 39.
[17]- بحارالأنوار: ج 53، ص 165، س 8، ضمن ح 4.
[18]- من لایحضره الفقیه: ج 2، ص 74، ح 317، وسائل الشّیعة: ج 10، ص 55، ح 12816.
[19]- إکمال الدّین: ص 430، ح 5، وسائل الشّیعة: ج 12، ص 89، ح 15717.
[20]- وسائل الشّیعة: ج 16، ص 242، ح 12، بحارالأنوار: ج 53، ص 184، ح 13 و 14.
[21]- بحارالأنوار: ج 53، ص 176، س 5، ضمن ح 7، به نقل از احتجاج.
[22]- وسائل الشّیعة: ج 21، ص 442، ح 27534.
[23]- وسائل الشّیعة: ج 6، ص 490، ح 3، بحارالأنوار: ج 53، ص 161، ضمن ح 3.
[24]- الدّرّة الباهرة: ص 48، س 3.
[25]- بحارالأنوار: ج 52، ص 51، س 4، به نقل از غیبة نعمانى.
[26]- بحارالأنوار: ج 53، ص 191، إکمال الدّین: ج 2، ص 511.
[27]- بحارالأنوار: ج 53، ص 182، ضمن ح 11.
[28]- بحارالأنوار: ج 53، ص 183، ضمن ح 11.
[29]- بحارالأنوار: ج 53، ص 161، ضمن ح 3.
[30]- بحارالأنوار: ج 56، ص 168، ضمن ح 4.
[31]- بحارالأنوار: ج 55، ص 16ؤ ضمن ح 13، و ص 86، ص 60، ح 20.
[32]- بحارالأنوار: ج 52، ص 38، ضمن ح 28.
[33]- بحارالأنوار: ج 50، ص 227، ح 1، به نقل از احتجاج.
[34]- بحارالأنوار: ج 53، ص 191، س 5، ضمن ح 19.
[35] - بحارالأنوار: ج 53، ص 196، س 12، ضمن ح 21.
[36]- بحارالأنوار: ج 53، ص 181، س 21، ضمن ح 10.
[37]- بحارالأنوار: ج 53، ص 179، س 16، ضمن ح 9.
[38]- بحارالأنوار: ج 53، ص 181، س 1، ضمن ح 10.
[39]- بحارالأنوار: ج 53، ص 181، س 23، ضمن ح 10.
[40]- إکمال الدّین شیخ صدوق: ص 443، ح 17، بحارالأنوار: ج 52، ص 31، ضمن ح 27.

انتظار

 

مهر مادرى نیز با تمام عظمتش حدّ و مرزى دارد و آیینه تشبیه را وسعت روى یار نیست ، بلكه بهتر آنكه بى پرده سخن رود و او آنچنان كه هست ترسیم شود كه اگر رفیق را محبّتى است از بیكران مهر او چشیده و اگر پدران را شفقتى است از جوشان لطف او جرعه اى نوشیده و مادران خود ذرّه نوش اقیانوس رأفت اویند اینان را به امام (علیه السلام) چه شباهتى است و سوزِ رأفت او را با گرمىِ مهر اینان چه مقارنتى .

این زمان ; وقت آتشفشانِ كوه عشق و محبّت است و گاه جوشش چشمه سار صفا و رأفت و هنگامه دستگیرى هر یك از امامان از امّت خویش مى باشد ، این است معنى : «سترگترین واژه خلقت یعنى امام

همان به كه او را بى نقاب نگریستن ، تا هر كس به همّت خود خوشه اى چیند و به قدر معرفتش جلوه اى بیند ، اینجاست كه امام (علیه السلام) از تشبیه و استعاره سر باز زده ، شأنى از شئون لطفش را بیان مى كند و حرفى از الفباى عشقش را بر ملا مى سازد كه : امام پناه بندگان است در آن واقعه بزرگ و ترس آورى كه همه در فكر خویش اند ; آنجا كه ملاذ و پناهى نیست ; آنجا كه دریاىِ ژرفِ عطوفتِ مادر نیز به گل مى نشیند ، آن واقعه اى كه خدا آن را از هر داهیه اى هولناكتر و از هر تلخى تلختر مى نامد : «یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها وَتَرَى النّاسَ سُكارى وَما هُمْ بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ» 1

روزى كه مادران شیرده فرزندان شیرخوار خود را فراموش مى كنند و زن آبستن حمل خود را (از ترس) ساقط مى كند و مردم را مست و بى هوش مى بینى ولى آنها مست نیستند ولى عذاب الهى شدید است .

 

امام اینجا پناه مردمان است ، اینجا كه گرمى تمام محبّتها به سردى مى گراید و همه از یكدیگر فرار مى كنند .

«یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَاُمِّهِ وَأَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ» 2

روزى كه مرد از برادر و مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش فرار مى كند .

 

این زمان ; وقت آتشفشانِ كوه عشق و محبّت است و گاه جوشش چشمه سار صفا و رأفت و هنگامه دستگیرى هر یك از امامان از امّت خویش مى باشد ، این است معنى : «سترگترین واژه خلقت یعنى امام (علیه السلام) »

 

از کتاب: مهر بیکران؛ صفحه  25 ؛ سید حسن شاه آبادی

1- سوره حجّ آیه 2 .

2- سوره عبس آیه 34 .

 

ای نگاهت دوای هـــــر دردی

آرزو می كنم كه بـــــــرگردی

كاش من باخبر شـــوم روزی 

لحظه ای بر دلم گــــذر كردی

زنده ام من به عشق دیدارت

بسته جانم به روی زیبــــایت

منتـــــظر مانده چشم گریانم  

پس كجایی؟ دلم به قربــانت

مثل مهتاب و آسمان هستی

آفتابی ، تو مهربـــان هستی

با تو معنای عشق كامل شد

یار و مولای عاشقان هستی

جمعه ها دل كه بیقرارت شد

تا سحر چشم انتـــظارت شد

اشكها ریختم شبـــــــانگاهان

چون امیدم به نوبــــهارت شد

ای كه بر درد و غم دوا هستی

نور عشقی و با وفـــا هستی

بی تو طاقت ندارد این دل بیا

صبر تا كی كنم؟ كجا هستی؟

چاپ شده در كتاب «پرسه در كوچه پس كوچه های شعر» جلد اول

آيا امام مهدى (عج) با اجبار، اسلام را در جهان پياده مى كنند؟

 

آيا امام مهدى (عج) با اجبار، اسلام را در جهان پياده مى كنند؟

از روايات، چنين استفاده مى شود كه امام مهدى (عج) ابتدا، مردم را به سوى حق دعوت مى كند و قبل از آغاز هر جنگى، به معرّفى دين حق براى دشمنان مى پردازد و فرصت انتخاب ميان حق و باطل را به آنان مى دهد و تنها بعد از اتمام حجّت بر دشمنان، از قدرت شمشير استفاده مى كند. پس چون آن حضرت، ابتدا، اتمام حجّت مى كند و آنان با اين كه به حق واقف مى شوند و از آن اطلاع پيدا مى كنند، از آن روى گردان مى شوند، نمى توان گفت، آن حضرت، اسلام را با اجبار پياده مى كند، بلكه بايد گفت، هر كس كه اسلام را قبول مى كند،
از روى رغبت و اختيار است و هر كس آن را قبول نمى كند، باز با آگاهى و اختيار است، لكن بعد از اين سوء اختيار، از سوى لشكريان امام نابود مى شود تا در جهان فتنه اى نماند.
امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:
حضرت مهدى (عج) به سوى كوفه رهسپار مى شود. در آن جا، شانزده هزار نفر مجهّز به سلاح در برابر حضرت مى ايستند. آنان، قاريان قرآن و دانشمندان دينى هستند كه پيشانى هايشان از عبادتِ زياد، پينه بسته، چهره هايشان در اثر شب زنده دارى، زرد شده، امّا نفاق، سراپايشان را پوشانده است. آنان يك صدا فرياد بر مى آورند: «اى فرزند فاطمه! از همان راهى كه آمده اى، باز گرد. زيرا، به تو نيازى
نداريم.». حضرت مهدى، در پشت شهر نجف، پس از ظهر روز دوشنبه تا شام گاه، بر آنان شمشير مى كشد و همه را از دم تيغ مى گذراند و در اين نبرد، از ياران حضرت، حتّى يك نفر زخمى نمى شود.[1]
طبق اين حديث، افرادى كه در مقابل حضرت مهدى(عليه السلام) مى ايستند، مى دانند كه او مهدى و فرزند فاطمه (س) است، ولى از قبول دين حق سر بر مى تابند و بدين ترتيب، آگاهانه، با آن حضرت مخالفت مى كنند و حضرت به جنگ با آنان مى پردازد و آنان را قلع و قمع مى كند.
اين جنگ، به اين دليل است كه اين اشخاص، با اين كه حق را مى شناسند، ولى از آن پيروى نمى كنند و مى خواهند مانع از اجراى حق و عدالت در جامعه ى انسانى باشند و از آن جا كه وجود چنين كسانى، مانع از گسترش عدالت و موجب سلب اختيار و انتخاب ديگر افراد جامعه كه مى خواهند حق را انتخاب كنند، مى شود، پس بايد از ميان بروند تا ريشه ى فساد و موانع شناخت حق از باطل از بين برود.
همان طورى كه از احاديث استفاده مى شود، عملكرد ايشان، يعنى رفتار قاطعانه و قدرت شمشير حضرت، مى تواند يكى از عواملى باشد كه در پياده كردن اسلام در جهان نقش خواهد داشت، ولى عوامل ديگرى مانند آمادگى جهانى، سلاح مدرن، سلاح علم، انتخاب كارگزاران لايق، ... نيز نقش عمده اى خواهد داشت. به اختصار به ذكر هر كدام پرداخته مى شود:
الف) برخورد جدى و قدرت مندانه با ستمگران
ديگر، اين گونه نخواهد بود كه پيامبران و امامان، مردمان را موعظه كنند و بسيارى از مردم گوش فرا ندهند و سرگرم جنايت و فساد باشند، به گونه اى كه پيامبران را بكشند و سنت هاى آنان را محو كنند. امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد:
انّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) سار في أُمّته بالليّن، كان يتألّف الناس، و القائم يسير بالقتل... و لا يستتيبُ أحداً...;
] رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با امّت خويش به نرمى و محبّت رفتار مى كرد، ولى مهدى (عج) با كشتن با آنان برخورد مى كند... و كسى را به توبه فرا نخواند...
ب) آمادگى جسمانى[3]
به طورى كه از روايات استفاده مى شود، پيروزى امام زمان(عليه السلام) به آمادگى جهان نيز بستگى دارد. وقتى جهان، حالت پذيرش براى حكومت جهانى پيدا كرد و انسانِ جنگ زده، صلح طلب شد، پيروزى انقلاب حضرت مهدى(عليه السلام) تحقّق مى پذيرد.
در بعضى از روايات آمده است كه پيدايش اين آمادگى جهانى، بر اثر يك جنگ وحشت ناك است كه انسانِ جنگ زده، به دنبال آب حيات صلح و آرامش مى رود. امام صادق(عليه السلام)فرموده است:
حكومت جهانى و رهبرى واحد، تحقّق پيدا نمى كند، مگر روزى كه در يك جنگ ويران كننده، دو سوم بشر نابود شوند. 

ج) سلاح برتر و مدرن
در بعضى از روايات آمده است كه حضرت مهدى(عليه السلام) از سلاح برتر بهره مند است كه جهان تسليم خواهد شد. سلاح ايمان و آلات مدرن جنگى، نقش عظيمى دارد.[5]
د) سلاح علم و دانش
در بسيارى از احاديث، به اين واقعيّت اشاره مى شود كه امام زمان(عليه السلام) با قدرت علمى، مغزها را متوجّه خود مى كند و جهان علم به او ايمان مى آوردند. امام صادق(عليه السلام) فرموده است:
تا زمان انقلاب حضرت مهدى(عليه السلام) علم و دانش تا چهار كلمه ترقّى مى كند، امّا در عصر مهدى(عليه السلام) به اندازه ى هفتاد و چهار كلمه ترقّى خواهد كرد. اين، يكى از اسباب پيروزى است.[6]
هـ) كارگزاران و وزيران لايق
اداره ى سرزمين ها، در سايه ى رهبرى الهى و كارگزاران لايق و دل سوز و حاكميّت اسلام، امكان پذير است. امام عصر(عليه السلام) براى اداره ى جهان، استانداران و وزيرانى مى گمارد كه جز به مصالح اسلام و رضايت خدا به چيزى نمى انديشند. طبيعى است كشورى كه كارگزارانش از چنين خصوصيّت برجسته اى برخوردار باشند، بر تمام دشوارى ها، پيروز مى شود، به گونه اى كه زندگان، آرزوى زندگى
دوباره مردگان را مى نمايند.[7]
كيفيّت تركيب دولت حضرت مهدى(عليه السلام)
در روايات، تركيب دولت مهدى(عليه السلام) از پيامبران و جانشينان آنان و تقواپيشگان و صالحان روزگار و امّت هاى پيشين و از سران و بزرگان اصحاب پيامبر بيان شده است. نام برخى از آنان بدين گونه است:
«حضرت عيسى(عليه السلام); هفت نفر از اصحاب كهف; يوشع وصى موسى(عليه السلام); مؤمن آل فرعون; سلمان فارسى; ابودجانه
انصارى; مالك اشتر نخعى; قبيله ى همدان; عيسى(عليه السلام) به حضرت مهدى(عليه السلام) مى گويد: «من، به عنوان وزير فرستاده شده ام، نه امير و فرمانروا.».[8]

[1]. بحارالأنوار، ج 52.
[2]. چهل حديث سيره مهدوى، محمود بجستانى، ص 37، نشر معروف، چاپ سوم،
مرداد 79.
[3]. شماره هاى ب و ج و د، از كتاب ايدئولوژى و عقايد اسلامى، تأليف محمد
دشتى، ص 228ـ230، اخذ شده است.
[4]. بحارالأنوار، ج 52، ص 207، ح 44.
[5]. بحارالأنوار، ج 52، ص 321 - 327.
[6]. بحارالأنوار، ج 42، ص 327.
[7]. احقاق الحق، ج 13، ص 294.
[8]. چشم اندازى از حكومت مهدى، نجم الدين طبسى، ص 190، شركت چاپ و
نشر سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوم، تابستان 77.

امام مهدي(عج) در ادعيه ماه رمضان

 

امام مهدي(عج) در ادعيه ماه رمضان

يكي از زمان‌هايي كه دعاي براي امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در آن سفارش شده است، تمام ماه رمضان است.
ماه رمضان، بهار قرآن و هنگامه‌ي معطر شدن جان‌هاي مؤمنان با عطر دل نواز آيه‌هاي الهي است.
رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ عترت خود را همراه و قرين قرآن ناميد، پس رمضان همان گونه كه بهار قرآن است. بايد بهار ولايت نيز باشد. به همين خاطر در اين ماه آن چنان كه از سوي پيشوايان ديني به قرآن دعوت شده است، جويندگان حقيقت به ولايت و امامت نيز فرا خوانده شده‌اند. اين حقيقت را در ادعيه‌اي از ماه مبارك رمضان كه در ارتباط با امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ است به عيان مي‌توان مشاهده كرد.
ما در اينجا برخي از اين ادعيه را از كتاب شريف مكيال المكارم[1] نقل مي‌كنيم. در اين كتاب در اين رابطه چنين آمده است:
تمام ماه رمضان
(يكي از زمان‌هايي كه دعاي براي امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در آن سفارش شده است، تمام ماه رمضان است.) به خصوص در شب‌هاي آن ماه شريف، زيرا كه اين ماه بهار دعا كردن است، و اين هم بهترين دعاها مي‌باشد. از همين روي از خود آن حضرت ـ كه خداوند فرجش را برساند ـ أمر و اهتمام به دعاي افتتاح در شبهاي اين ماه رسيده است. بنابراين از خواندن آن غافل مشو كه جدّاً دعايي است نفيس، و جامع مطالب دنيا و آخرت مي‌باشد.
و نيز مؤيد اين مطلب است آن كه رئيس محدثين شيخ بزرگوار صدوق ـ رحمه الله عليه ـ در كتاب فضائل شهر رمضان به سند خود از حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ آورده كه درباره‌ي خوبي‌هاي ماه رمضان فرمود: كارهاي نيك در ماه رمضان پذيرفته شود و بدي‌ها آمرزيده گردد. هر كس در ماه رمضان يك آيه از كتاب خداي ـ عز و جل ـ بخواند چنان است كه در ماه‌هاي ديگر ختم قرآن كند، و هر كه در اين ماه به روي برادر مؤمنش بخندد، روز قيامت او را ملاقات ننمايد جز اين كه در روي او خنده آورد، و وي را به بهشت مژده دهد، و هر كس در اين ماه مؤمني را ياري كند خداي تعالي او را در درگذشتن از صراط ياري نمايد. روي كه قدم‌ها در آن خواهد لغزيد، و هر آن كه در اين ماه خشم خود را فرو گيرد، خداوند روز قيامت خشم خود را از او باز دارد، و كسي كه در آن اندوهگيني را دادرس شود خدايش از بيم بزرگ روز قيامت در امان دارد، و هر كه در اين ماه ستمديده‌اي را ياري نمايد خداوند او را بر هر كسي كه در دنيا با وي دشمني ورزد ياري فرمايد، و روز قيامت هنگام سنجش اعمال و حساب نيز ياريش كند.
ماه رمضان؛ ماه بركت؛ ماه رحمت؛ ماه مغفرت؛ و ماه توبه و بازگشت (به درگاه خداوند) است، و هر كس در ماه رمضان آمرزيده نشود پس در چه ماهي آمرزيده خواهد شد!؟ پس از خداوند بخواهيد كه روزه را از شما بپذيرد. و آن رمضان را آخرين رمضان شما قرار ندهد، و اين كه شما را در اين ماه براي فرمانبرداريش توفيق بخشد، و از نافرمانيش محفوظ بدارد، كه او بهترين سئوال شدگان است.[2]
مي‌گويم: در باب پنجم گفتيم كه دعا براي تعجيل فرج و گشايش امر مولايمان حضرت حجت ـ عجل الله تعالي فرجه ـ از اقسام ياري و كمك مي‌باشد، كه در اين جهت شريف ياري كردن مؤمن تأكيد شده اين كه در اين ماه مبارك به آن عمل گردد، و بدون شك ياري كردن امام ـ عليه السلام ـ بهترين و تمام‌ترين اصناف ياري كردن است.
و گواه بر آنچه ذكر شد از اهتمام به آن در ماه رمضان: دعايي است كه در كتاب اقبال و زاد المعاد از امام چهارم سيد العابدين و فرزندش ابو جعفر باقر ـ عليه السلام ـ روايت آمده كه اولش چنين است: «اللهم هذا شهر رمضان... و در آن آمده: أسألك أن تنصر خليفه محمد و وصيّ محمد و القائم بالقسط من أوصياء محمد صلواتك عليه و عليهم أعطف عليهم نصرك...»؛ خدايا اين ماه رمضان است... از تو مي‌خواهم كه جانشين محمد و وصي محمد و قيام كننده‌ي به عدالت از اوصياء محمد ـ كه درودهايت بر او و ايشان باد ـ را ياري نمايي، ياريت را بر آنان معطوف بدار.
و نيز شاهد بر آن است روايتي كه ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني ـ رحمه الله عليه ـ در كتاب الصوم فروع كافي از محمد بن عيسي به سند خود از امامان ـ عليه السلام ـ آورده كه فرمود: اين دعا را شب بيست و سوم ماه رمضان در حال سجده و برخاستن و نشستن و در هر حال تكرار مي‌كني، و نيز هر قدر كه مي‌تواني و هرگاه كه به يادت آمد در دوران زندگيت، پس از حمد خداي تبارك و تعالي و درود بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بگو: «الهم كن لوليك فلان بن فلان في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و ناصرا و دليلا و قائدا و عينا حتي تسكنه أرضك طوعا و تمتّعه فيها طويلا.»[3] خداوندا براي ولي خودت فلان فرزند فلان (در هر زماني شيعيان نام امام عصر و نام پدرش را مي‌گفتند و در زمان ما بايد گفت: حجت بن الحسن عليه و علي آبائه السلام ـ مترجم) در اين ساعت و هر ساعت سرپرست و نگهدار و ياور و راهنما و پيشوا و مددكار باش تا اين كه او را در زمين خويش (فرمانرواي) مطاع گرداني و در آن دوراني طولاني بهره‌مند سازي.
اين حديث شريف دلالت دارد بر اين كه دعا كردن براي آن امر بزرگ (زودتر شدن ظهور) در شب بيست و سوم ماه رمضان مهمتر و مؤكدتر است از وقتها و زمان‌هاي ديگر، همچنان كه در ماه رمضان از ساير ماهها تأكيد بيشتري دارد،‌به جهت اين كه جهات استجابت و روي آوردن به درگاه خداوند و پاداش در آن شب جمع است، و نيز فرشتگان و روح در آن شب فرود مي‌آيند، و درهاي فتح و رحمت آن قدر گشوده مي‌شود كه در شب‌هاي ديگر گشوده نشوند. و بلكه از صريح بعضي از روايات به دست مي‌آيد كه آن شب همان شب قدر است كه از هزار ماه بهتر مي‌باشد، چنان كه ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني ـ رحمه الله عليه ـ در كتاب اصول كافي باب النوادر كتاب فضل القرآن به سند خود از حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ از پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آورده كه فرمود: قرآن در بيست و سوم ماه رمضان فرود آمد.[4] اين حديث به ضميميه‌ي اين كه خداي عز و جل فرمود: «انا انزلناه في ليله القدر» ما (قرآن) را در شب قدر فرو فرستاديم؛[5] دلالت دارد بر اين كه شب قدر همان شب بيست و سوم ماه رمضان است، و اين براي اهل بينش واضح است.
و محقق نوري ـ رحمه الله عليه ـ در كتاب النجم الثاقب دعاي مزبور را به گونه‌ي مبسوطي از كتاب المضمار تأليف سيد علماي بزرگوار آن كه شايسته است عموم اهل بينش به او اقتدا كنند سيد علي بن طاووس ـ رحمه الله عليه ـ نقل كرده است، دعا چنين است: «اللهمّ كن لوليك القائم بأمرك الحجه بن الحسن المهدي عليه و علي آبائه أفضل الصلاه و السلام في هذه الساعه و في كل ساعه ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و مؤيّداً (مريداً ـ خ ل) حتي تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طولاّ و عرضاً و تجعله من الائمه الوارثين اللهم انصره و انتصر به و اجعل النصر منك له و علي يده و اجعل النصر له و الفتح علي وجهه و لا توجه الأمر الي غيره اللهم اظهر به دينك و سنه نبيك صلي الله عليه و آله حتي لا يستخفي بشيء من الحق مخافه احد من الخلق اللهم اني ارغب اليك في دوله كريمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدّعاه الي طاعتك و القاده الي سبيك و آتنا في الدنيا حسنه و في الآخره حسنه و قنا عذاب النار و اجمع لنا خير الدارين و اقض عنا جميع ما تحبّ فيهما و اجعل لنا في ذلك الخيره برحمتك و منّك في عافيه آمين ربّ العالمين و زدنا من فضلك و يدك الملاء فانّ كلّ معط ينقص من ملكه و عطاؤك يزيد في ملكك»؛ ‌خداوندا براي ولي قائم به أمرت حجت بن الحسن مهدي ـ كه بر او و بر پدرانش بهترين درود و سلام باد ـ در اين ساعت و در همه‌ي ساعت‌ها سرپرست و نگهبان و پيشوا و ياور و راهنما و تأييد كننده (يا خواهان) باش تا اين كه بر سراسر زمينت فرمانرواي مطاعش سازي و از كران تا كران گيتي برخوردارش نمايي، و او و فرزندانش را از امامانِ وارث قرار دهي، خدايا او را ياري نموده و به وسيله‌ي او پيروزي را براي (دين) خويش تحقق بخش، و نصرت خود را براي او و به دست او فراهم آور، و ياري را به او اختصاص ده،‌و فتح و پيروزي را به روي او بگشاي و امر (حكومت) را به غير او متوجه مساز، خداوندا دينت و سنت پيغمبرت ـ كه درود و سلامت بر او و خاندانش باد ـ را به او آشكار كن، تا چيزي از حق را از بيم احدي از خلق مخفي ندارد، خدايا من به درگاه تو زاري مي‌كنم به جهت دولتي گرامي كه اسلام و اهل آن را به آن عزت دهي و نفاق و اهل آن را خوار گرداني، و ما را در آن دولت از دعوت كنندگان به سوي طاعتت قرار داده و در شمار راهنمايان به راهت منظور داري، و در دنيا حسنه‌اي و در آخرت حسنه‌اي به ما عنايت فرماي و ما را از عذاب آتش نگهدار، و خير دنيا و آخرت را براي ما فراهم ساز، و تمام آنچه در آن دوست داري براي ما قرار ده، و اختيار آن را برايمان محفوظ بدار به رحمت و منت خودت و با عافيت، اجابت فرماي اي پروردگار عالميان،‌و از فضل و نعمتت بر ما بيفزاي (و پيمانه‌مان را) پر كن، كه هر بخشنده‌اي از داراييش كاسته مي‌شود، ولي عطاي تو در ملكت مي‌افزايد.
شب ششم ماه رمضان
از دعايي كه در اقبال از كتاب محمد بن ابي قره نقل شده به دست مي‌آيد، دعا اين است: «اللهم لك الحمد و اليك المشتكي اللهم أنت الواحد القديم و الآخر الدائم و الرّبّ الخالق و الديان يوم الدين تفعل ما تشاء بلا مغالبه و تعطي من تشاء بلا منّ و تمنع ما تشاء بلا ظلم و تداول الايام بين الناس و يركبون طبقاً عن طبق أسالك يا ذاالجلال و الاكرام و العزه التي لا ترام و أسئلك يا الله و أسئلك يا رحمن اسئلك أن تصلي علي محمد و آل محمد و أن تعجل فرج آل محمد و فرجنا بفرجهم و تقبل صومي و أسئلك خير ما أرجو منك و أعوذ بك من شرّ ما أحذر إن أنت خذلت فبعد الحجه و إن أنت عصمت فبتمام النّعمه يا صاحب محمد يوم حنين و صاحبه و مؤيده يوم بدر و خيبر و الموطن التي نصرت فيها نبيّك عليه و آله السلام يا مبير الجبارين و يا عاصم النبيين أسئلك أقسم عليك بحق يس و القرآن الحكيم و بحق طه و ساير القرآن العظيم أن تصلي علي محمد و آل محمد و أن تحصرني عن الذنوب و الخطايا و أن تزيدني في هذا الشهر العظيم تأييداً تربط به علي جأشي و تسدّ به علي خلّتي اللّهمّ إني ادرء بك في نحور أعدائي لا أجدلي غيرك‌ها أنا بين يديك فاصنع بي‌ما شئت لا يصيبني إلاّ ما كتبت لي أنت حسبي و نعم الوكيل.»[6] 

[1] . مرحوم سيد محمد تقي موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، ج2، ص78 ـ 89.
[2] . بحارالانوار، ج96، ص341.
[3] . الكافي، ج4، ص162.
[4] . اصول كافي، ج2، ص629.
[5] . قدر / 1.
[6] . اقبال الاعمال، ص128.

منظور از كشته شدن شيطان بدست آن حضرت چيست ؟

 

منظور از كشته شدن شيطان بدست آن حضرت چيست ؟
 
ما در روايات مى خوانيم شخصى در مورد جمله ((يوم الوقت المعلوم )) كه در آيه مذكور آمده از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد، امام عليه السلام فرمود:
وقتى كه قائم ما (عج ) ظهور كند و به مسجد كوفه بيايد، در اين مسجد، شيطان به حضور آن حضرت مى آيد و زانو به زمين مى زند و مى گويد:

(( يا ويله من هذا اليوم ؛))
((اى والى از اين روز.))

آنگاه امام قائم (عج ) موى پيشانى شيطان را مى گيرد و گردنش را مى زند و او را به هلاكت مى رساند، اين روز وقت معلوم ، (در آيه مذكور) است . (133)
بنابراين شيطان كشته مى شود، ولى در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد، پس ‍ ديگر مردم ، آزادى در اراده ندارند و همچون فرشتگان مجبور به اطاعت خدا خواهند شد؟
در پاسخ مى گوييم : آزادى اراده و اختيار از انسانها گرفته نمى شود، منظور از كشتن شيطان اين است كه ريشه هاى فساد و عوامل انحراف و ظلم و جور در عصر درخشان حكومت مهدى (عج ) نابود مى گردد و بجاى آن عقل و ايمان حكومت مى كند، چنانكه در حديثى ديگر نيز مى خوانيم :
((در صحف ادريس پيامبر عليه السلام آمده : تو اى شيطان تا زمانى كه مقدر كرده ام كه زمين را در آن زمان از كفر و شرك و گناه پاك ساز، مهلت داده خواهى شد، ولى در اين زمان (بجاى تو) بندگان خالق و پاكدل و با ايمان روى كار آيند آنها را خليفه و حاكم زمين مى كنم و دينشان را استوار مى سازم ، كه آنها تنها مرا مى پرستند و هيچ چيز را شريك من قرار نمى دهند در آن روز است كه تو (شيطان ) و همه لشكريانت از پياده و سواره را نابود مى نمايم .)) (134)
به اين ترتيب مى فهميم در آن زمان ديگر حناى شيطان و بچه هايش رنگ ندارد، و در برابر بندگان مخلص خدا به رهبرى حضرت حجت (عج ) همچون خفاشهائى در برابر خورشيد تابناك عالمند، نتيجه مى گيريم مرگ شيطان فرا رسيده است .

 
پي نوشت :
132- سوره حجر، 37 و 38.
133- اثباة الهداة ، ج 7 ص 101.

134- بحار، ج 52، ص 384 توضيح بيشتر اينكه كشته شدن و نابود شيطان همانند كشته شدن و نابودى ما نيست ، شيطان مثل ما جسم ندارد تا كشته شود، كشته شدن او در مورد بالا همان قطع نفوذ او و مرگ حكومت و تزوير او مى باشد.

سپاه امام مهدى عليه السلام

 

سپاه امام مهدى عليه السلام

 از امـام بـاقر عليه السلام آورده اند كه ضمن يك روايت طولانى در مورد امام مهدى عليه السلام فرمود:
(( ... ثـم لا يـخـرج مـن مـكـة حـتـى يـكـون فـى مثل الحلقة .))
قال الراوى : ((فما الحلقة ؟))
قال : ((عشرة الآف . ))

يعنى : ... سپس از مكه خارج نمى شود جز اينكه در حلقه و دايره اى بسيار پرشكوه .
پرسيدند: ((حلقه چيست ؟))
فـرمـود: ((دايـره اى از يـك جـمـعـيـت ده هـزار نـفـرى كـه از ايـمـان تزلزل ناپذير و آگاهى و شهامت بسيارى برخوردارند.))
2ـ از امام صادق عليه السلام پرسيدند:
(( كـم يـخـرج مـع القـائم ؟ فـانـهـم يـقـولون : انـه يـخـرج مـعـه مثل عدة اءهل بدر، ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا.))
فـقـال عـليـه السـلام : ((مـا يـخـرج الا فـى اولى قـوة و مـا يـكـون اءولو قـوة اءقل من عشرة الآف . ))
يـعـنـى : ((به هنگام ظهور امام مهدى عليه السلام چند نفر با او همراه خواهند بود؟ برخى مى گويند: با 313 نفر به شمار ياران پيامبر در بدر ظهور مى كند.))
حضرت فرمود: ((او از مكه با نيروى بسيارى خارج مى شود و نيروى بسيار، كمتر از ده هزار نفر نخواهد بود.))
در مـورد واژه ((حـلقـه ))، در مـنابعى كه نزد ما موجود است تنها اين موضوع آمده است كه عـبارت است از: ده هزار نفر. اما به نظر مى رسد كه منظور از ((حلقه )) و ((عقد)) ـ كه به مفهوم آن است و در برخى ديگر از روايات آمده است ـ لشكر گران و جمعيت بسيارى است كه از ايمان كامل و تزلزل ناپذير و آگاهى بسيارى بهره ورند. آنان از ارتش امام عصر عليه السلام محسوب مى شوند، اما امتيازات و ويژگيهاى 313 نفر ياران اصلى امام عليه السلام را ندارند جز اينكه در مكه به آن پيشواى نجاتبخش مى پيوندند و زير پرچم او قرار مى گيرند.
آرى ! امـام مـهـدى عـليـه السلام از مكه با اين شمار از فداكاران آگاه و باايمان خارج مى گـردد امـا روشـن اسـت كـه در مـسـير كوفه و در مدت اقامت آن حضرت در كوفه ، ميليونها انسان شيفته حق و عدالت به او مى پيوندند و دست بيعت به آن گرامى مى دهند.
بـنـابراين ما نمى توانيم آمار عظيم ارتش گران و ياران بى شمار و آگاه و باايمان آن حـضـرت را در نـظـر بـگيريم ، اما همين مقدار مى توانيم بگوييم كه هر انسانى كه بدان پـيـشـواى بـزرگ هـدايـت و نـجـات ، ايـمـان آورد و توان به دوش ‍ كشيدن سلاح را داشته بـاشـد، او از افـراد ارتـش مـهـدى عـليـه السـلام اسـت و هـنـگـامـى كـه فـرمـانـدهـى كـل ، فـرمـان قـيـام و بـسـيـج عـمـومـى دهـد، تـمـامـى قـشـرهـا و توده هاى مردم در هر سن و سـال و هـر سـطـح و شـرايـطـى ، در پـاسـخـگويى به نداى ملكوتى آن حضرت و انجام دسـتـورات او بـر يـكديگر سبقت مى گيرند و آن را مسابقه در نيكيها مى شمارند كه ما در اين مورد در آينده نيز بحث خواهيم داشت .

احاديث مهدوي

1- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :
آدمی تعجّب می کند از وفور ایمان مردم آخرالزّمان که پیامبری را ندیدند و امام آسمانی را زیارت نکردند و تنها ایمان به سطوری می آورند که بر روی کتابهای باقیمانده از وحی و کلمات معصومین نقش بسته است.
منبع : کتاب حکیم

2- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :
خداوند از بندة مؤمنش قول گرفته که سختی ها را در دنیا به جان بخرد آن گونه که نان آوران خانه از زیر دستان خود پیمان می گیرند که در غیبت او چهار چوب های مورد نظر را محترم دارند. هر چه به زمان ظهور نزدیکتر می شوید به افکار و اعمالتان پوشش تقیة بیشتری دهید.
منبع :‌ کتاب بحارالانوار جلد 67

3- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :
دنیا به پایان نمی رسد تا اینکه مردی از اهل بیت من که هم نام من است سلطنت نماید.
منبع : کتاب الملاحم و الفتن ص 154

4- امام علی (ع) فرمودند:
از علائم ظهور آن است که به همدیگر بد گویید و یکدیگر را تکذیب کنید و از شیعیان من باقی نمی ماند؛ مگر به اندازة سرمه در چشم و نمک در غذا و چنین خواهد بود، امتحانات زمان غیبت.
منبع : کتاب بحارالانوار

5- امام علی (ع): فرمودند:
برای صاحب الزّمان غیبتی است عظیم که باید در محور ایمان راسخ بود زیرا که خیلی ها از ما جدا می شوند حتّی آنها که به مقامات بلند رسیده اند.
منبع :‌ اصول کافی جلد 1

6- امام حسین (ع) فرمودند:
قیام کنندة این امت ، فرزند نهم من است که غیبتی طولانی دارد و هنگامی که تاریکی های غیبت ، همه جا را فرا می گیرد ؛ خفّاشان کور چشم و گرگان درنده به تقسیم اعتبارات و امتیازات او می نشینند.
منبع : الزام النواصب ص 67

7- امام حسین (ع) فرمودند :
فرزندم خلاصة‌ انبیاء و عصاره اولیاء و ثمره اوصیای کریم است.
منبع : کشف الغمه ج 3 ص 312

8- امام علی بن الحسین (ع) فرمودند:
هر کس در غیبت فرزند مان استوار بر ولایت ما باشد خداوند پاداش یک هزار شهید مقتول در جبهه های احد و بدر با به او می دهد.
منبع : کتاب بحارالانوار جلد 52

9- امام محمد باقر (ع) فرمودند :
ایام ا... سه روز است ، یکی روز ظهور حضرت قائم (عج) و دیگری روز رجعت و سومی روز قیامت است.
منبع : کتاب حکیم

10- امام محمد باقر (ع) فرمودند:
سلطنت قائم‌(عج) 309 سال است ؛ به مدتی که اصحاب کهف در غار به سر بردند.
منبع : غیبت بن شاذان

11- امام محمد باقر (ع) فرمودند :
اصلاحات قائم، به مساجد نیز می رسد و هر مسجدی که ذی خود خارج باشد و ظواهرش اشرافی و اعیانی باشد در روز رهایی ویران می شود.
منبع : بشارت الاسلام ص 235

12- امام جعفرصادق (ع) فرمودند :
خدای تعالی اصحاب قائم (عج) ما را در یک لحظه مانند ابرهای پراکنده جمع می کند و اصحاب امام زمان (عج) برابرند با سپاه اسلام در جنگ بدر که 313 نفر بودند.
منبع : کتاب حکیم

13- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
در دولت امام قائم (عج) راه میان مکه و مدینه با درخت خرما اتصال می یابد.
منبع : کتاب حکیم

14- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
در قیام آن سرور اولیاء جمله مفسدین و بد خواهان و غاصبین حقوق اهل بیت نابود خواهند شد.
منبع : کتاب حکیم

15- امام جعفرصادق (ع) در تفسیر آیه62 سوره نمل می فرماید:
«امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و .....» آیا کسی هست که به فریاد بیچاره در وقت ناله اش جواب دهد و رفع نگرانیها را نماید ؛ فرمود: این کلام در مورد قائم وارد شده و اوست که هر لحظه خدا را می خواند برای دفع دشواری و به زودی پروردگار، وی را بر کرسی اقتدار جهانی می نشاند.
منبع : الزام النواصب ص 172

16- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
مردم در انتهای غیبت از دین خارج خواهند شد گروه گروه ، آنچنانکه در صدر اسلام دسته دسته وارد می شدند.
منبع : الملاحم و الفتن ص 144

17- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
این امر مقدس (ظهور) به وقوع نمی پیوندد ؛ مگر زمانی که تمامی گروه ها به حکومت برسند و خود را نشان دهند تا آن که نگویند کار امام را ما نیز می توانستیم انجام دهیم.
منبع : کتاب میزان الحکمه الحدیث

18- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
زمانی قیام صورت می گیرد که جهان بشریت به یک سوم جمعیت ، تقلیل یافته باشد و امواج بلایای طبیعی دو سوم را نابود کند.
منبع : منتخب الاثر ص 453

19- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
در روزگاری که جهان مهیای نزول عذاب های سنگین است در خانه ات خلوت نما و کمتر در محافل رسمی و شلوغ شرکت کن.
منبع : الزام النواصب ص 180

20- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
به وقت ظهور ، نشاط و شادی به برزخ نیز سرایت می کند و مؤمنین از فشارهای آن دیار راحت می شوند.
منبع : غیبت نعمانی ص 167

21- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
مغرب زمین در برابر قوای او سر تعظیم فرود می آورد و مصلح کل برایشان مسجدی بنا می کند.
منبع : کتاب حکیم

22- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
نوروز ، تنها در زمان ظهور قائم ما اهل بیت واقعیت می یابد که خداوند ما را بر تمامی خبائث و رذائل مسلّط می گرداند. منبع : بحارالانوار جلد 52

23- امام موسی کاظم (ع):
خداوند به هنگام ظهور قائم (عج) دین حق را بر جمع ادیان باطله پیروز می گرداند.
منبع : کتاب حکیم

24- امام مهدی (عج) فرمودند :
نفرین خداوند و ملائکه و مردم گرویده بر کسی که تعدّی نماید به حقوق و اعتباراتم.
منبع : کتاب کمال ‌الدی

 

علل سياسى ـ اجتماعى غيبت

 

علل سياسى ـ اجتماعى غيبت

شكى نيست كه رهبرى پيشوايان الهى به منظور هدايت مردم به سر منزل كمال مطلوب است و اين امر در صورتى ميسر است كه آنها آمادگى بهره بردارى از اين هدايت الهى را داشته باشند .اگر چنين زمينه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پيشوايان آسمانى در بين مردم ثمرى نخواهد داشت.

متأسفانه فشارها و تضييقاتى كه بويژه از زمان امام جواد ـ عليه السلام ـ به بعد بر امامان وارد شد، و محدوديتهاى فوق العاده‏اى كه برقرار گرديد ـ به طورى كه فعاليتهاى امام يازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانيد ـ نشان داد كه زمينه‏مساعد جهت بهره‏مندى از هدايتها و راهبريهاى امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد.از اينرو حكمت الهى اقتضا كرد كه پيشواى دوازدهم، بتفصيلى كه خواهيم گفت، غيبت اختيار كند تا موقعى كه آمادگى لازم در جامعه به وجود آيد.

البته همه اسرار غيبت بر ما روشن نيست ولى شايد نكته‏اى كه گفتيم رمز اساسى غيبت باشد .در روايات ما، در زمينه علل و اسباب غيبت، روى سه موضوع تكيه شده است:

الف ـ آزمايش مردم

چنانكه مى‏دانيم يكى از سنتهاى ثابت الهى، آزمايش بندگان و انتخاب صالحان و گزينش پاكان است.صحنه زندگى همواره صحنه آزمايش است تا بندگان از اين راه در پرتو ايمان و صبر و تسليم خويش در پيروى از اوامر خداوند تربيت يافته و به كمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شكوفا گردد.

در اثر غيبت حضرت مهدى، مردم آزمايش مى‏شوند: گروهى كه ايمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مى‏شود و دستخوش شك و ترديد مى‏گردند و كسانى كه ايمان در اعماق قلبشان ريشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ايستادگى در برابر شدائد، پخته‏تر و شايسته‏تر مى‏گردند و به درجات بلندى از اجر و پاداش الهى نائل مى‏گردند.

امام موسى بن جعفر ـ عليه السلام ـ فرمود: هنگامى كه پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين خود باشيد، مبادا كسى شما را از دين خارج كند.او ناگزير غيبتى خواهد داشت، به طورى كه گروهى از مؤمنان از عقيده خويش بر مى‏گردند.خداوند به وسيله غيبت، بندگان خويش را آزمايش‏مى‏كند ...

از سخنان پيشوايان اسلام بر مى‏آيد كه آزمايش به وسيله غيبت حضرت مهدى، از سخت‏ترين آزمايشهاى الهى است  .و اين سختى از دو جهت است:

1 ـ از جهت اصل غيبت، كه چون بسيار طولانى مى‏شود بسيارى از مردم دستخوش شك و ترديد مى‏گردند.برخى در اصل تولد و برخى ديگر در دوام عمر آن حضرت شك مى‏كنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عميق، كسى بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نمى‏ماند.پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ضمن حديث مفصلى مى‏فرمايد: مهدى از ديده شيعيان و پيروانش غايب مى‏شود و جز كسانى كه خداوند دلهاى آنان را جهت ايمان، شايسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمى‏مانند.

2 ـ از نظر سختيها و فشارها و پيشامدهاى ناگوار كه در دوران غيبت رخ مى‏دهد و مردم را دگرگون مى‏سازد، به طورى كه حفظ ايمان و استقامت در دين، كارى سخت دشوار مى‏گردد و ايمان مردم در معرض مخاطرات شديد قرار مى‏گيرد.

ب ـ حفظ جان امام

خداوند، به وسيله غيبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ كرده است، زيرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در ميان مردم ظاهر مى‏شد، او رامى‏كشتند (چنانكه تفصيل آن را نوشتيم) .بر اين اساس اگر پيش از موعد مناسب نيز ظاهر شود، باز جان او به خطر مى‏افتد و به انجام مأموريت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمى‏گردد.

«زراره» ، يكى از ياران امام صادق ـ عليه السلام ـ مى‏گويد: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: امام منتظر، پيش از قيام خويش مدتى از چشمها غايب خواهد شد.

عرض كردم: چرا؟

فرمود: بر جان خويش بيمناك خواهد بود.

ج ـ آزادى از يوغ بيعت با طاغوتهاى زمان

پيشواى دوازدهم، هيچ رژيمى را، حتى از روى تقيه، به رسميت نشناخته و نمى‏شناسد.او مأمور به تقيه از هيچ حاكم و سلطانى نيست و تحت حكومت و سلطنت هيچ ستمگرى در نيامده و در نخواهد آمد، چرا كه مطابق وظيفه خود عمل مى‏كند و دين خدا را به طور كامل و بى هيچ پرده پوشى و بيم و ملاحظه‏اى اجرا مى‏كند.بنابراين جاى هيچ عهد و ميثاق و بيعت با كسى و مراعات و ملاحظه نسبت به ديگران باقى نمى‏ماند.

«حسن بن فضال» مى‏گويد: امام هشتم فرمود: گويى شيعيانم را مى‏بينم كه هنگام مرگ سومين فرزندم [امام حسن عسكرى‏] در جستجوى امام خود، همه جا را مى‏گردند اما او را نمى‏يابند .

عرض كردم: چرا غايب مى‏شود؟

فرمود: براى اينكه وقتى با شمشير قيام مى‏كند، بيعت كسى در گردن وى‏نباشد.

غيبت صغرى و كبرى

چنانكه گفتيم، غيبت امام مهدى به دو دوره تقسيم مى‏شود: «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى» .

غيبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرين نايب خاص امام) يعنى حدود 69 سال بود.  در دوران غيبت صغرى، ارتباط شيعيان با امام بكلى قطع نبود و آنان، به گونه‏اى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.

توضيح آنكه: در طول اين مدت، افراد مشخصى (كه ذكرشان خواهد آمد) به عنوان «نايب خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مى‏توانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتى گاه به ديدار امام نائل شوند .از اينرو مى‏توان گفت در اين مدت، امام، هم غايب بود و هم نبود.

اين دوره را مى‏توان دوران آماده سازى شيعيان براى غيبت كبرى دانست كه‏طى آن، ارتباط شيعيان با امام، حتى در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نايبان عام آن حضرت، يعنى فقهاى واجد شرائط و آشنايان به احكام اسلام، رجوع كنند.

اگر غيبت كبرى يكباره و ناگهان رخ مى‏داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهنها آماده پذيرش آن نباشد.اما گذشته از زمينه سازيهاى مدبرانه امامان پيشين، در طول غيبت صغرى، بتدريج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غيبت كامل آغاز گرديد.همچنين امكان ارتباط نايبان خاص با امام در دوران غيبت صغرى، و نيز شرفيابى برخى از شيعيان به محضر آن حضرت در اين دوره، مسئله ولادت و حيات آن حضرت را بيشتر تثبيت كرد. 

سرزمين مصر هنگام ظهور وقبل از آن

 

سرزمين مصر هنگام ظهور وقبل از آن

1 - تسلط وسيطره كفار قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بر رود نيل در مصر
منادي الجرحى على القتلى ودفن الرجال ، وغلبة الهند على السند ، وغلبة القفص على السعير ، وغلبة القبط على أطراف مصر ، وغلبة أندلس على أطراف أفريقية . وغلبة الحبشة على اليمن . وغلبة الترك على خراسان . وغلبة الروم على الشام . وغلبة أهل أرمينية . وصرخ الصارخ بالعراق : هتك الحجاب وافتضت العذراء ، وظهر علم اللعين الدجال . ثم ذكر خروج القائم عليه السلام "


2 - نجباء واشراف مصر از ياران حضرت مهدى عليه السلام

" الابدال بالشام ، والنجباء بمصر ، والعصائب بالعراق "

* از علي عليه السلام - ابدال وبزرگان واولياء از شام ونجيبان ومحترمين از مصر وگروهها از عراق ( شايد مراد اصحاب حضرت مهدى عليه السلام باشد ) .


" يبايع القائم بين الركن والمقام ثلاثمائة ونيف ، عدة أهل بدر . فيهم النجباء من أهل مصر ، والابدال من أهل الشام ، والأخيار من أهل العراق . فيقيم ما شاء الله أن يقيم "

* ابو اسحاق النباء ، از جابر جعفى ، از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود : با حضرت قائم ( عليه السلام ) در بين ركن ومقام سيصد وچند نفر ( سيصد وسيزده نفر ) به تعداد أهل بدر بيعت مى كنند كه بزرگان ونجباء مصر وابدال واوليائى از شام واخيار وپاكانى از عراق در ميان آنها است ، وتا مقدارى كه خدا بخواهد در دنيا خواهند بود ( يا حكومت خواهند كرد ) .



3 - بيعت احزاب مصر با حضرت مهدى عليه السلام

" تريد الاكثار أم أجمل لك ؟ فقال : بل تجمل لي ، قال : إذا ركزت رايات قيس بمصر ، ورايات كندة بخراسان "

* حسن بن جهم مى گويد : از ابو الحسن ( ع ) درباره مسأله ( فرج ) سؤال كردم حضرت فرمود : آنرا بگونه اى مفصل برايت بيان كنم يا بطور خلاصه ، عرض كردم مىخواهم آنرا برايم خلاصه بيان فرمايى ، حضرت فرمود : ( فرج ) آن زمان است كه درفش هاى قيس در مصر و درفش هاى كنده در خراسان به حركت درآيد .

" كأني برايات من مصر مقبلات خضر مصبغات حتى تأتي الشامات فتهدى إلى ابن صاحب الوصيات "

* معمر بن خالد از ابى الحسن ( ع ) روايت كرده كه فرمود : گويى درفش هاى سبز رنگ آميزى شده اى را مىبينم كه از مصر مىآيند تا به شامات مىرسند و از [ آنجا ] به سمت فرزند صاحب الوصيات هدايت مىشوند .


4 - خروج وقيام شخصى از مصر، به طرفدارى آل محمد عليهم السلام قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام

" يخرج قبل السفياني مصري ويماني "

* فضل بن شاذان ، از ابن فضال ، از ابن بكير ، از محمد بن مسلم ، بدون نسبت به امام باقر ( ع ) آمده است كه قبل از سفيانى ، مصرى و يمانى خروج خواهند كرد .


5 - دعوت حاكم مصر (اخنس ) دولت روم را براى حمايت خود

" سيكون رجل من بني أمية بمصر يلي سلطانا ثم يغلب على سلطانه أو ينزع ( منه ) ثم يفر إلى الروم فيأتي بالروم إلى أهل الاسلام ،
فذلك أول الملاحم "

* از ابوالنجم نقل است كه مى گويد : از اباذر شنيدم كه مىگفت از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيده كه آن حضرت فرمود : بزودى مردى از بنى اميه والى مصر مىشود ، آنگاه شكست مى خورد يا اينكه حكومت از او گرفته مى شود ، سپس بسوى روم مىگريزد ، واز آنجا بر ضد مسلمانان لشكر كشى مىكند وآن نخستين جنگ ودرگيرى است .

ملاحظة : قد يكون هذا الحدث وقع وانتهى ، ولكن قوله " فذلك أول الملاحم " ورد في أحاديث أخرى بمعنى أحداث ظهور المهدي عليه السلام ، فيحتمل أن يكون من أحاديثه عليه السلام "


6 - فرود وورود سپاه روم به صحراى آفريق

" ليكونن لكم من عدوكم بهذه الرملة رملة إفريقية يوم ، تقبل الروم في ثمان ماية سفينة فيقاتلونكم على هذه الرملة ، ثم يهزمهم ( الله ) فتأخذون سفنهم فتركبوا بها إلى رومية فإذا أتيتموها كبرتم ثلاث تكبيرات ، ويرتج الحصن من تكبيركم فينهار في الثالثة قدر ميل ، فتدخلونها فيرسل الله عليهم غمامة تغشاهم فلا تنهنهكم حتى تدخلوها ، فلا تنجلي تلك الغبرة حتى تكونوا على فرشهم "

* بكر بن سواده ، از دانشمندى حميرى نقل كرده و آنرا به پيامبر ( ص ) نسبت نداده است ، در آن حديث آمده است : در اين بيابان وريگزار آفريقا روزى بر دشمنان شما خواهد گذشت كه در آن روز روم با هشتصد كشتى در اين ريگزار با شما خواهد جنگيد ، سپس خداوند آنها را بدست شما شكست داده تا آنكه شما كشتى هاى آنها را گرفته و با همانها به خود روم حمله ور مىشويد ، هنگاميكه به آنجا مىرسيد ، سه تكبير گفته كه قلعه آنها بواسظهء تكبير شما بلرزش در مى آيد وبا تكبير سوم تا يك مايل فرو مى ريزد ، آنوقت شما داخل آنجا شده ابرى آنها را در تاريكى فرو برده ولى مانع ورود شما به آنجا نمى گردد ، وقبل از آنكه گرد وغبار فرو نشيند شما خود را بر فرشهاى آنها ( داخل خانه هايشان ) احساس مى نمائيد .



7 - خروج اهل مغرب وورود ايشان به مصر

" علامة المهدي إذا انساب عليكم الترك ، ومات خليفتكم الذي يجمع الأموال ، ويستخلف بعده ضعيف فيخلع بعد سنتين من بيعته ، ويخسف بغربي مسجد دمشق ، وخروج ثلاثة نفر بالشام ، وخروج أهل المغرب إلى مصر ، وتلك أمارة السفياني "

* ابن زرير ، از عمار ياسر ، نقل كرده و آنرا به پيامبر ( ص ) نسبت نداده است : علامت حضرت مهدى عليه السلام اينستكه ، ترك ها بر شما ( مسلمانان ) هجوم آورند ، و خليفه وحاكم شما كه دارايى واموال را جمع مىكند ، از دنيا برود ، و پس از او شخص ضعيفى به خلافت مى رسد كه پس از دو سال از خلافت عزل مى گردد وزمانيكه قسمت غربى مسجد دمشق ، در زمين ( بواسطهء زلزله ) فرو رود وسه نفر در شام خروج نمايند وهنگاميكه اهل مغرب به مصر ، مهاجرت كنند ، اين علامت خروج سفيانى مى باشد .

ملاحظة : " توجد روايات عديدة عن الترك لم نوردها لأنها واضحة الانطباق على غزو الترك المغول لبلاد المسلمين وقد كانت معروفة عند المسلمين قبل حملة التتار في القرن السابع الهجري ، وهي من معجزات النبي صلى الله عليه وآله . وهي وغيرها تدل على أن اسم الترك يطلق على كل شعوب شرق آسيا بمن فيهم الروس الفعليين . أما الترك المسلمين مثل أتراك تركيا وإيران فلا تعنيهم الأحاديث الواردة عن تحرك الترك ضد المسلمين وضد الإمام المهدي عليه السلام ، لأنها تنص على أن أولئك كفار أعداء للمسلمين

پي نوشت :
* : ملاحم ابن طاووس : ص 58 ب 111 - عن رواية ابن حماد الأولى .
وفي : ص 61 ب 120 - عن رواية ابن حماد الثانية ، وفيه " عبد الله بن رزين " .
* : الايقاظ من الهجعة : ص 357 ب 10 ح 102 - أوله عن رواية غيبة الطوسي الأولى .
* : البحار : ج 52 ص 207 ب 25 ح 45 - عن رواية غيبة الطوسي الثانية .
وفي : ص 212 ب 25 ح 60 - عن رواية غيبة الطوسي الثانية .

* : كشف النوري : ص 174 - عن رواية عقد الدرر الثانية .
* : منتخب الأثر : ص 451 ف 6 ب 4 ح 18 - عن ملاحم ابن طاووس .
وفي : ص 451 ف 6 ب 4 ح 18 - عن غيبة الطوسي