یا بقّیةالله !

خسته ایم و افسرده ،

نالانیم و پژمرده ،

گریه امانمان را بریده است .

غم دوری ، دیوانه مان كرده است .

اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :

كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .

تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم

كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .

و ای كاش نسیمی از كوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

و ای كاش پیكی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

تا نور دیدگانمان گردد .

ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .

درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است

كی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟

شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .

كی می شود ترا ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟

و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .

كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟

و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای . 

كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد ...

و ما شاهد آن باشیم ،

شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :

الحمدلله رب العالمین .